داستانک: درسی که بهلول به پادشاه داد
روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده...!
روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد.
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
گفت: صد دینار طلا.
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهیام را.
بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را.
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.
منبع: ایران عشق
پ
نظر کاربران
قشنگ بود،چرااينقد ميپيچوني مارو؟
پاسخ ها
مرمرانگار اینجا نیومده نظر بده من نمیدونم این مرمر چیکارس کی بهش گفته هر جا نظر بده از این دسته ادمها توی مملکت ما زیاد هستند حالا کاش نظراش خوب ومفید بود
مرضیه جان :
قشنگیش به همونه !
آی آی ناشناس جان حسودی آی آی.خوب توهم نظر بده مگه جای تورا تنگ کرده
فکر کنم اگه مرمر نیومده حسود جان دلیلش این باشه که با چیزای ادبی حال نمیکنه.
اموزنده بود و زیبا
like
بابا ایول اینا رو از کجا پیدا میکنی؟
bohlolam afkari dashte va3 khodesha b che chuzay fek mikarde,ma ham to shahremon ye divone darim migan bohlole zamonast harfash b shokhi ama por manie
واقعا که سلطنت و ریاست بیش تر از این نیست ولی چند درصد از سلاطین تشنه تو بیابون موندنو حبس البول گرفتن آخه؟
واقعاً درسته
داستان جالبی بود، مرسی از شما
اموزنده بود ممنون