عزاداری یا بازی قدرت و ثروت؟!
باور به مناسک دینی و عزاداری و جشن در حوزه دینی، همچون در حوزه سنتی و عرفی در فرهنگ ما ریشه های عمیق دارد و لزوما نیاز به تصدی گری این و آن وبه خصوص به دولتی شدن، ندارد.
فکوهی، مدیر «انسان شناسی و فرهنگ» در گفت و گویی به نقش مناسک و آیین ها در تقویت باورهای ملی و معنوی در بین نسل جوان پرداخت و در عین حال با تشریح و گوشزد کردن خطری که مناسک ها را تهدید می کند، گفت: کنار گذاشته شدن رفتارهای خرافی اغلب زیر فشارهای آمرانه بوده است، در حالی که باید مردم نسبت به این امر قانع شوند و صرفا به دلیل ممنوعیت از این حرکات پرهیز نکنند، برای این امر نیاز بدان وجود دارد که ما به درکی عمیق از معنای مناسک و آیین ها از جمله در حوزه دین برسیم.
او می گوید: خطری که هر گونه مناسکی را در جهان جدید تهدید می کند، تبدیل شدن مناسک به بازی قدرت یا بازی ثروت است، یعنی استفاده ابزاری از مناسک برای رسیدن به اهدافی که اغلب در جهتی کاملا معکوس با روحیه این مناسک قرار دارند. این خطری است که باید جرات پذیرفتنش را داشت و دائما برای جلوگیری از آن اندیشید و برنامه ریزی کرد.
متن گفت وگوی تفصیلی با دکتر ناصر فکوهی به شرح زیر است:
مناسک چیست و چه کارکردی در جوامع دارد؟ در جامعه ایران با وجود نقش پر رنگ مذهب و برگزاری مناسک و مراسم های متنوع مذهبی و ملی، این مساله چه نقشی در شکل گیری باورهای مردم در طول تاریخ ایران داشته است؟
مناسک (rituals) به صورت ها و از دیدگاه های متعدد و بسیار متفاوتی تعریف شده اند، اما با رویکردی اجتماعی، می توان آنها را به مجموعه ای از کنش ها، حرکات، ابزارها و اشیاء، مهارت ها و شیوه های هماهنگی و با هم بودگی و دعاها و اوراد و روابط حسی و عاطفی، تعریف کرد که در یک نظم معنایی خاص قرار گرفته و نوعی تعلق به یک یا چند باور یا آیین دینی، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، قومی، و... را نشان داده و میان گروه های اجتماعی مبادله یا منتقل می شوند.
مناسک، اغلب یا از دین ریشه می گیرند یا از سنت، اما در دوران مدرن، ما شاهد بروز گروهی از مناسک مدرن و حتی پسا مدرن نیز بوده ایم که عموما از مناسک سنتی و دینی الگو برداری می کنند اما در قالب های سکولار قرار می گیرند. همچنین در همین دوران، شاهد سکولاری شدن، یا تلاش برای سکولاری کردن مناسک سنتی و دینی نیز بوده ایم که گاه به وسیله مخالفان این مناسک انجام می گیرند که تمایل به از میان بردنشان دارند و گاه بر عکس (مثلا در کلیسای کاتولیک) برای تلاش به محبوبیت بخشیدن و نوکردن مناسک قدیمی و جذب گروه هایی چون جوانان و زنان به آیین ها باورهای قدیمی.
در پهنه های با پیشنه طولانی تاریخی که در آنها با نوعی لایه بندی شدن وتبارشناسی دراز مدت یا با آنچه در مکتب آنال «تاریخ دراز مدت»(longue durée) نامیده می شود، روبروییم، مناسک از منشاء های مختلف ریشه می گیرند و چرخه های متعددی را که هر کدام حامل نظام های معنایی و هویتی مختلف هستند با یکدیگر همداستان می کنند.
در ایران برای مثال ما در طول چندین هزار سال، شاهد پیوند خوردن و همساز شدن مناسک مهی ( وابسته به ماه ) و خورشیدی هستیم. گروه اول به سنت های عشایری و غیر اسکان یافته ایرانی و سپس ورود اسلام که حاوی مفاهیم و شیوه های زیستی شبانی و بازرگانی بوده است، پیوند می خورد، و گروه دوم، به تمدن کشاورزی باستانی ایران مرکزی مربوط است.
