داستانک؛ راننده تاکسی!
مجله یکشنبه: مسافر تاکسی آهسته روی شونه راننده زد چون می خواست ازش یه سوال بپرسه ... راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد. نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس. از جدول کنار خیابون رفت بالا. نزدیک بود که چپ کنه... اما کنار یک مغازه توی پیاده رو متوقف شد... برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد.
سکوت سنگینی حکمفرما بود تا اینکه راننده رو به مسافر کرد و گفت: «هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!» مسافر عذرخواهی کرد و گفت: «من نمی دونستم که یه ضربه کوچولو این همه تو رو می ترسونه.»
راننده جواب داد: «واقعا تقصیر تو نیست. امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده تاکسی دارم کار می کنم، آخه من ۲۵ سال راننده ماشین جنازه کش بودم!»
نظر کاربران
teflaki cheghadr tarside bude....
تصور کن !!!!
آخی، بیچاره رانندهه چقدر ترسیده. فکر کرده جنازس داره بهش دست میزنه.
من کلاً با شغلهایی که با مرده ها سرو کار دارن نمیتونم جور بیام، حتی بعضی وقتا خیلی میترسم. کی میدونه چجوری میتونم به این ترسم غلبه کنم؟
پاسخ ها
ترس از چی؟
ترس از مرده یا ترس از مردن یا ترس از کسانیکه با مرده ها سر و کار دارن
هلن جان از نظر روانشناسی نسبت به هر چی فوبیا یا ترس داشته باشی بایددرموقعیت ترس قرار بگیری وبه مرور زمان اونو لمس کنی وببینی که هیچ خطری تورو تهدید نمیکنه کمی هم دیدگاهتو تغییر بدی اونوقت میبینی که مرگ هم جزیی از زندگیه و یکی از مراحل اون که همه میگذرونن وکاملا طبیعیه.به نظر من متاسفانه بسیاری از انسانها هستن که خطرناکندوترس دارن نه کسی که دستش از همه جا کوتاهه...!
چی میگی ماها جان؟ من از مرگ میترسم. میشه بگی چجوری تو موقعیت مرگ قرار بگیرم؟
سر یه مشکل خیلی بچگانه که با خونوادم پیدا کرده بودم اونم سر هیچ و پوچ، فکر میکردم خونوادم دوسم ندارن، کلی قرص خوردم فکر کردم مردنم حتمیه. ولی از شانس من اون قرصا فقط مسکن بودن و فقط به یه خواب خیلی عمیق رفتم. بعدها چقدر به این کار احمقانه ام خندیدم.
وااای هلن جان عذر میخوام من فکر کردم از مرده ها میترسی خدانکنه در موقعیت مرگ قرار بگیری منم ترس از مردن دارم برا همینم همیشه از خدا میخوام تو بیهوشی از دنیا برم فکر میکنم جون کندن خیلی سخته.ولی در کل خداوند فرموده لا یکلف الله نفسا الا وسعها...پس به رحمت خدا امیدوار باشیم
هلن جان، باید خودتو تو اون موقعیت قرار بدی و دلو به دریا بزنی. وگرنه ترس همیشه باهاته...
نه خواهش میکنم ماها جان. میدونم منظوری نداشتی گلم. من حرفمو واضح بیان نکرده بودم.
شیدا جون، تو هم که دچار سوء تفاهم شدی. من میگم از مردن میترسم، اونوقت میگی خودتو تو موقعیتش قرار بده؟!؟
دوست داری بمیرم؟
خیلی بامزه بود....
يا خدا! اين دفعه به خير گذشت خدا خودش دفعات ديگه رو به خير بگذرونه!
وایییییییییییییییییییییی فوق العاده بود خیلی خیلی ممنون
خندیدم کلی ...
جالب بود.
پاسخ ها
ای بابا
اینم من نیستم.
راستشو بگو اسمت واقعا رهاست یا عمدا از اسم من استفاده می کنی؟؟؟
معمولا" داستانک شما یک پیامی هم داشت
اینکه فقط یک طنز معمولی بود .
پاسخ ها
اینهم پیام داشت.ما آدما به نسبت نوع کارمون عادتهایی پیدا میکنیم که اساسا" وعمیقا" جزئی از شخصیتمون میشه وبیرون اومدن از اون قالب بسیار سخته.این راننده تاکسی به سکوت درون آمبولانس و ارتباط برقرار نکردن عادت کرده بود چون مسافرش همیشه یک انسان مرده بوده. میبینید که تاکید میکنه دیگه چنین کاری رو تکرار نکن .چون نمیتونه از غالب سکوت همیشگی و برقرار نکردن ارتباط خارج بشه.
من نمی دونم چرا همه ی این داستان کوتاه هایی که شما توشتید رو قبلا خوندم...؟؟؟
تا حد مرگ خندیدم !
يا حسين