ربودن مردِ ضامن بخاطر ۱۰۰میلیون تومان
فروشندگان عتیقه وقتی نتوانستند طلب خود را وصول کنند، تصمیم گرفتند مرد جوانی را که ضامن این معامله بود بربایند.
روزنامه ایران: چند روز قبل مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و از ربوده شدنش توسط سرنشینان خودروی پژویی خبر داد. او گفت: در کار خرید و فروش عتیقه هستم و روز حادثه نیز مردی با من تماس گرفت و قرار خرید سکههای عتیقه گذاشت. به محل قرار که متروی یکی از ایستگاههای شرق تهران بود رفتم.
اما وقتی به محل قرار رسیدم یک نفر از پشت سر ضربهای به من زد، تقریباً نیمه هوش شدم. بعد چند نفر مرا سوار خودروی پژویی کرده و به راه افتادند. او ادامه داد: مردان ناشناس مرا به داخل خانهای بردند. آنجا مجبورم کردند که قولنامه فروش خودروی هیوندایم را امضا کنم.
بعد از ساعتی، دوباره مرا داخل ماشین سوار و در نزدیکی باغی دست و پا بسته رها کردند. چشم هایم بسته بود، اما صدای دو نفر از آنها را شناختم. مدتی قبل یکی از دوستانم از این دو نفر عتیقه خرید و به آنها ۱۰۰ میلیون تومان بدهکار شد. آن زمان من ضمانت کردم که ۱۰۰ میلیون تومان را دوستم در مدت چند روز به آنها برمی گرداند. اما بعد از آن ماجرا دوستم بدهی اش را نداد. از آنجایی که آنها هم چکی در این رابطه نگرفته بودند و از طرفی خرید و فروش عتیقه قانونی نیست و نمیتوانستند از دوستم شکایت کنند برای تسویه حساب مرا ربودند.
با شکایت مرد جوان تحقیقات آغاز شد و در بررسی دوربینهای مداربسته اطراف محل حادثه، مشخص شد که سه مرد جوان اقدام به ربودن مرد عتیقه فروش کردهاند.
با سرنخی که وی در اختیار تیم تحقیق قرار داده بود، کارآگاهان به سراغ پیمان و ایمان رفته و تحقیقات از آنها صورت گرفت. دو مرد جوان در همان مراحل اولیه تحقیقات به جرم خود اعتراف کرده و یکی از آنها گفت: هر چه تلاش کردیم نتوانستیم پولمان را بگیریم به همین دلیل تصمیم گرفتیم این مرد را که ضامن معامله ما بود بدزدیم تا پولمان را پس بگیریم.
با اعترافات دو مرد جوان، سومین متهم این پرونده نیز بازداشت شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
نظر کاربران
بااین شرایط بداقتصادی روزبروزفسادودزدی و تجاوزوطلاق وقتل بیشتروبیشترخواهدشد چون جوانان توان ازدواج ندارن و متاهلین هم درآمدی ندارن که خرج اجاره و خریدو سیرکردن زن وبچشون رو داشته باشن .
پاسخ ها
خوب وقتی میرید تو خیابون به مردم بدبخت میگید مرگ بر فتنگر حالا هم ..............
بیچاره ها مجبور بودن
عجب
داستانی.