۲۸۳۷۰
۲۳ نظر
۵۰۲۳
۲۳ نظر
۵۰۲۳
پ

داستانک؛ بوی کباب همسایه

داستانک؛ بوی کباب همسایه




برترین ها: ماجراي اين واقعيت تلخ از آن جا آغاز شد كه مردي با تسليم شكوائيه اي به قاضي شوراي حل اختلاف گفت: چندي قبل خانه محقر و مخروبه اي را در چند كيلومتري حاشيه يكي از شهرك هاي مشهد خريدم اما چون وضعيت مالي مناسبي نداشتم اتاقي را كه گوشه حياط بود اجاره دادم. مدتي از اجاره منزل نگذشته بود كه احساس مي كردم فرزندان خردسالم دچار افسردگي شده اند. وقتي از سركار به خانه مي آمدم آن ها از من طلب «كباب» مي كردند من كه توان خريد «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه اي آن ها را دست به سر مي كردم تا اين كه متوجه شدم هر چند روز يك بار از اتاقي كه به اجاره واگذار كرده ام «بوي كباب» مي آيد و همين موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضاي كباب بكنند! شاكي اين پرونده ادامه داد: ديگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعي كردم براي فرزندانم كباب تهيه كنم نشد اين در حالي بود كه بوي كباب هاي مستاجرم مرا آزار مي داد به همين دليل از محضر دادگاه مي خواهم راي به تخليه محل اجاره بدهد تا بيش از اين خانواده ام در عذاب نباشند. قاضي باتجربه شوراي حل اختلاف كه سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامي كه اين ماجرا را تعريف مي كرد اشك در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شكايت صاحبخانه، مستاجر او را احضار كردم و شكايت صاحبخانه را برايش خواندم. مستاجر كه با شنيدن اين جملات بغض كرده بود گفت: آقاي قاضي! كاملا احساس صاحبخانه را درك مي كنم و مي دانم او در اين مدت چه كشيده است اما من فكر نمي كردم كه فرزندان او چنين تقاضايي را از پدرشان داشته باشند. او ادامه داد: چندي قبل وقتي به همراه خانواده ام از مقابل يك كباب فروشي عبور مي كرديم فرزندانم از من تقاضاي خريد كباب كردند اما چون پولي براي خريد نداشتم به آن ها قول دادم كه برايشان كباب درست مي كنم.

اين قول باعث شد تا آن ها هر روز كه از سر كار برمي گردم شادي كنان خود را در آغوشم بيفكنند به اين اميد كه من برايشان كباب درست كنم. اما من توان خريد گوشت را نداشتم تا اين كه روزي فكري به ذهنم رسيد يك روز كه كنار مغازه مرغ فروشي ايستاده بودم مردي چند عدد مرغ خريد و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد كرده و پوست آن ها را نيز جدا كند.

به همين دليل به همان مرغ فروشي رفتم و به او گفتم اگر كسي پوست مرغ هايش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشي مقداري پوست مرغ پرچربي گرفتم و آن ها را به سيخ كشيدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدني آن ها را مي خوردند و من از ديدن اين صحنه لذت مي بردم. من براي شاد كردن فرزندانم تصميم گرفتم هر چند روز يك بار از اين كباب ها به آن ها بدهم اما نمي دانستم كه ممكن است اين كار من موجب آزار صاحبخانه ام شود. قاضي شوراي حل اختلاف در حالي كه بغض گلويش را مي فشرد ادامه داد: وقتي مستاجر اين جملات را بر زبان مي راند صاحبخانه هم به آرامي اشك مي ريخت تا اين كه ناگهان از جايش بلند شد و در حالي كه مستاجرش را به آغوش مي كشيد گفت: ديگر نگو! شرمنده ام من از شكايتم گذشتم!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بهرام

    با سلام و خسته نباشید خدمت تمام دوستان
    این داستانها واقعا جای تامل دارد که چرا ما باید شاهد این صحنه ها بود.
    واقعا جای تاسف دارد واقعا...

  • بدون نام

    واقعا ناراحت کننده بود :-(

  • hossein

    روزگاره قریبیست

  • nima

    great

  • تهمینه

    اشک تو چشام حلقه زد خدایا خودت ریشه فقر رو نابود کن

    پاسخ ها

    • ihal

      فقر بخودی خود بوجود نمیاد که خدا بخواد ریشه اش رو نابود کنه بلکه بعضی آدمای از خدا بیخبر با خوردن حق بقیه به ثروت میرسن و فقر رو به بقیه هدیه میدن بقول مولا علی (ع) هر جا کاخی ساخته شده کوخی هم در کنارش خراب میشه . خدا ریشه کسانی که تخم فقر رو تو جامعه میپاشن نابود کنه

  • اون

    این رو چند روزای پیشم ارسال کرده بودید، ولی واقعا تکان دهندس

  • رويا

    خيلي غم انگيز بود خيلي ناراحت شدم

  • بدون نام

    اینو که همین یکی دو هفته پیش گذاشته بودین با یه تیتر دیگه!!!!!!!!

  • بدون نام

    همه از شنیدن این قضیه ناراحت شدیم ولی آیا فقط همین؟ دیگه نباید کاری کرد؟ آیا مسولین هم این داستانها رو می شنوند و یا به فکر مسایل کلان تر جامعه هستند!

    پاسخ ها

    • شیدا

      واقعأ باهاتون موافقم ناشناس جان،
      ولی کو گوش شنوا!!

  • Mami

    تکراری بود.مکررا دلمان خون شد.

  • bahar

    دل آدم کباب می شه این چیزا رو می خونه.
    مردم ما به جای مکه رفتنو خارج کردن این همه ارز از کشور یکمم به فکر هموطناشون باشن بد نیس

  • بهروز

    کاش گوش شنوا و دید بینایی وجود داشت واسه دیدن و شنیدن این مشکلات

  • مری

    واقعا جای تاسف داره کی جوابگوی مشکلات مردمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  • Helen

    من که اشک تو چشام حلقه بست! یکی بیاد منو آروم کنه!

  • عسل

    قابل توجه کسانی که مواد غذایی قابل استفاده هزاران نفر را در یک میهمانی دور میریزند و ایضا قابل توجه مسئولین که کمی به فکر مردمی باشند که واقعا از نداری باید شرمنده خانواده و فرزندان خود باشند.

    پاسخ ها

    • Rami

      حرف دلمونو زدی...

  • عسل

    ممنون Rami جون

  • فرح

    خیلی ناراحت کننده بود من و مطمئنا خیلیها گریه کردیم ولی بقول دوستان چه فایده که کاری نمیتونیم بکنیم . مسئولین محترم این مشکلات رو ببینید که این مسائل یعنی فقر بیشترباعث فساد در جامعه میشه

  • رایحه

    با سلام ..........واقعا اشک ادم در میاد
    خیلی متاسفم واقعا فقر چیز بدیه....
    به امید اینکه همه دست بدست هم از این بلا کمی.حداقل کمی بکاهیم..
    هر کسی از فامیل خودش شروع کنه.........

  • بدون نام

    چقدر گرونی دیگه

  • زهرا خانوم

    چندوقت پیش که این مطلب روگذاشتین کلی گریه کردمو داستانو برای چندنفر تعریف کردم...کاش میشد آدم آدرسشونو داشته باشه تا یکم بتونه کمک کنه...

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج