چرا جلال حسینی در فوتبال ایران ماندگار شد؟
چه جلال حسینی همین امسال به دوران بازیگری پایان بدهد یا نه، چه این تصمیم را با میل و رغبت کامل گرفته باشد یا نه، یک چیز در مورد او مسلم است؛ اینکه ستاره شماره۴ پرسپولیس و تیم ملی، یک کاراکتر ماندگار در تاریخ فوتبال ایران بوده است.
بهروز رسایلی در روزنامه همشهری نوشت: چه جلال حسینی همین امسال به دوران بازیگری پایان بدهد یا نه، چه این تصمیم را با میل و رغبت کامل گرفته باشد یا نه، یک چیز در مورد او مسلم است؛ اینکه ستاره شماره۴ پرسپولیس و تیم ملی، یک کاراکتر ماندگار در تاریخ فوتبال ایران بوده است. جلال بهآسانی به این نقطه نرسید. او خیلی زحمت کشید و البته فاکتورهایی داشت که در نهایت باعث ماندگاریاش شد. در این مطلب به گوشهای از اسرار ظفرمندی حسینی میپردازیم؛ ستارهای که بازوبند کاپیتانی، برازنده دستش بود.
توانایی
وقتی از فوتبال حرف میزنیم، از یک مهارت سخن میگوییم؛ در نتیجه، مهمترین رکن ماندگاری در این حرفه «توانایی» است. شما هر قدر هم که آدم خوبی باشی، اگر به اندازه کافی توانایی نداشته باشی محو خواهی شد. از این منظر جلال حسینی، یکی از بهترین مدافعان تاریخ فوتبال ایران بوده است. توانایی او در نبردهای هوایی کمنظیر است، اغلب ضربات سر را میزند و با «آگاهی محیطی» بالایی که دارد، معمولا این ضربهها را طوری میزند که توپ در اختیار بازیکنان خودی قرار بگیرد. به علاوه او در قطع توپ و پوششدادن هم یکی از بهترینهاست و البته بسیار باهوش فوتبال بازی میکند. شاید یکی از معدود ضعفهایی که از ابتدا به جلال نسبت داده میشد، عدممهارت او در بازیسازی از عقب زمین بوده باشد. از این دیدگاه حسینی نسبت به مدافعانی همچون محمدحسین کنعانیزادگان یا پژمان منتظری در ردهای پایینتر قرار میگیرد.
تعهد
جلال حسینی در تمام سالهای بازی، فهمیده بود که بیش از هر چیز دیگری یک «فوتبالیست» است؛ مثل بنایی که سر ساختمان میرود، آموزگاری که درس میدهد یا نانوایی که نان میپزد؛ در نتیجه هر روز باید تلاش کند و بابت آن، منتی بر سر دیگران نداشته باشد. این استمرار، یکی از اسرار موفقیت حسینی بود. او 20 سال کامل در بالاترین سطح فوتبال ایران، در لیگ برتر توپ زد و همیشه هم نسبت به تیمهایش و نیز برند خودش متعهد بود. در وجود او میشد حداکثر جنگندگی و تلاش برای رسیدن به هدف را دید. جلال هرگز کم نگذاشت و مخصوصا از زمانی که بازوبند کاپیتانی را به دست بست، بهخوبی از عهده هدایت و رهبری تیمهایش برآمد.
جاهطلبی
جلال حسینی به شکل عجیبی تشنه افتخار بود. هیچ جام و مقامی او را سیر نمیکرد. کاپیتان قرمزها بلافاصله بعد از پایان هر مسابقه به بازی بعدی میاندیشید و در نتیجه عجیب نبود که عنوان پرافتخارترین بازیکن تاریخ لیگ برتر را به دست آورد. بهترین روزگار پرسپولیس، جایی بود که ذهنیت برتریخواه او با اندیشه مشابه برانکو ایوانکوویچ تلاقی کرد. مربی کروات هم پیش از هر بازی میگفت: «اگر این مسابقه را نبریم انگار هیچ کاری نکردهایم». وقتی مربی و کاپیتان اینطوری فکر میکنند، طبیعی است که تیم موفق میشود.
دوری از حواشی
خیلی سخت است که اینقدر توی چشم باشی، به شهرت و ثروت برسی و البته همیشه حواست باشد که دست از پا خطا نکنی. شاید حسینی هم بیرون از دایره حرفهایگری اشتباهاتی داشته باشد اما آنچه مخاطب در همه این سالها از او دید، تصویر یک فوتبالیست زحمتکش بود که سرش را پایین انداخته و فقط و فقط دارد کارش را میکند. این رویکرد، قطعا در افزایش عمر مفید فوتبالی او مؤثر بود و میشد نمودش را در نمایشهای کاپیتان دید. کجای کار جلال را دوست نداشتیم؟ فقط آنجا که بیش از حد غر میزد؛ هی تیمش قهرمان میشد و هی او میگفت: «نمیخواهند ما قهرمان شویم»!
ارسال نظر