کما اینکه دو تقویم خورشیدی و قمری با یکدیگر در ایران بیش از صد سال است هماهنگند و مناسبات مختلف را با یکدیگر سازش می دهند، مناسباتی که گاه به نظر کاملا سازش ناپذیر می آیند همچون جشن ها و مراسم سوگورای(همچون نوروز و محرم) اما این تمدن همواره توانسته است این همسازی مناسکی را با موفقیت به انجام برساند و این امر را مدیون انعطاف پذیر بودن ذهنیت ها و نظام های ارزشی و همچنین نمادشناسی و اسطوره های قدرتمند خویش هستند که می توانند قابلیت های معناشناختی، زبان شناختی و تفسیری بالایی را ایجاد کنند. با ظهور دولت مدرن از ابتدای قرن بیستم و دو انقلاب بزرگ در طول این قرن (مشروطه و اسلامی) مناسبات و مناسک سیاسی گسترده ای نیز به این مناسک دینی افزوده شده اند که البته بنا بر تاریخ سیاست متغییر بوده اند.
این مناسک گوناگون، افزون بر ارزش های دینی و اعتقادی و الهیاتی و شرعی و سنتی خود، دارای بعدی بسیار مهم از لحاظ انسان شناسی و جامعه شناسی، نیز هستند زیرا از ارکان و اساس مهم انسجام یافتگی و هویت بخشی به جامعه ما به حساب می آمده و می آیند. جامعه ایرانی بر اساس زنجیره های متفاوت و پیچیده ای که افراد و گروه هایش از این مناسک برای خود ایجاد می کنند، توانسته است امکان آن را فراهم آورد که جماعت های بیشماری شکل بگیرند که اغلب در یکدیگر متداخل هستند و می توانند با یکدیگر همسازی داشته باشند و قابلیت انعطاف جامعه را بالا ببرند.
از این رو جشن و عزا برای ایرانیان به صورت دو قطب از فرانید واحدی در هویت در آمده است که می توانند با یکدیگر آمیخته شده و زندگی را در معنای عمومی آن تبیین و تفسیر کنند. در این میان ایدئولوژیزه کردن مناسک البته می تواند ضرباتی مهلکی به این سازوکارها که حاصل صدها بلکه هزاران سال همسازی است، بزند و از این رو باید مانع این آسیب شد و تلاش کرد که این باورها عقاید و آیین ها و مناسک را به صورتی کاملا نزدیک به زندگی روزمره و کنش های متعارف ایرانیان با سبک های زندگی متفاوت و به همین دلیل غنی آنها باز آفرینی کرد. همین امر را باید درباره خرافاتی شدن و فرایندهای خودنمایانه و سودجویانه نیز گفت که می توانن به شدت به مراسم و مناسک ضربه بزنند.
"آرنولد وان جنپ" اولین بار مفهوم مناسک گذار رادر سال ۱۹۰۹ به صورت روشن و ساختارمند تبیین نمود، او با گردآوری داده هایی مربوط به غسل تعمیدها ،نامزدی ها ،تدفین و برپا کردن جشن ها در تمامی مذاهب و تمامی دوره ها آنها را به صورت منظم به سه دوره تقسیم کرد از جمله؛ مرحله ی گسست یا پیش گذار مرحله ی گذار و مرحله ی پیوستن و یا پسا گذار .
حال سوال من این است که با توجه به اهمیت مناسک در جامعه ایرانی؛ ما در حال حاضر در کدام یک از این دوره ها هستیم؟ یا به عبارتی جامعه ایرانی مناسکی مانند عزادری های محرم را که هر ساله در میان طیف وسیعی از مردم برگزار میشود چگونه بدان می نگرد؟ آیا برگزاری این نوع مناسک توانسته ارتباط اش را به شیوه سنتی در جامعه ما حفظ کند؟
نظریه وان جنپی که برای بررسی مناسک به صورت گسترده ای به کار رفته است، عمدتا به مناسک موسوم به گذار مربوط می شوند، یعنی چهار منسک مهم که در «بحران های زندگی» (life crisis) طبقه بندی می شوند و شامل تولد، بلوغ، ازدواج و مرگ می شوند.
