نقش مبهمی که صداوسیما در جامعه ایفا میکند
هنرمند با تقلبی خواندن بسیاری از فیلمهای کمدی معتقد است که سینما ماموریت مهمتری از دادن یک قرص آرامبخش دارد، آنهم یک قرص آرامبخش تقلبی که بهجای آرام کردن موقت تماشاگر باعث عصبانیت و ایجاد احساس فریبخوردگی در او میشود.
ایلنا: محمدرضا هنرمند بعد از ۱۷ سال دوری از سینما، فیلم سینمایی "سمفونی نهم" را کارگردانی کرده است. نکته مهم درباره این فیلم آنکه هنرمند پیش از این آثار طنز و کمدی در سینما و تلویزیون ساخته بود ولی امروز که بیشتر فیلمهای در حال اکران، کمدی هستند، او به سمت ساخت یک فیلم جدی حرکت کرده است. به مناسبت اکران این فیلم با هنرمند گفتگو کردهایم..
شما بعد از هفده سال سراغ ساخت سمفونی نهم رفتید. تماشاگرانتان هم میگویند هنرمند به فیلم "مرگ دیگری" بازگشته است و به نوعی در ادامه آن فیلمی با جزییات بیشتر ساخته است؟
فیلم سمفونی نهم به هیچ وجه درباره مرگ نیست بلکه درباره زندگی شخصیتهاییست که هر کدام به نوعی در سرنوشت و زندگی امروز ما تاثیرگذار بودهاند. البته از همه منتقدانی که فیلم را دیدهاند و درباره آن مطلبی، چه در موافقت و چه در مخالفت گفته یا نوشتهاند، صمیمانه تشکر میکنم. من از همه آنها آموختم. شاید لازم باشد در همین فرصت از منتقدان و تماشاگرانی که فیلم ناقص و کامل نشده سمفونی نهم را در جشنواره دیدهاند ضمن پوزش، سپاسگزاری دوبارهای هم داشته باشم.
شما آثار کمدی خوبی ساختهاید که در زمان خودش از فروش خوبی برخوردار بود و از سوی دیگر آثار قابل قبولی هم بود چرا امروز که سینماها به دنبال فیلمهای کمدی هستند و شما نیز توانایی ساخت فیلم کمدی را دارید، به این سمت نرفتید؟
در سالهای اخیر سینمای ما به سمت فیلمهای به اصطلاح کمدی گرایش افراطگونهای پیدا کرده است. بهتر است بگوییم سینمای ما به سمت پول و درآمد هرچه بیشتر، گرایش افراطگونهای پیدا کرده است، هرچند فیلمهای کمدی خوبی هم در این میان ساخته شده که از نظر من آنها استثناء هستند و لازمه تولیدات سینماییاند. سوءتفاهم نشود، اشاره و منظور من همه فیلمهای کمدی نیست بلکه منظورم فیلمهاییست که عنوان تقلبی کمدی را یدک میکشند و روشن است که قصد سازندگان این گونه فیلمها، نه سینمای کمدی بلکه سوداگری و سوءاستفاده از شرایط حاکم بر روح و روان جامعه است.
فیلم سمفونی نهم
فیلم به مسئله مرگ و نقش آن در روند تاریخ میپردازد و اینکه اگر برخی شخصیتها بر اساس آنچه فیلم نشان میدهد، نمیمردند، وضعیت بهتر بود بطور مثال سکانس مرگ امیرکبیر که علارغم هشدارهای ملکالموت بازهم به حمام میرود؟ در این میان این پرسش مطرح میشود که خود ما چقدر در پذیرش مرگ مقصریم و خودمان را به دست قضا و قدر میدهیم؟
فیلم سمفونی نهم لحنی طنزگونه دارد البته نه از نوع طنزهای رایج. کم و بیش همان تجربیات خودم در کارهای طنزیست که قبلاً ساختهام و شاخصترین آنها در مجموعه تلویزیونی کاکتوس بود. برای فهم لایههای طنز، در فیلم سمفونی نهم به دلیل حساسیت موضوع و شخصیتهای برجستهای که در این فیلم به تصویر کشیده شدهاند، باید کمی تعمق و تامل کرد. به گفتار متن و گفتگوها باید توجه بیشتری کرد تا لایههای طنز آن بهتر درک شود. در مورد مثالی که گفتید یعنی قتل یا بهتر و واضحتر بگوئیم ترور امیرکبیر به مدیریت و رهبری کلنل شیل، نماینده دولت به اصطلاح فخیمه بریتانیا!
