بررسی ابعاد مختلف فیلم «درخونگاه»
میلاد نجفی فیلم سینمایی «درخونگاه» به کارگردانی آقای سیاوش اسعدی و تهیهکنندگی آقای منصور سهرابپور بهتازگی در سینماهای کشور به اکران درآمده است. فیلم جدید اسعدی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده بود که با موفقیتی همراه نشد.
صبح نو: میلاد نجفی فیلم سینمایی «درخونگاه» به کارگردانی آقای سیاوش اسعدی و تهیهکنندگی آقای منصور سهرابپور بهتازگی در سینماهای کشور به اکران درآمده است. فیلم جدید اسعدی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده بود که با موفقیتی همراه نشد.
سیاوش اسعدی پس از «حوالی اتوبان» و «جیببر خیابان جنوبی» در سومین تجربه فیلمسازی به سراغ «درخونگاه» رفته است. این فیلم در جشنواره فیلم فجر رونمایی شد که البته با استقبال مخاطبان و منتقدان همراه نشد. حالا این فیلم که در فضای خاص اجتماعی و در دهه60 روایت شده در aسینماها به اکران درآمده است. برای بررسی این فیلم با امیر ابیلی، منتقد سینما گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
کارگردان این فیلم را به مسعود کیمیایی تقدیم کرده بود. فکر میکنید فقط یک ارادت شخصی است یا فیلم به آثار کارگردان«قیصر» شباهتهایی دارد؟
بله، سیاوش اسعدی علاقه داشت به فضای سینمای مسعود کیمیایی نزدیک شود. قهرمانی تنها، کوچههای جنوب شهر و دیالوگهای خاص داشته باشد که البته باید بررسی کنیم چقدر در این کار موفق بوده است.
به نشانههایی که گفتید زن بدکاره هم اضافه کنیم؟!
بله، یک زن بدکاره خوب! البته این مؤلفه بیش از آنکه متعلق به سینمای کیمیایی باشد، به فیلمفارسیها تعلق دارد. در فیلمفارسی بدکاره خوب یک نشانه مشخص است. در فیلم سیاوش اسعدی هم در پایان، قهرمان از خانواده خودش جدا شده و به دامن بدکاره خوب پناه میبرد. (البته با پایانبندی نسخه جشنواره)
پس شما «درخونگاه» را به سینمای کیمیایی نزدیک نمیدانید؟
با استفاده از نشانههایی که گفتیم سعی کرده به سمت آن سینما برود؛ اما یادمان نرود با اینکه فیلمهای مسعود کیمیایی شباهتهایی به فیلمفارسی داشت؛ اما هیچوقت در آن پکیج جا نمیگیرد. به نظرم تقدیم این فیلم به مسعود کیمیایی توهین به اوست. «درخونگاه» اصولاً با آثار کیمیایی قابل قیاس نیست.
میتوان این فیلم را در حوزه فرم و محتوا نقد جدا کرد یا هردو را در یکراستا میدانید؟
هرنقدی که درباره محتوا بگوییم درواقع همان ایراداتی است که باید در حوزه فرم تعریف شود. با فیلمی طرف هستیم که دو سه سال پس از پایان جنگ روایت میشود. به طور سنتی محلهها و خانوادههای جنوب شهر معمولاً خونگرمتر و مستحکمتر هستند؛ اما جالب است که در این فیلم کاملاً برعکس است. شخصیتپردازی طوری است که حتی یک آدمحسابی در آن فضا دیده نمیشود. در این محله مدام نمادهای مذهبی و پرچم ایران نمایش داده میشود ولی در درون خانوادهاش حتی یک آدم نرمال دیده نمیشود. پدر فردی کثیف است، مادر یک آدم ضعیف و بدبخت، دختر خانواده با آن کیفیت باردار، داماد ناسالم و مادربزرگ، نیمهجان که به نوعی نماینده گذشته ایران است؛ مثلاً دو آدم حسابی در این خانواده وجود داشته که یکی مفقودالاثر شده و دیگری شخصیت اصلی قصه است؛ کسی که هشت سال نبوده و به گفته کارگردان منظور همان دفاع مقدس است. این پسر هم وقتی میفهمد خانواده تمام پساندازش را نابود کردهاند، متوجه میشود اینجا دیگر جای ماندن نیست. خانه و محله در فیلمی که قرار است وامدار فیلمهای کیمیایی باشد، فضایی کثیف است. شاید این نقدها محتوایی به نظر برسد؛ اما درواقع در فرم فیلم تعریف
میشود.
قطب مثبتی در قصه وجود دارد؟
هیچ قطب مثبتی وجود ندارد؛ حتی نقش امین حیایی که قهرمان فیلم است، اینطور است که خودش در گذشته با خیانت به دوستش باعث شده او به یک دیوانهخانه یا زندان بیفتد. هیچ نکته مثبتی درباره نقش حیایی وجود ندارد که بتوان او را قهرمان نامید.
از آنجایی که فیلمساز رسماً به سمت نمادسازی رفته است، مجبور هستیم این مساله را در نظر بگیریم. آیا میتوان فضای خاص دیوانهخانه و نگهبان آن را به چیزی شبیهسازی کرد؟
اصلاً مشخص نیست چرا طرف را در آنجا نگه داشتهاند؛ یا فضای خاص آنجا که یک دیوانهخانه عجیب است و فقط آن یک نفر در آن دیده میشود. بعد در یک سکانسی زن بدکاره را به آنجا میبرد تا دوستش اقناع شود. اینها همه عجیب و غریب است.