هر چند در طول نیم قرن اخیر تلاش شده است این نظریه به کل مناسک تعمیم بیابد، باید گفت که لزوما چنین امری همواره ممکن نیست به خصوص و زمانی که ما با نظام های پیجیده و در هم آمیخته ای همچون نظام ایرانی روبروییم. این نظام ها چرخه های موازی و بسیار عمیقی را به گردش در می آورند که گفتیم دستکم در ایران معاصر سه حوزه سنت و دین و سیاست را به یکدیگر پیوند داده و آنها را در زمان و فضای روزمرگی و در نظام های معنایی حافظه تاریخی دائما بازسازی می کنند.
بنابراین ما نمی توانیم نظریه وان جنپی را در یک آن به یک دوره یا مرحله خاصی از هر سه چرخه انطباق دهیم و اصولا این مساله مطرح است که این نظریه را جز به صورتی موردی و در یک منسک خاص در فضا و زمان خاصی نمی توان به کار برد آن هم در یک روش شناسی پیچیده که بتوان از عناصری بسیار متفاوت دیگر نیز برای شناخت پدیدار شناسانه موضوع بهره برد.
مطالعه بر نظام های مناسکی در کشور ما هنوز در مرحله ای است که باید به آن مرحله "مردم نگاری توصیفی" نام داد، یعنی ما هنوز نتوانسته ایم در تحلیل مناسک حتی قدیمی ترین آنها مثلا مناسک دینی از شناختی در حد توصیف خام فراتر برویم و شاید متاسفانه لازم باشد بگوییم که حتی این توصیف ها نیز اغلب به حد روش شناختی مطلوب و قابل قبولی نرسیده اند.
زمانی که ما دستکم به چنین حدی برسیم، تازه از آن زمان باید وارد مرحله تحیلی در ابعاد گوناگون این مناسک برویم، منظورم تحلیل های جامعه شناختی، انسان شناختی،روان شناختی، روانکاوی، نمادشناختی، نشانه شناختی، شناخت شناختی(معرفت شناختی)، زبان شناختی، زیبایی شناختی و .. است. پس از آن مرحله کارهای تطبیقی طولی و عرضی یعنی تاریخی و جغرافیایی و مرحله مطالعات تطبیقی با سایر فرهنگ ها فرا می رسد. می بینیم که ما با مطالعات مناسکی در حدی قابل قبول فاصله ای نجومی داریم؛ دلیل این امر نیز، وارد شدن ما در نوعی صوری گرایی گسترده و تقلیل مناسک به سطحی ترین اشکال بروز آنها است که چه در نزد کنشگران و مدافعان این مناسک و چه در نزد مخالفان به اصطلاح مدرن آنها دیده می شود.
تقریبا هیچ کدام از این دو گروه درک درست و روشن و به خصوص عمیقی از اهمیت و سازوکارها و پیچیدگی های ذاتی و تحول این معانی و نشانه ها ، در مناسک ندارند و همگی بیشتر نگاهی ابزار گرایانه به مناسک دارند که قربانی نهایی آن بیشتر خودشان هستند و نه مناسک که قدرتی عمیق و توانی باور نکردنی در بازسازی و نوزایی خویش دارند. مناسک با اتکا به ریشه های تاریخی خود، می توانند دائما زاده و باز زاده شوند و به همین دلیل، این گونه تلاش ها برای ایدئولوژیزه کردن و دستکاری در خود را خنثی کنند؛ البته شکی نیست که این دستکاری ها و تلاش های انحرافی، بر مناسک تاثیر می گذارند، اما نه لزوما در جهتی که دستکاری کنندگان و ایدئولوگ ها تصور می کنند.