وقتی این اتفاق شوم در آستانه انجام است، درخواست ملکالموت برای منصرف کردن امیرکبیر از رفتن به حمام فین وجه طنز و در عین حال اشاره به علاقه و دلبستگی ملکالموت به شخصیت بزرگی چون امیرکبیر دارد. این صحنه را به غیر از قالب طنز اگر ببینید، یعنی همانگونه که بعضی از منتقدان عزیز و محترم برنامه هفت دیده بودند، مسخره و احمقانه به نظر میرسد.
آیا افراد مشهور تاریخ همچون امیرکبیر، کوروش و رابعه بلخی در زمان مرگ خود این آگاهی را داشتند که مرگ آنها چه تاثیری بر جامعه و آینده کشور میگذارد؟
من علم غیب ندارم، یا در ذهن و فکر این شخصیتها نبودم. از آگاهی ذهنیشان در زمان حیات و مرگشان چه خبری میتوانم داشته باشم؟ مگر من ملکالموت بودم؟! آنها در زمان حیاتشان آن گونه زندگی کردند که شایسته آن بودند. حتماً از آینده هم خبر نداشتند چون احتمالاً پیشگویی نمیدانستند.
شما برای ۱۷ سال فیلم نساختید اما سینما را پیگیری کردید. گروهی معتقدند روند سینما در سالهای اخیر به سمتی حرکت کرده که فقط سرگرمی شده و اندیشه در سینما از بین رفته است. آیا این کار عمدیست و دلیل آن چیست؟
اول اجازه بدهید تردید خودم را درباره درست بودن این تقسیمبندی در چند کلمه بگویم. وقتی میگوییم سینمای سرگرمی و سینمای اندیشه به نظرم عنوان درستی برای هر دو انتخاب نکردهایم. اینطور به نظر میرسد که ما یکسری فیلمهایی داریم که مخاطب را در سینما سرگرم میکند و در مقابل فیلمهایی هم داریم که برای تماشاگرانش اندیشه تجویز میکند. چیزی شبیه کلاس درس، درحالیکه اینطور نیست. هر دو همراه با سرگرمی هستند. به تعریف من، فیلمهایی هستنند که فقط و فقط وقت شما را پرمیکنند و تمام! در مقابل فیلمهایی هم هستند که وقت شما را پرمیکنند و درضمن لذتی ماندگار به شما میدهند.
چرا دیگر در صداوسیما سریال نمیسازید؟ آیا صداوسیما هم گرفتار همین مسالهای که سینما با آن درگیر است، شده و آیا دیگر علاقهای به ساخت سریالهایی همچون کاکتوس و لبه تیغ در بین مدیران صداوسیما وجود ندارد؟
صداوسیما در قالب سرگرمیهای جذاب و قابل رقابت با تولیدات جهانی، میبایست نقش تعیینکنندهای در تربیت و ارتقای سطح فرهنگی جامعه داشته باشد ولی با تاسف باید بگویم که در حال حاضر به دلیل نبود یک استراتژی منسجم، هدفمند و همهگیر طی سالها و دهههای سپری شده، صداوسیما دیگر به سختی میتواند نقش واقعی و خطیر خودش را در میان تمامی اقشار یک جامعه متکثر ایفا کند. اینکه چرا من دیگر سریالهایی مثل کاکتوس و زیرتیغ را نمیسازم، دلایل مختلفی دارد. اتفاقاً مدیران و مسئولان محترم شبکه دو به تازگی جلسات و تماسهایی هم برای ساخت مجدد سریال کاکتوس داشتند که متاسفانه به دلیل فوت ناگهانی تهیهکننده سریال، مرحوم سیدکمال طباطبایی در آستانه شروع کار و پراکندگی عموم بازیگران آن مجموعه بعد از سالهای طولانی، با مشکلات جدی روبرو شد و در حال حاضر مسکوت مانده است تا ببینیم چه میشود.
ارسال نظر