سرنوشت عجیب تیم فوتبالی که در دیکتاتوری تشکیل شد
اسکورنیچشتی روستایی بیش نبود، ولی به لطف چائوشسکو، با خاک یکسان و دوباره به عنوان مرکز مهم کشاورزی-صنعتی ساخته شد. مدتها، بزرگراه صد کیلومتری بخارست تا اسکورنیچشتی، تنها بزرگراه موجود در رومانی بود و برای حاکم زورگوی این کشور، نه یک جاده معمولی، که راه خانهاش بود. در دهه ۱۹۷۰، مقامهای کمونیست تصمیم گرفتند با انتشار بیانیهای تیم محلی شهر را، که در لیگهای آماتور بازی میکرد، به لیگ برتر بفرستند. اما در دسامبر ۱۹۸۹، در انقلابی خونین و کشته شدن بیش از ۱۱۰۰ نفر، چائوشسکو و همسرش در روز کریسمس اعدام شدند و رژیم کمونیستی سقوط کرد. در نتیجه اسکورنیچشتی و تیم فوتبالش نیز دیگر هرگز مثل قبل نشدند.
بی بی سی: اوایل بهار در رومانی است. از بخارست، پایتخت، به طرف غرب که رانندگی کنید، تا چشم کار میکند، دشت پهناوری به چشم میخورد که زیر نور خورشید نماد زندگیایست.
از پایتخت تا شهر اسکورنیچشتی حدود دو ساعت و نیم راه است. اینجا زادگاه نیکلای چائوشسکو، رهبر کمونیست رومانی است، که از ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۹ بر این کشور حکومت میکرد.
اسکورنیچشتی روستایی بیش نبود، ولی به لطف چائوشسکو، با خاک یکسان و دوباره به عنوان مرکز مهم کشاورزی-صنعتی ساخته شد. مدتها، بزرگراه صد کیلومتری بخارست تا اسکورنیچشتی، تنها بزرگراه موجود در رومانی بود و برای حاکم زورگوی این کشور، نه یک جاده معمولی، که راه خانهاش بود.
در زمان او، اسکورنیچشتی شرایط زندگی بهتری نسبت به سایر شهرهای بزرگ رومانی داشت. در حالی که میلیونها نفر در شهرهای دیگر گرسنگی میکشیدند و مجبور بودند برای خرید اقلام ضروری ساعتها در صف بایستند، مغازههای این شهر، هیچوقت خالی نبود و مردم شهر زندگی بسیار خوبی داشتند. اما آنها به سرگرمی هم نیاز داشتند.
اینجاست که فوتبال وارد میشود. در دهه ۱۹۷۰، مقامهای کمونیست تصمیم گرفتند با انتشار بیانیهای تیم محلی شهر را، که در لیگهای آماتور بازی میکرد، به لیگ برتر بفرستند.
در سال ۱۹۸۷، مدرنترین ورزشگاه رومانی برای تیم افسی اولت اسکورنیچشتی ساخته شد.
به تقلید از استوا بخارست، که در سال ۱۹۸۶ قهرمان جام اروپا شده بود، هدف افسی اولت هم فتح قاره بود.
اما در دسامبر ۱۹۸۹، در انقلابی خونین و کشته شدن بیش از ۱۱۰۰ نفر، چائوشسکو و همسرش در روز کریسمس اعدام شدند و رژیم کمونیستی سقوط کرد. در نتیجه اسکورنیچشتی و تیم فوتبالش نیز دیگر هرگز مثل قبل نشدند.
با ورود به اسکورنیچشتی، ورزشگاه "ویتورول" (آینده) بلافاصله توجه شما را به خود جلب میکند.
زمانی که این استادیوم ساخته شد، پیشرفتهترین و اولین ورزشگاه صندلیدار رومانی بود که یک هتل کوچک، جایگاه ویآیپی، سالن استراحت، استخر و اتاقهای مدرن رختکن داشت.
با وجود گذشت ۳۵ سال، صندلیها هنوز سر جایشان هستند و هیچ یک از آنها گم نشدهاند اما بسیاری از امکانات دیگر آن مدتهاست که فراموش شدهاند. اتاقهای هتل الان برای سکونت نیروهای خدمات اجتماعی استفاده میشود، در حالی که بسیاری از فضاهای پشت سکوها، میزبان دوزندگان لباسهای انگلیسی یا فرانسوی شدهاند.
تیم فوتبال اف سی اولت بهعنوان باشگاهی آماتور در دسته چهارم، هنوز هم در این ورزشگاه بازی میکند. ظرفیت کامل آن به ۲۵ هزار نفر میرسد. اما در حال حاضر حداکثر دویست نفر برای تماشای داربیهای کوچک محلی در آن حاضر میشوند.