با توجه به تغییراتی که در زندگی روزمره مردم ایران افتاده و زندگی ها به سمت مصرف گرایی سوق یافته است مناسک ها و آیین های مذهبی و ملی چه اندازه می تواند پیوند عمیقی با سنت ها و باورهای معنوی مردم به خصوص نسل جدید برقرار کند؟
به نظر من از این لحاظ، مناسک، تیغی دو لبه هستند، یعنی از یک سو می توانند عاملی باشند برای بازگشت جامعه به موقعیتی متعادل و از سوی دیگرعاملی در تشدید کردن همان گرایش های جامعه و وخیم تر کردن موقعیت ها. مساله را توضیح می دهم، اگر ما بتوانیم لایه های سطحی و تقلیل یافته مناسک را که عمدتا به دلیل استفاده ابزاری از آنها به وجود آمده کنار بزنیم و به عمق معنا شناسانه و شناخت شناسانه (معرفت شناختی) آنها نزدیک بشویم قادر خواهیم بود که به منابعی بی پایان برای بازگردان سلامت به جامعه خود در برابر موج گسترده آسیب های مصرف گرا به دست آوریم.
اما برعکس این خطر نیز ما را تهدید می کند که ابزارگرایی مصرفی را به مناسک نیز تعمیم دهیم به عبارت دیگر خود این مناسک را بهانه ای کنیم برای تشدید گرایش های انحرافی سودجویانه، مال پرستانه، حودنمایی ها، تازه به دوران رسیدگی ها، تظاهر و ریا و گرایش های انحرافی دیگر. برای مردمان و فرهنگی چند صد سال پیش اوج های بی نظیر در جهان همچون حافظ و مولوی را تجربه کرده اند، اینکه در چنین موقعیت هایی از تقلیل گرایی های فکری و ایدئولوژی زدگی های عامیانه سقوط کنند، بسیار تاسف آور است اما پیشینه های متعدد تاریخی این امر را چه در فرهنگ خود ما و چه در سایر فرهنگ های جهان نشان می دهد .
بنابراین نباید تصور کنیم برخورداری از میراثی قدرتمند در اندیشه و اعتقادات و ارزش ها و عرف می تواند، ما را دربرابر گزندهای جهان امروزی و توان باور نکردنی آن در ابزار سازی از همه کس و همه چیز با تبدیل کردن آنها به عواملی برای سودجویی و سودمند اندیشی جلوگیری کند. ما خود باید نسبت به این وضعیت حساس باشیم و از سقوط مناسک در این چرخه صوری شدن و از دست دادن معانی عمیقشان، جلوگیری کنیم.
مشاهده می شود که در مناسکی مانند عزاداری های محرم خرافات و المان های خرافی در بستر تاریخ به آن اضافه شده است و گاه این خرافات در باورهای نسل گذشته عمیقا نفوذ پیدا کرده، چگونه می توان خرافات را از آیین های مذهبی زدود آیا این امر امکان پذیر است؟ در جامعه ما زودودن خرافات از باورهای دینی مردم چه اندازه محتمل است و چه موانعی بر سر آن وجود دارد؟ چه گروه هایی عمدتا بایستی این کار را انجام دهند؟
آنچه «خرافات» نامیده می شود گونه ای از گریز نظام مند از عقلانیت برای ایجاد تقابلی خود خواسته میان نظام های اعتقادی و باورهای مناسکی مبتنی بر اندیشه دینی با عقلانیت تجربی است.
کسانی که به این خرافات دامن می زنند، تمایل دارند که نشان دهند مناسک و عقاید مبتنی بر هر گونه شناختی که از شاخه تجربی فاصله بگیرد لزوما ما را درون حوزه هایی می برد که عقل از درک آنها ناتوان است. برعکس ما گروهی را نیز داریم که از ابتدا تلاش می کرده اند با نوعی «علم گرایی» مناسک و باورهای دینی و سنتی را در نظام های صرفا عقلانی تبیین و تعبیر و تفسیر کنند که این امر نیز ممکن نیست.
لزوما دو گانه ای که در اینجا ترسیم شده است، یعنی دوگانه باور در برابر عقل، همچون دو گانه های دیگری که عموما از اندیشه مسیحایی - یهودی بیرون آمده اند مثلا تقابل معروف ماده و روح، با اندیشه دینی اسلامی و سنتی ما آشتی ندارند. چرخه های مناسک هویت ایرانی توانسته است در بسیاری موارد فراتر از این دو گانه ها رفته و آنها را با یکدیگر سازش دهد. بنابراین فکر می کنم که خرافات در معنایی که عموما بدان اشاره می شود و نه لزوما آنچه ما انسان شناسان از آن می فهمیم، بیشتر بر پایه و با این هدف دنبال می شده است که نظام های مناسکی و اعتقادی را تخریب کنند. در بسیاری موارد نیز موفق شده اند این کار را بکنند.
