همه دردسرهای کار با افخمی
۱۰ دغدغـه نفیسـه روشـن، بازیگـر سینـمـا و تلـویزیـون که این روزها در سریالی به کارگردانی علیرضا افخمی مشغول به کار است.
این سریال کار آقای علیرضا افخمی است. هم کارگردانی و هم نویسندگی آن با ایشان است و من در این سریال بازی میکنم. این نقش فکرم را خیلی مشغول کرده، چون فیلمنامه هنوز کامل نیست و من نمیدانم که نقش فاطمه تا کجا خواهد رفت؛ اما به علت دینی که ایشان به گردن من دارند، این کار را پذیرفتم، بدون در نظر گرفتن مقدار نقش و در نظر گرفتن میزان دستمزد و مدت کار. آقای افخمی که بازنویسی نهایی سریال اغما را بر عهده داشتند، با پرورش دادن نقش پری باعث شدند که من به یک موقعیت عالی شغلی دست پیدا کنم. امیدوارم از پس این نقش خوب بربیایم و ایشان در پایان کار از من راضی باشند.
فیلمنامه زیاد به دستم میرسد، اما انتخاب آنها کار سادهای نیست. بهخصوص تلهفیلمها که خیلی ضعیف هستند.
در سال حدود دو، سه تا تله کار میکنم. در انتخاب سریالها هم نقش و هم کارگردان برایم خیلی مهم هستند.
خیلی سعی میکنم که دوستان صمیمیام از دستم دلخور نباشند، چون گاهی چند هفته میشود که نمیتوانم به آنها برسم و دیدارمان را تازه کنیم. پس سعی میکنم با SMS و تماس تلفنی به آنها بگویم که همیشه به یادشان هستم. حتی گاهی خواهش میکنم که سر فیلمبرداری بیایند. هم اینکه دیدارمان تازه میشود و هم آنها میبینند که من چقدر گرفتارم و کمتر گله میکنند.
خانه ما هم در طرح کلی است و هم زوج و فرد. خب پس من کی میتوانم از ماشین شخصی استفاده کنم؟
فقط ساعت 7 به بعد؟ دفترهایی که برای قرارداد باید به آنها مراجعه کنم، 7 به بعد تعطیل هستند.
این خوشایند نیست. یه فکری بکنید لطفا و در آخر اینکه دنیای این روزای من پر از اتفاقهای دوستداشتنی و روشناند!
کمک کردن به دیگران و رسیدگی به امور نیازمندان، برایم اهمیت زیادی دارد. دوست دارم در مراسم خیریه حضور مستمر داشته باشم، اما برایم مقدور نیست. اما تا جایی که میتوانم به دو، سه نفری که میشناسم کمک میکنم. ایکاش همه ما دغدغه نیازمندان را داشته باشیم.
کمک کردن به مادرم در امور خانهداری را بسیار دوست دارم، اما وقت آن را ندارم. اگر شبکار باشم، روزها مشغول استراحت هستم و بهعکس. پس زمانی نمیماند که به مادرم کمک کنم. اما دنیای خانهداری هم دنیایی است. تا یکی، دو ساعت بیکار میشوم، سوال میکنم: مامان کاری نداری؟ غذا را من درست کنم؟ جارو بزنم؟ ولی مامانم اجازه کار به من نمیدهد؛ چون دلشان میخواهد زمان کمی که در خانه هستم، به امور شخصی خودم برسم.
همیشه به لباس پوشیدنم در جامعه فکر میکنم. وقتی میخواهم از خانه بیرون بروم، از همه اعضای خانواده در مورد لباسهایم نظر میپرسم. اگر همیشه رنگ روشن بپوشی، حرف و حدیث است. اگر زیادی تیره بپوشی، باز هم جای سوال است و اگر هر روز یک مدل بپوشی، حرفها خیلی بیشتر میشود؛ چون احساس میکنم که برای بعضیها الگو هستم، به ظاهرم و لباسهایم زیاد اهمیت میدهم تا جایی برای انتقاد باقی نماند.
زیادی بیش از حد ماشینها در خیابانها آزارم میدهد. با وجود طرح ترافیک و طرح زوج و فرد، همه جا پر از ماشین است. من اصولا خودم یا از سرویس استفاده میکنم یا از آژانس و هیچوقت قانونشکنی نمیکنم که داخل طرح ترافیک بروم یا اینکه روز فرد با ماشین زوج در خیابانها به فکر کارهای شخصیام باشم. اما نکتهای که یک کمی اعصاب مرا آرام میکند، اتوبانها و گلکاریهای فوقالعاده شهر است. گلدانهای زیبایی که شهرداری در گوشه و کنار شهر گذاشته، بسیار طرح جالبی است که باعث میشود کمی شاد شوم و روحیه بگیرم.
تمام شدن درس برادر کوچکم یکی از دغدغههای هر روزه من است. مدام از او درباره نمراتش سوال میکنم و پیگیر درسهایش هستم. برادرم مسعود دانشجوست، اما دوست ندارد که در مورد رشته تحصیلیاش صحبت کنم. فقط بگویم خیلی برایم اهمیت دارد که زودتر درسش تمام شود.
اغلب ساعات روز را در محل فیلمبرداری میگذرانم، پس زمان زیادی برای ورزش ندارم. اما سعی میکنم هر روز یا یک روز در میان برای پیادهروی به باشگاه انقلاب بروم. اگر سه روز پیادهروی نکنم، عصبی و خسته میشوم. دوست دارم وقت کنم که به سالن بروم و به صورت مداوم ورزش کنم. این دغدغه همیشگی من است... ورزش!
ارسال نظر