چائوشسکو چندان اهل فوتبال نبود، اما بعضی از بستگانش دیوانه فوتبال بودند. در میان آنها، واسیل باربولسکو، برادر همسر چائوشسکو بود که مصرانه در پی تشکیل این تیم بود و آن را راهی برای افزایش اعتبار محلی خود میدانست.
اولین بازی افسی اولت در دسته چهارم سال ۱۹۷۳ بود. تیم در زمینی بازی میکرد که دامداران محلی حیوانات خود را به چرا میآوردند. وقتی مسابقه برگزار نمیشد، از تیرک دروازه برای بستن گاو و اسب استفاده میکردند. اما اوضاع در شرف تغییر بود.
سال ۱۹۷۸، باربولسکو، دومیترو دراگومیر ۳۲ ساله را به عنوان مدیر باشگاه استخدام کرد. دراگومیر قبلاً در دو باشگاه دیگر کار کرده و نتایج خوبی بدست آورده بود. کارنامهاش به عنوان مدیری کاردان تحسین شده بود.
او بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۴ رئیس لیگ فوتبال حرفهای رومانی شد.
دراگومیر پیش از پایان فصلی که افسی اولت در تلاش برای صعود به دسته دوم بود، به این باشگاه ملحق شد. این تیم برای پیشی گرفتن از رقبای خود نیاز به بردی پر گل در آخرین بازی فصل داشت. دراگومیر با یادآوری اینکه چگونه موفق به این برد شدند، خندهاش میگیرد.
اسکورنیچشتی قرار بود با آلومینیو اسلاتینا بازی کند، تیمی که رقابتها را رها کرده بود و بنابراین تمام بازیها را سه بر صفر بازنده میشد.
دراگومیر میگوید: "ما به نتیجه نیاز داشتیم. بنابراین باید سریع عمل میکردیم. چند جوان از روستا آوردیم و پیراهن فوتبال تنشان کردیم. سپس باید تیم اسلاتینا را متقاعد میکردیم کارتهای شناسایی اصلی بازیکنان خود را تحویل ما بدهند تا بتوانیم این جوانان را به جای بازیکنان اصلی آنها جا بزنیم."
در روز مسابقه، دیگر رقیب افسی اولت نیز همزمان برای صعود بازی میکرد. با پلیس هماهنگ شده بود تا افسران خود را در فواصل ۳۰ کیلومتری قرار دهد تا اگر گلی در بازی دیگر زده شد، بلافاصله خبر را از طریق بیسیم رادیویی به اسکورنیچشتی منتقل کنند.
در بین دو نیمه، یکی از افسران پیام را اشتباهی شنیده بود. او به جای نتیجه ۰-۲، شنیده بود که رقیب افسی اولت ۰-۹ برنده شده است.
بازیکنان اسکورنیچشتی از شنیدن این نتیجه وحشت کردند و ۱۸ گل به حریف ساختگی خود زدند تا صعودشان را تضمین کنند. پس از پایان بازی، بازیکنان و مسئولان در مسیر رختکن منتظر نتیجه بازی دیگر بودند.
سرانجام تأیید شد که مدعی دیگر صعود بازی خود را ۱-۲ برده است. البته همه چیز هماهنگ شده بود تا در صورت کسب هر نتیجه دیگری، با چند دقیقه اضافی، نتیجه دلخواه را کسب کنند.
فصل بعد، به دراگومیر گفته شد که باید به سطح اول باشگاهی رومانی صعود کند. مسئولان تیم او را تهدید کرده بودند در صورت شکست از فوتبال محروم خواهد شد. اما در نهایت آنها موفق شدند با دو امتیاز اختلاف راهی لیگ برتر شوند.
به گفته کسانی که برای تهیه این گزارش با آنها مصاحبه شد، چائوشسکو شخصاً خیلی هم به تیم اهمیت نمیداد. او فقط از برادر شوهرش باربولسکو خواسته بود که در اسکورنیچشتی "مواظب کارهایش باشد".
در عوض او هوادار استوا، تیم نظامی بخارست بود و این تیم را به عنوان یک مدعی بالقوه جام اروپا میدانست. استوا در سال ۱۹۸۶ قهرمان اروپا شد، همچنین در سال ۱۹۸۸ به نیمهنهایی و سال بعد از آن به فینال رسید.
دراگومیر تنها یک بار دیکتاتور را در یکی از بازدیدهایش از اسکورنیچشتی ملاقات کرد.
