۳۳۸۳۳
۲۶ نظر
۵۰۱۰
۲۶ نظر
۵۰۱۰
پ

داستانک؛ نگاه آخر...

مجله اینترنتی برترین ها
برترین ها: پيرمرد صندلي سياه رنگ اتاق را كنار پنچره گذاشته بود و از شيشه ي گرد و غبار گرفته ي آسايشگاه بيرون را تماشا ميكرد. روي صورتش لبخند يخ بسته اي نقش بسته بود و سرش را به گوشه ي ديوار تكيه داده بود.

روبه روي آسايشگاه پارك بزرگي بود. مردم عصرها زير سايه ي درختان يا روي نيمكت هاي آن مي نشستند.

نيم ساعت پيش هم كه از كنار در اتاق رد مي شدم پيرمرد را باز در همين حالت ديده بودم كه بيرون را نگاه ميكرد، تنها به يك نقطه! نگاهش به سمت دختر و پسري بود كه سر دختر روي شانه هاي پسر قرار داشت. لب هاي پسر باز و بسته مي شد و با حالتي مظلومانه سنگ فرش هاي پارك را مي نگاه مي كرد.

پارك شلوغ بود. جلوي در وردوي آن دو مرد باهم يقه به يقه شده بودند و مردم دور آنها حلقه زده بودند. چند نفر سعي داشتند آنها را از هم جدا كنند.

پيرمرد توجه ي به شلوغي پارك نداشت تنها همان نيمكت روبه روي پنچره را تماشا ميكرد و دختر و پسر نشسته روي آن را، بدونه آنكه يك پلك هم بزند آن دو نفر را مي پاييد. انگار مي ترسيد چيزي را از دست بدهد!

شنيده بودم تاجر موفقي بود و تنها يك دختر داشت كه سه سال پيش وقتي تصميم گرفت براي زندگي به آلمان برود پيرمرد را به آسايشگاه سپرد. از شش ماه پش كه سكته ي مغزي كرده بود سمت چپ بدنش نيمه فلج بود و به سختي توان راه رفتن داشت. هفته ي گذشته براي تولد نود سالگيش جشن مختصري در آسايشگاه گرفته بودند.

كنجكاو بودم بدانم در ذهن پيرمرد چه مي گذرد، وقتي با اين سماجت ادا و اصول پسر و دختر را دنبال مي كند!

در همين افكار بودم كه پرستاري وارد اتاق شد. وقت داروهاي پيرمرد بود. پرستار به سمت پيرمرد رفت و با او صحبت كرد، ولي جوابي نشنيد!! وقتي دستان پيرمرد را در دست گرفت متوجه شد...

فرداي آن روز پزشكي قانوني زمان ايست قلبي را ساعت هفت و نيم گزارش كرد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • مینا72

    من متوجه نشدم که چی شد؟

    پاسخ ها

    • جوجو!

      اگه دقیق و با حوصله بخونینف یه چیزایی دسگیرتون میشه!

    • sara

      منم نفهميدم چي شد.

    • shima

      خسته نباشین...یعنی اخرش پیره مرده در حال نگاه کردن به دخترو پسر مرد ددیگه:)

  • پرستو

    اخییییییییییی :( متاسفم

  • بدون نام

    توش چند تا غلط املايي داره

    پاسخ ها

    • نگين

      خو بگو

    • shima

      اره راس میگه بگو....

  • نگين

    قشنگ بود يه ذره مور مور شدم

    پاسخ ها

    • پانیذ

      چه ربطی به مور مور شدن داره گلممممممم!

    • نگين

      معنيش عميق بود

  • بدون نام

    چه ربطي داشت به ساعت هفت و نيم

    پاسخ ها

    • بهار

      کلا بی ربط بود........!!

    • بدون نام

      يعني داستانها رو هم سانسور مي كني مجله جون ؟

  • محمد 2

    قشنگ بود

  • kevin

    مسخره بود

    پاسخ ها

    • f.unknowen

      az bas ke bi zogh tashrif darid...
      be in ghashangi.

    • shima

      چراااااااااااااااااا؟؟؟؟هممون یه روزیی پیر میشیم شاید خدایی نکرده این اتفاقا برا ما هم بیفته....

  • mohammad

    روحش شاد

  • فروغ

    سلام فهمیدنش کار سختی نیست پیرمرد ساعت هفت و نیم مرده آسایشگاه عصر فهمیده.و این یعنی پیرمرد بر خلاف تصوراصلا به اون دختر و پسر نگاه نمیکرده

    پاسخ ها

    • shima

      اااااااا واقعا؟؟

  • رسول

    دلار چنده الان؟!!!!!!!!!!! یارو تو 90سالگی مرده چه داستان درامی براش نوشتن. واقعا چقدر غم انگیز!!!!!!!

    پاسخ ها

    • shima

      ببخشیدچه ربطی به دلار داره؟؟

  • shima

    هممون یه روزی پیرمیشیم....باید از خدا بخواییم عاجزانه تمنا کنیم که هیچکسو به کوچیک و بزرگ نیازمند نکنه...امین

    پاسخ ها

    • صمیر

      کم بیکار نیستی ها

    • shima

      چرا مگه چی گفتم؟؟؟راس میگم خوب

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج