عقبنشینی حامیانِ مدرسه فرهنگ از بیانیه خبرساز
خانهی سالهای بچگی آپارتمانی بود که خیال میکردم خیلی بزرگ است. دوتا اتاق داشت و یک پذیرایی. مجتمعی که خانهی ما هم آنجا بود حیاط بزرگی داشت. سوار دوچرخه که میشدم طوری رکاب میزدم که انگار این حیاط نهایت نداشت.
کانال اینستاگرام: خانهی سالهای بچگی آپارتمانی بود که خیال میکردم خیلی بزرگ است. دوتا اتاق داشت و یک پذیرایی. مجتمعی که خانهی ما هم آنجا بود حیاط بزرگی داشت. سوار دوچرخه که میشدم طوری رکاب میزدم که انگار این حیاط نهایت نداشت. و نداشت. صبح تا دمدمای ظهر و عصر تا دمدمای شب. سالها بعد که از کنار این مجتمع گذشتم حیاطش را خوب تماشا کردم. بزرگ نبود. اصلاً.
دبستان را دوست نداشتم. بچهی ساکتی بودم. دومِ دبستان ناظم مدرسه گفت چرا زنگ تفریح نشستهای کنار شیر آب؟ گفت چرا جیغوداد نمیکنی؟ گفت چرا بازی نمیکنی؟ سر صف تنبیهم کرد؛ پنجتا خطکش این دست؛ پنجتا هم آنیکی. راهنمایی هم همینطور بود. زنگ تفریح را میخواستم بمانم سر کلاس. میخواستم کتاب بخوانم. جیغوداد در حیاط چه فایدهای داشت؟ مدیر مدرسه پدرم را خواست. گفت مدرسه جای کتاب خواندن نیست آقا.
بیستوچندسال از سالهای درسومشق در مدرسهی فرهنگ گذشته. همهی این سالها مثل چندتا از دوستها اجازهی ورود به مدرسه را نداشتهام. ظاهرمان انگار به مدرسه نمیخورَد. یا به مدرسهای که حالا شهرهی خاصوعام است.
بچهپولدار نبودم. آقازاده هم نبودم. شُکر. پدرم کارمند بود. تا روز آخر. شهریهی دویستهزارتومانی مدرسه را همیشه قسطی پرداخت کردیم. خودم توی پاکت نامه میبردم و رسیدش را میآوردم خانه. شش قسط یا بیشتر. مدرسهی فرهنگِ حالا هیچ شباهتی ندارد به آن مدرسه. آدمهای این مدرسه هم همینطور.
اسمم پای بیانیهای بود که چندروز پیش درآمد. قرار بود دربارهی مدرسهی فرهنگ باشد نه مؤسس مدرسه. ستایشِ اینوآن کارِ من نیست. حالوروزِ اینوآن معلوم است. بیانیه قرار بود بگوید مدرسه قبلاً مدرسه بود نه حالا. یا من اینطور خیال کرده بودم. مدرسهای با شهریهی سی چهلمیلیونی شبیه این دانشگاههای غیرانتفاعیست که اگر پول داشته باشی آغوش هر رشتهای به رویت باز میشود. بندِ آخر آن بیانیه زیادی مهربان بود. از آن مهربانیهایی که آدم را حرص میدهد. معلوم است کسی که این بیانیه را خوانده از این مهربانی عصبانی شده. حق داشته. معلوم است بابتش باید از همه عذرخواهی کرد. عذرخواهی کمترین کاریست که از دست یکی مثل من برمیآید.
از دید مؤسس و مدیر و باقی مدرسه، آدمی مثل من مطرود ابدیست؛ بچهی حرفگوشنکنی که راه خودش را رفته. ایرادی هم ندارد. این چندخط را اگر نمینوشتم خوب نبود. حالا خوب شد. اینطوری بهتر است. خیلی بهتر است. • [اینها عکسهای «قضیهی شکل اول، شکل دوم»، گوهر قدرندیدهی عباس کیارستمیاند که بعد انقلاب ساختش، اما هیچوقت اجازهی نمایش پیدا نکرد.]
نظر کاربران
مدرسه عیر انتفاعی بدور از عدالت و مروج شکاف طبقاتی شدن بیشتر فقیرا و تشکل باندهای مافیایی بعلت آشنایی باباهاشون با یگدیگر می شود و مخالف صریح قانون اساسی مملکت است . البته در این مملکت قانون اجرا نمی شه مگر به نفع اهالی قدرت باشه وسلام
الان نویسنده ی این مطلب کیست