شکی نیست که نظام های عمومی، شناخت، رسانه ها، نخبگان می توانند در یک جهت یا در جهت دیگر، بر این فرایند تاثیرگزاری کنند. در دوره ای نه چندان دور شاهد آن بودیم که در رسانه ها ی ما از جمله در فیلم ها و سریال به شکل گسترده ای از مضامین خرافی استفاده می شد. بسیاری از علما و روحانیون و جامعه شناسان و انسان شناسان در این موارد تلاش کردند از این امر جلوگیری کنند و خوشبختانه این گرایش تا حدی کاهش یافت، اما هنوز تمایل بدان دیده می شود.
مشخص است که زمانی که رسانه های ما به صورت گسترده خرافه و باورهای غیر عقلانی را با ادعاهایی چون معجزه که خاص پیامبران است را مطرح کنند، این امر تاثیری منفی بر باورها گذاشته و آنها را از عمق به سوی سطح می آورد. اینکه مردم تحت هر شرایطی به شکل مناسکی عمل کنند اما از محتوا و عمق این مناسک بی خبر باشند، یکی از نمونه های خرافی شدن رفتارهای مناسکی است که باید به شدت از آن پرهیز کرد. در سال های اخیر خوشبختانه با مواضعی درست و دقیق و جسورانه ای که بزرگان گرفته اند، برخی از رفتارهای خشونت آمیز و بی منطق در مناسک ما کنار گذاشته شده است و امیدواریم این روند ادامه پیدا کند.
با وجود این، کنار گذاشته شدن این رفتارها اغلب زیر فشارهای آمرانه بوده است، در حالی که باید مردم نسبت به این امر قانع شوند و صرفا به دلیل ممنوعیت از این حرکات پرهیز نکنند، برای این امر نیاز بدان وجود دارد که ما به درکی عمیق از معنای مناسک و آیین ها از جمله در حوزه دین برسیم. درکی عمیق ازمفاهیمی چون نذر، خیرات، و سایر اعمال نیک و بر عکس باور های خرافی در این موراد را کنار بگذاریم. این امر نیاز بدان دارد که بحث در این حوزه ها در زمینه ای عقلانی و علمی رشد و امکان باز شدن منطق این مناسک در عمق چند هزار سالانه شان فراهم شود و به شدت از تعبیر های خرافی و سطحی و عامیانه د راین زمینه ها جلوگیری شود.
مناسک ها در یک جامعه دینی با یک جامعه غیر دینی چه تفاوت ها و شباهت هایی دارند؟ بعضا در جوامع مدرن امروزی افراد بیشتر به سمت پوچ گرایی سوق یافته اند اینکه خلوت خود را بر همراهی با دیگری ارجح می دانند. حال مناسک یک نوع با هم بودن در برگزاری باورهای مشترک در بین یک گروه و جمع است که می تواند همبستگی در جامعه را افزایش دهد. نقش و وجود آیین ها و مناسک ها در جوامع امروزی را چگونه قابل ارزیابی می دانید؟
همان گونه که گفتم مناسک در اصل و اساس خود به نوعی هویت یابی و ایجاد «جمع» قابل تعبیراست. چه در معنای دینی آن، چه در معنای سیاسی و چه در معنای سکولار آن. اما اینکه خواسته باشیم از این مجموعه های کنشی و ذهنی، نظام هایی برای دستکاری بسازیم، کاری ممکن است.
رژیم های توتالیتر در قرن بیستم به صورت گسترده، این کار را انجام داده اند. مناسک فاشیستی و مناسک کمونیستی نمونه هایی ازاین امر هستند که همگان، کمابیش با آنها آشنا هستند: استفاده از عناصر شبه مذهبی نظیر جامگان، اشیاء، سرودها و آیین های زیباشناسانه در این گونه مراسم در تقلید از مناسک مذهبی و سنتی روش های شناخته شده هستند که به شدت ایدئولوژیزه شده بودند اما پایداری نداشتند، چون فاقد عمق و لایه های استوار درونی شده و معنایی بودند.