او به یاد میآورد: "چائوشسکو از یک کارخانه محلی بازدید کرد و بعد به خانه رئیس ما رفت. از من هم خواستند بروم."
"پیش از این، پسر سه سالهام از دادن گل به همسر چائوشسکو امتناع کرده بود، زیرا میخواست به جای او گل را به چائوشسکو بدهد. وقتی با من تماس گرفتند و گفتند باید بروم و او را ببینم، ترسیده بودم؛ فکر کردم همسرش دلخور شده است!"
چائوشسکو از دراگومیر خواست جوکی درباره او بگوید. اتاق ناگهان در سکوت فرو رفت.
دراگومیر با لبخند میگوید: "او اصرار کرد و به ناچار جوکی در مورد او، لئونید برژنف و ریچارد نیکسون که در یک کشتی گیر کرده بودند، گفتم. داستان از این قرار بود که آنها در هنگام صرف غذا با هم بحث میکردند چه ملتی شجاعتر است: روسها، آمریکاییها یا رومانیاییها.
برژنف به یکی از نیروهایش به نام آلیوشا دستور داد تا با یک شمشیر به دریا بپرد و دو کوسه برای او بیاورد. آلیوشا پرید و درحالیکه یک دستش را از دست داده بود، دو کوسه برای او آورد.
نیکسون از یکی از نیروهایش به نام جان، خواست تا سه کوسه را با استفاده از چاقو بیاورد. جان یک دست و یک پای خود را از دست داد اما سه کوسه گرفت.
حالا نوبت چائوشسکو بود. او یکی از سربازانش به نام بولا را که خواب بود بیدار کرد: "بولا، این دو تیغ اصلاح را بگیر و لطفاً پنج کوسه برای من بیاور". بولا انگشتش را در آب کرد و پس از مکث کوتاهی گفت: "نمیتوانم رئیس، آب خیلی سرد است".
همه در آن لحظه شجاعت بولا در امتناع از دستور را تشویق و قبول کردند رومانیاییها شجاعترین هستند."
تمام نگاهها در اتاق به چائوشسکو و واکنش او بود. دراگومیر میگوید: "النا، همسر چائوشسکو، سکوت را شکست و با فریاد گفت، شما باید از خودتان خجالت بکشید!"
اما چائوشسکو گفت: "آفرین، مرد جوان. یادتان باشد کسی به این مرد دست نمیزند."
بعد از آن، همه شروع به کف زدن کردند و مهمانی ادامه پیدا کرد.
پس از صعود در سال ۱۹۷۹، افسی اولت ده سال در لیگ برتر رومانی باقی ماند. بهترین نتیجه آنها کسب رتبه چهارم در فصل ۸۲-۱۹۸۱ بود که البته از راهیابی به جام یوفا بازماندند.
افسی اولت با وجود موفقیت اندک، از نظر جذب بازیکن تیم جالبی بود. دن پترسکو، مدافع کناری سابق چلسی (۸۷-۱۹۸۶)، ، ایلی دومیترسکو، مهاجم سابق وستهم و تاتنهام (۸۸-۱۹۸۷) و دورینل مونتئانو، رکورددار بیشتری بازی ملی رومانی (۸۹-۱۹۸۸)، از جمله بازیکنان این تیم بودند.
در دهه ۱۹۸۰، رومانی با کمبود شدید محصولات و خدمات ضروری، حتی در شهرهای بزرگ مواجه شد. برق، آب گرم و گرمایش همگی جیرهبندی شده بود. حتی با وجود پول هم زندگی سخت بود و چیز زیادی برای خرید از مغازهها وجود نداشت.
اما در اسکورنیچشتی، وضعیت فرق میکرد.
یون آنگل، دروازهبان سابق افسی اولت، میگوید: "هر چیزی میخواستید میشد پیدا کرد: گوشت، شیر، تخم مرغ، قهوه، شکلات، پپسی... همه چیز بود. مردم حتی از بخارست برای خرید به این شهر میآمدند."
دراگومیر اضافه میکند: "بسیاری از روزنامهنگارانی، که برای تهیه گزارش به اسکورنیچشتی میآمدند با من دوست میشدند. یکی از آنها یک ماشین جدید داشت، به او گفتم هر چیزی که برای خانوادهاش لازم دارد، مثل گوشت، تخم مرغ و سایر اقلام را به حساب من به عنوان هدیه تهیه کند و ببرد."
او پس از بازی راهی بخارست شد. من نیز نیم ساعت بعد عازم شدم. در راه، ترافیک زیادی دیدم. مردم از خانههای خود خارج شده بودند و برای جمعآوری مرغهای یخزده که کف جاده پخش شده بود، با هم میجنگیدند.