فضای قصه رئال است، فانتزی یا سوررئال؟!
قطعاً رئال نیست! فضای محله، حضور ماموران کمیته و چیزهایی از این دست نشاندهنده فضای واقعی مدنظر کارگردان است؛ اما در جاهایی مثل دیوانهخانه هیچ شباهتی به واقعیت ندارد؛ نه آن روز نه الان. اصلاً آن محل در کجای ایران است؟ ضمناً نکته بعدی این است که اصولاً در سالهای دهه60 موج سفر جوانان ایرانی به ژاپن برای کار هنوز شکل نگرفته بود. اینها مربوط به اواسط دهه70 به بعد است.
نمادبازیهای فیلم گلدرشت نیست؟!
همینطور است. برای مثال در یک سکانس امین حیایی میخواهد وارد مراسم مذهبی در مسجد شود و راهش نمیدهند. چند سکانس مثل این است که هیچ جایگاه دراماتیکی ندارد و اگر از فیلم حذف شود هم آسیبی وارد نمیکند. مشخص است که فیلمساز تاکیدش بر وجود یک جامعه مذهبی است. میخواهد بگوید با جامعه مذهبی ایرانی طرف هستیم که کثیف است. همه میدانیم در دهه60 به خاطر فضای هشت سال دفاع مقدس، سالهای اتحاد و سلامت خانوادهها و جامعه بود؛ اما درمقابل کارگردان چیزی برعکس این را نشان میدهد.
شاید اسعدی میخواسته به طور غیرمستقیم امروز را ترسیم کند.
اتفاقاً اگر امروز را ترسیم کرده بود، مشکل آنقدر بزرگ نبود. میتوانست بگوید دهه90 را نشان میدهم که قهرمانش از ژاپن برگشته و این مشکلات برایش رقم خورده است. اتفاقاً پذیرفتهتر بود تا اینکه جامعه دهه60 را اینطور نشان دهد. در قصه«درخونگاه» فقط یک بدکاره آدم حسابی است! فضاسازی فیلم چند مشکل عمده دارد؛ اول اینکه مشخص نیست قصه رئال است یا تصویر ذهنی کارگردان. اگر واقعی است، آن تیمارستان چیست؟! نکته دوم این است که فیلم فاقد داستان است. از موقعیت یک باتوجه به رفتار مادر و خواهر، مشخص میشود پول قهرمان قصه توسط خانواده نابود شده است. تا اواخر فیلم، قصه پیش نمیرود و ماندهاند که مشکل را چگونه به طرف بگویند. تهش هم که ماجرا را میگویند، پسر کمی شلوغ میکند و از خانه میرود.
باتوجه به شناخت قهرمان قصه از شرایط نامطلوب خانوادهاش، اینکه پساندازش را تکهتکه به ایران بفرستد، منطقی است؟
شاید این اتفاق در واقعیت رخ بدهد ولی با توجه به جهان قصه «درخونگاه» منطقی نیست. منطق اینکه چرا پولها را کنار خودش نگه نمیداشته در جهان قصه درنمیآید. کسانی که به ژاپن میرفتند مبلغی را برای هزینه خانواده به ایران میفرستادند؛ اما چرا باید او با شناخت از وضعیت خانواده، پساندازش را برای نگهداری به آنها بسپارد؟ منطقی نیست. بحران فیلم حرام شدن پول پسر است ولی تا آخر فیلم کش پیدا میکند بدون اینکه اتفاقی رقم بزند.
انگار فیلمساز چند حرف داشته که برای آن فیلمی ساخته! موافق هستید؟
در ایران برخی از فیلمسازان تصمیم میگیرند متلک بیندازند، سپس فکر میکنند در چه بستری آن را در قالب فیلم تصویر کنند. فیلم داستان ندارد؛ اما از طرفی میخواهد به هشت سال جنگ تکه بیندازد. دیالوگی دارد که میگوید: «تو اینجا نبودی و هر روز جنازه میآورند در بهشت زهرا»! درواقع منظورش بهشت زهراست. سعی کرده تا میتواند به نمادهای مذهبی حمله کند.
نتیجهاش دیده شدن فیلم است؟
اگر تا چندسال پیش نمادسازیهای گلدرشت باعث اعتبار فیلمساز بود و با یک چاشنی توقیف، کارگردان مشهور میشد؛ اما الان اوضاع فرق کرده است. سیاوش اسعدی مسیر غلطی را شروع کرده است. دیگر کسی با این کارها اعتبار پیدا نمیکند. همه میفهمند تو برای پر کردن خلأهای تکنیکی این تکهها را میاندازی. اتفاقاً دیگر روشنفکرها هم برایت دست نخواهند زد.
فکر میکنید مانند جشنواره، در گیشه هم موفق نباشد؟
فیلم فروش قابلتوجهی نخواهد داشت. این فیلم میتواند درس عبرتی برای آنهایی باشد که فیلمسازی بلد نیستند و میخواهند با حاشیه فیلم بسازند. این فیلم نه رضایت منتقدان را داشته و نه با استقبال مخاطبان همراه خواهد شد. واقعاً نمیدانیم که سیاوش اسعدی کجا زندگی کرده است. آیا در آن سالها ایران بوده است؟! یا نه!
ارسال نظر