نا امیدی در کلبه سوخته
داستانک: آتش همیشه هم بد نیست!
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.
برترین ها: تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد...
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه جیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟"
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟ آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم.
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.
پس به یاد داشته باش، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند.
نظر کاربران
خیلی قشنگ بود
فوق العاده بود.
جالب بود.....مرسی
بسیار زیباااااااااااااااااااا
همیشه همینطوره ، ولی من از اون دسته از آدمام که زود نا امید میشم ولی بعدشم از این ناامیدی پپشیمون میشم، چون بلاخره خدا یه جایی خودشو تو زندگی نشون میده مخصوصا تو ناامیدیا
تکراری !
خیلی زیبا بود.بله در پس هر پرده رازیست که نه تودانی ونه من.اینجاست که نباید از حکمت خدا غافل بشیم.
بسيار جالب و خواندني....موافقم
هرچند قبلا با این داستان برخورد کرده بودم اما بی شک گاهی نیاز به تکراره خیلی چیزهاس تا فراموششون نکنیم.ممنون از یاداوریت.
خدایا شکرت که هیچ کارت بی حکمت نیس بارها واسه من همچین اتفاقی افتاده بعد حکمت کارو فهمیدم
خیلی زیبا