بنابراین به سرعت گروهی از رفتارهای سودجویانه را ایجاد می کردند که تنها حرکات و رفتارهایی بود که توتالیتاریسم می توانست از آنها در کنش های سیاسی خود استفاده کند. پوپولیسم های سیاسی قرن بیستم نیز (نظیر پوپولیسم های آمریکای لاتین و دنیای عرب) اغلب در همین وضعیت بودند و همگی در نهایت به نابودی کسانی کشیده شدند که تلاش می کردند و در این توهم بودند که با استفاده از روش های مناسکی برای خود پایداری های جاودانه به دست بیاورند. این امر به روشنی ناممکن بود اما جوامع انسانی بهای سنگینی بابت این توهمات پرداخت کردند.
اما میان آیین ها و مناسک ایدولوژیزه در جامع مدرن که گاه در فرقه گرایی های جدید (sectarism) و نو معنویت گرایی(new spiritualism) نیز به چشم می خورند و گاه شکل و ابعادی خشونت بار و وحشتناک می یابند (همچون در سلفی گرایی ها، تکفیری ها و حرکاتی نظیر داعش)، و آیین ها و مناسک باستانی و درونی شده و ریشه دار تفاوت های زیادی وجود دارد که مهم ترینشان در سازمان یافتگی گروه نخست و وابستگی آن به اهداف سودجویانه سیاسی و ایدئولوژیک و خود انگیخته بودن گروه دوم و معنا یافتن آن درون نظام های اجتماعی و شاخت شناسی مردمی است که آنها را به اجرا در می آورند.
خطری که هر گونه مناسکی را در جهان جدید تهدید می کند، تبدیل شدن مناسک به بازی قدرت یا بازی ثروت است، یعنی استفاده ابزاری از مناسک برای رسیدن به اهدافی که اغلب در جهتی کاملا معکوس با روحیه این مناسک قرار دارند. این خطری است که باید جرات پذیرفتنش را داشت و دائما برای جلوگیری از آن اندیشید و برنامه ریزی کرد.
انسان مدرن امروز که به نظر می رسد تنها تر از قبل شده و زمان های خالی خود را بیشتر از طریق شبکه های مجازی و نه حقیقی پر می کند چه اندازه نیازمند باورهای معنوی و حضور در مناسک و آیین های دینی و فرهنگی دارد؟ آیا این خلا در میان آدم های مدرن وجود دارد؟ آیا اساسا همه جوامع نیازمند برگزاری آیین ها و مناسک متناسب فرهنگ خود هستند؟
این یک واقعیت است که نظام های مجازی می توانند انسانی گم گشته و از خود بیگانه به وجود بیاورند. این امر را بیش و پیش از هر کسی میرچیا الیاده در تعریف و تعبیر خود از مفهوم «انسان دینی » (homo religiousus) مطرح کرده است. فناوری با نبود اندیشه درون خود همواره می تواند نوعی توهم اندیشه به وجود بیاورد و نوعی بردگی نسبت به فناوری را به صورتی نوعی تسلط بر طبیعت از طریق فناوری، نشان دهد.
اما این یک سوی این تیغ دو لب است، من اعتقاد دارم که فناوری می تواند جنبه ای آزادیبخش نیز داشته باشد و ما در صورت آنکه به اندازه کافی هوشمند باشیم، می توانیم زندگی مدرن را با همه ابزارها و فناوری های بی پایانش که درنهایت چیزی نیستند جز اشکال بروز هوشمندی انسانی و گونه ای از تحول و تکامل اصل حیات، نه به صورت منفی و در جهت اهداف ضد انسانی و سود جویانه و عامیانه بلکه برای تعالی بخشیدن به زندگی انسان ها، برای رسیدن به عدالت و آرامش و زندگی بهتری برای همه انسان ها و انطباق هر چه بیشتری میان انسان و طبیعت بیرونی و درونی او تبدیل کنیم.