"ابتدا نفهمیدم چه شده است. تا اینکه در گودالی کنار جاده یک ماشین دیدم. همان روزنامهنگار با ماشین جدیدش تصادف کرده بود و همه گوشتهایی که خریده بود در خیابان پخش شده بود."
"خوشبختانه حالش خوب بود. افسران پلیس که به صحنه آمدند میخواستند بدانند این همه گوشت از کجا آمده است. من فقط به آنها گفتم: "اسکورنیچشتی" و آنها دیگر سؤال نکردند. فقط به طرف ماشین رفتند تا ببینند چیزی مانده برای خودشان بردارند یا نه!"
پس از کسب رتبه چهارم در سال ۱۹۸۲، افسی اولت هدفهای بالاتری برای خود در نظر گرفت. در سال ۱۹۸۵ ساخت استادیومی بزرگتر را شروع کردند.
محلیها میگویند که این مکان قرار بود چهارصد سال باقی بماند. اما آیا این باعث افتخار چائوشسکو شد؟ به گفته کسانی که آن را ساختهاند، دیکتاتور حتی از آن خبر هم نداشت.
میهای، از مردم محلی که در آن پروژه کار کرده، میگوید: "او فقط زمانی متوجه شد که تقریباً ساختوساز تمام شده بود. فکر میکنم خانوادهاش از واکنش او میترسیدند. یک روز از ما خواسته شد همه چیز را با کارتن بپوشانیم تا هنگام عبور چائوشسکو با هلیکوپتر از فراز پروژه، چیزی نبیند. او همراه یک سیاستمدار بلغاری پرواز میکرد و ما قرار بود همه چیز را پنهان کنیم."
انقلاب خونین دسامبر ۱۹۸۹ و تغییرات چشمگیر پس از آن، این اجازه را به افسی اولت نداد که حتی یک فصل کامل بتواند در ورزشگاه جدید خود بازی کند.
این تیم در اواسط آن رقابتها سقوط کرد. دلیل رسمی ارائه شده آن بود که مقامات نمیتوانند ایمنی بازیکنان و کارکنان را تضمین کنند. اعدام چائوشسکو برای افسی اولت به دلیل روابط با خانواده او مانند تیر خلاص بود.
ماریوس استن از جمله کسانی است که قبل از تجزیه تیم در ورزشگاه جدید بازی کرده است. او در حال حاضر مدیر فنی این باشگاه در دسته چهارم رومانی است. وقتی به اطراف نگاه میکند، دیگر آن شور و هیجان سابق را نمیبیند.
میگوید: "ما اینجا تیم خوبی داشتیم، تیم بسیار خوب. بازیهای بزرگی که در زمان من اینجا بردیم، فقط به لطف کیفیت زمین چمن بود."
"ما کاری به سیاست نداشتیم. منظورم از ما، بازیکنان است. سعی کردیم برای خود و خانوادهمان فوتبال بازی کنیم."
استن در آخرین بازی افسی اولت در لیگ برتر مقابل استوا در زمین بود. گئورگی هاجی گل پیروزی استوا را زد و بازی با درگیری شدید بازیکنان دو تیم تمام شد. تنشها به حدی بود که داور تصمیم گرفت سوت پایان را قبل از دقیقه ۹۰ بزند.
امروزه دیگر بازیکنان از سراسر کشور برای پیوستن به اسکورنیچشتی نمیآیند. وظیفه استن و رئیس باشگاه، رابرت گوگوت، اداره باشگاه با بودجه بسیار کم و زنده نگه داشتن رویای بازگشت به افتخارات گذشته است.
برخلاف رویای آنها، واقعیت چیز دیگری است. اسکورنیچشتی شبیه تیم ارواح است، در حقیقت بازتابی از این شهر است. استادیوم قدیمی فراموش شده و خانهای که چائوشسکو در آن متولد شد هم تحت محافظت قرار دارد.
جوانان شهر، در جستوجوی زندگی بهتر آن را ترک میکنند. خودروی شصت ساله داچیا ۱۳۰۰ که نمادی از رژیم کمونیستی رومانی است، همچنان در خیابانهای آن حرکت میکند. آنچه روزگاری به این شهر حیات بخشید، حالا از میان رفته است، گویی زمان در این شهر متوقف شده است.
گوگوت میگوید: "من در اسکورنیچشتی زندگی میکنم و به آنچه با این تیم به آن رسیدهام افتخار میکنم. چیزی نیست که بابتش شرمنده باشم. خوشحالم که توانستهام بازیهای بزرگ و بازیکنان بزرگ را ببینم."
ارسال نظر