این امری ناممکن نیست اما در این روزگار و این روند از تحول فناوری ها، کاری بسیار مشکل است. واقعیت این است ک نظام سرمایه داری در بدتری اشکال آن یعنی شکل مالی و پولی و مصرف گرایی محض، امروز به شیوه ای متعارف و جهان گیر تبدیل شده است . در این شرایط سخن گقتن از هر چیزی در برابر این منطق خاص و درک ابزاری در جهت سلسله مراتبی کردن همه ارزش ها و موجودیت ها دفاع می کند، به شدت زیر حمله قرار گرفته و از منطق عقلانیت بیرون نشان داده می شود.
اما بن بست این گونه رو در رو شدن با فناوری و مدرنیته به نوعی کنش خود ویرانگر و گسترده منجر شده است که به مقاومت های فرهنگی هر چه شدیدتری در برابر آن دامن زده است و این خود جای امیدواری دارد. یعنی می توان امید داشت که انسان ها بتوانند به درک عمیق تری از گروهی از میراث ارزشمند تاریخی خود رسیده و تصور خام آنکه مدرنیته در قالب تخریب نظام مند گذشته های فکری و تجربی تعریف می شود را کنار بگذارند. در این صورت مناسک را می توان با دیگاه هایی کاملا متفاوت مشاهده کرد اما لازمه این کار ابتدا در آن است که مناسک را از عناصری که حامل ایدئولوژی های آمرانه و سودجویانه، خرافات و خودنمایی ها و سایر آسیب های اجتماعی هستند، خالی کنیم.
صرف اینکه به هر شکلی در یک مناسک عاملی آمرانه دیده شود یعنی افراد مجبور به انجامش باشند و کنترلی اجتماعی و نه معنوی و اخلاقی این نظارت را برعهده باشد، یا صرف اینکه مناسک با چشم داشت به سودهای مادی هدایت شوند و آنها را هدف بگیرد، کافی است که آن مناسک را تخریب و همانگونه که گفتم آنها را از ابعاد درونی و عمیق به سطح آورده و به شدت تصنعی کنند. و این خود مقدمه ای است برای سکولاریزه شدن و از دست رفتن معنای آن مناسک و تبدیل آنها به عواملی که می توانند به صورت گسترده برای ایدئولوژی سودجویانه و اراده معطوف به قدرت به کار برده شوند.
کمی در مورد مراسم عزاداری و تعزیه خوانی در محرم بپردازیم. در جامعه ما مشاهده می شود که در زمان های برگزاری مراسم های محرم از انواع قشرها و گروه های اجتماعی بعضا متفاوت که شاید چندان هم اعتقادات مذهبی نداشته باشند اما کم و بیش حضور دارند حال با هر نیت و فکری. با این اوصاف آیا می توان گفت که حضور تیپ ها وشخصیت های مختلف فکری در مناسک هایی مانند محرم حاکی از این است که ارزش های دینی در جامعه ما به خصوص نسل جوان نهادینه و باورمند شده است؟ یا در ظاهر ما این گونه می بینیم؟ یا اینکه به اصل و وجود حماسه ای مانند عاشورا بر می گردد که خود فی نفسه جاذبه برانگیز است.
جامعه امروز ما جامعه ای است به شدت تنوع یافته از هر لحاظ که تصور کنیم: از لحاظ مشارکت جنسیت ها در حیات اجتماعی، از لحاظ سبک زندگی، دیدگاه های افراد نسبت به موقعیت کنونی و آتی شان، محل زندگی و تحول آن در طول حیاتشان، سرمایه های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی آنها و... در چنین جامعه ای اینکه بخواهیم بر اساس الگویی واحد همه مردم را وادار کنیم به صورت یکسانی عمل کنند، به صورت واحدی فکر کنند و با یکدیگر تعامل داشته باشند، نه تنها به معنوی تر و اخلاقی تر شدن جامعه کمک نمی کند، بلکه به دلیل ایجاد گرایش های دافعه، به عکس این امر نیز می رسد.
باور به مناسک دینی و عزاداری و جشن در حوزه دینی، همچون در حوزه سنتی و عرفی در فرهنگ ما ریشه های عمیق دارد و لزوما نیاز به تصدی گری این و آن وبه خصوص به دولتی شدن، ندارد. کافی است به روستاهای دور افتاده یا تکایای شهرستان های کوچک و بسیار فقیر بروید تا ببینید که چگونه این مراسم در طول ده ها وبلکه صدها سال به صورت بسیار گسترده ای بدون توجه به قدرت سیاسی حاکم و منافع مادی سیاسی ناشی از آن ادامه داشته و دارد.
از این رو آنچه اهمیت دارد این است که ما تلاش کنیم هرگونه آثار سکولاری شدن این مناسک را از میان ببریم. این آثار به نظر من در ورود عناصر آمرانه و سود جویی های مالی و همچنین خرافی در آنها قابل مشاهده است. چنین مراسم و مناسکی نباید به هیچ رو قابل استفاده یا سوء استفاده در حوزه هایی چون سیاست و یا بهتر بگوییم شبه سیاست و حوزه های پولی وقدوت و مال اندوزی و سود جویی باشند و باید خود انگیختگی به آنها بازگردانده شود.
کژ کارکردهایی که بعضا دراین مراسم دیده می شوند و حاصل نبود فضا / زمان هایی برای مثال در فراغت و روابط اجتماعی هستنند، باید کنار زده شوند و با به وجود آوردن این فضا / زمان ها به صورت مناسب، امکان داده شود که این مناسک به واقعیت های خود انگیخته باز گردند و امکان رشدی متناسب با حیات واقعی جامعه پیدا کنند. در این صورت می توان شاهد تاثیر گزاری مناسب و مثبت و منطقی این مناسک بر نظام اجتماعی نیز بود.
حیات و ممات آیین های مذهبی و ملی به چه عواملی بستگی دارد؟ اگر بخواهیم آیین های مذهبی نظیر عزاداری های محرم را که قدمتی دیرینه در تاریخ ما داشته است به عنوان نمونه مثال بزنیم آیا می توان گفت نسبت به گذشته پررنگ تر یا کمرنگ تر شده است؟ مثلا ما آیینی نظیر تعزیه یا شاهنامه خوانی را بسیار کم در جامعه خودمان می بینیم. آیا این رهیافت قطع ارتباط با گذشته است؟ یا اینکه موارد دیگری جایگزین آن شده اند؟
به نظرم مثال هایی که زدید از نمونه هایی روشن از دخالت نظام های قدرت و ثروت در نظام های اجتماعی هستند. ولو آنکه خود آن مناسک لزوما و صرفا از منشائی مردمی نبوده باشند و به گونه ای تاثیرای را از فرهنگ های دیگر و تغییراتی ایدئولوژیک را شنان دهند. اما ولو چنین باشد که جای شک زیادی در این استدلال هست، جنین فرایندهایی جزو میراث فرهنگی ما هستند و از آنها می توان به صورت مطلوب برای رسیدن به تعادلی در برنامه های جامعه خود استفاده کرد و به مناسک غنایی بیشتر و تاثیر گزاری بیشتری داد.
مراسمی چون تعزیه، امکان نوعی اجتماعی شدن را می داد که امروز ما از آن محروم شده ایم و این مراسم به صحنه تئاتر و نمایش راه یافته اند که بدون آنکه خواسه باشیم درباره این انتقال داوری کنیم، باید بگوییم جای مراسم تعزیه و شاهنامه خوانی نه در صحنه های نمایش بلکه در میان مردم و در بطن موقعیت های اجتماعی شده ای مثل شهر است که بتوانند به اجرا و نمایش در زندگی روزمره امکان داده و از آن برای بهبود موقعیت های اجمتاعی و فرهنگی آن جامعه استفاده کنند.
رویکرد ما در این زمینه همچون بسیاری زمینه های دیگر بسیار موزه گرایانه بوده است و در نتیجه این میراث را از نظام های حقیقی و زنده اجتماعی خارج و در نظام های بسته و غیر فعال جای داده ایم و باید با یک سیاستگزاری درست در این زمینه، بتوان از این میراث بار دیگر برای ایجاد فرایندهای هویت بخشی و به وجود آوردن شهری زنده وشاداب استفاده کرد.
نظر کاربران
مطلبتون خیلی طولانیه. می تونستید چکیده و خلاصشو بذارید. من وسطاش حوصله ام سر رفت.....