۹۰۶۰۲
۳۰ نظر
۵۰۱۲
۳۰ نظر
۵۰۱۲
پ

اعدامی زنده‌ شده فراموشی گرفت

هنوز وقتی صحبت از شب اعدام می‌شود، تنش به‌لرزه می‌افتد و بغض گلویش را می‌گیرد. هرچند علیرضا -اعدامی نجات‌یافته بجنوردی- دیگر خطر مرگ را احساس نمی‌کند، اما همچنان در زندان است و خانواده‌اش نیز در تنگنا قرار دارند.

روزنامه شرق: هنوز وقتی صحبت از شب اعدام می‌شود، تنش به‌لرزه می‌افتد و بغض گلویش را می‌گیرد. هرچند علیرضا -اعدامی نجات‌یافته بجنوردی- دیگر خطر مرگ را احساس نمی‌کند، اما همچنان در زندان است و خانواده‌اش نیز در تنگنا قرار دارند.

همسر علیرضا، همراه سه‌فرزندش در محله‌ای فقیرنشین خارج از شهر بجنورد زندگی می‌کند و تحت‌پوشش «کمیته امداد» است. او می‌گوید صاحبخانه، عذرش را خواسته، پسرش ترک تحصیل کرده و شوهرش دچار فراموشی شده ‌است. این زن ۳۲ساله در گفت‌وگو با «شرق» وضعیت زندگی‌اش را شرح داده است.

وقتی به شما خبر دادند شوهرتان زنده ‌است چه احساسی داشتید؟

واقعا فکر نمی‌کردم که اولین ‌سوالتان این باشد. همه تنم دارد می‌لرزد. خیلی حالم بد شد. هنوز هم وقتی یاد آن روز می‌افتم انگار می‌میرم و زنده می‌شوم. اگر بخواهم خوب احساسم را برای شما توضیح بدهم باید بگویم من هم با علیرضا اعدام شدم. یا نه بهتر است بگویم من و بچه‌هایم با علیرضا اعدام شدیم. خیلی بد بود.

می‌دانستی شوهرت حکم اعدام دارد؟

این مساله پنهانی نبود. همه می‌دانستند که علیرضا محکوم به اعدام شده‌ است. هر هفته به دیدنش می‌رفتم. البته بعضی هفته‌ها هم چون نمی‌توانستم پول رفت‌وآمد را جور کنم، نمی‌رفتم. اما سعی می‌کردم مرتب ببینمش.

می‌دانستید کی قرار است اعدام شود؟

نه، خبر نداشتم. یک‌روز قبل از اعدام، علیرضا زنگ زد و گفت به زندان بیا. پرسیدم چه شده؟ گفت، نمی‌دانم رییس زندان گفته اگر دوست داری می‌توانی خانواده‌ات را ببینی. انگار که قلبم از جا کنده ‌شد. گاهی که به ملاقات شوهرم می‌رفتم، می‌دیدم وقتی بی‌خبر برای ملاقات صدا می‌زنند، یعنی قرار است حکم اجرا شود. بعد هم به ما گفتند هرکسی از خانواده‌اش که دوست دارد می‌تواند علیرضا را ببیند. من و بچه‌هایم با برادرشوهرم رفتیم. آنجا فهمیدیم که قرار است علیرضا فردای آن روز اعدام شود.

در آن ملاقات درباره چه‌چیزی حرف زدید؟

اصلا مگر می‌شود در آن شرایط حرف زد. برایش بمیرم. خیلی گریه کرده‌ بود. من چشم‌های علیرضا را می‌شناسم. قرمز‌قرمز شده‌ بود. گفت، مرا از«بند» صدا کردند و دیگر داخل نبردند. گفتند باید در انفرادی باشی. بعد هم فهمیدم قرار است حکم اجرا شود. البته سعی می‌کرد جلو ما خودش را کنترل کند. بچه‌ها را بغل کرد، آنها را بو می‌کرد و می‌بوسید. با برادرش صحبت کرد. دست روی سرم کشید و من را هم بغل کرد. گفت، همه به کنار، اما تو بدان همیشه در قلب من هستی. خیلی دوستت دارم.

به خاطر عشق تو هرکاری می‌کنم. آخر می‌دانید من و علیرضا خیلی همدیگر را دوست داشتیم. اصلا یک زن و شوهر خاص بودیم. گفتم، علیرضا نمی‌خواهم تو را از دست بدهم. گفت، گریه نکن من دیوانه می‌شوم. بعد خندید و گفت، ببین من می‌خندم، خدا هرچه بخواهد، همان می‌شود. وقتی داشت می‌رفت، انگار قلبم کنده ‌شد.

چطور متوجه ‌شدید زنده‌ مانده ‌است؟

آن شب تا صبح نخوابیدم. خودم را زدم و گریه کردم. بچه‌ها خیلی حالشان بد بود. خیلی گریه می‌کردند. صبح که شد سیاه پوشیدیم و عزاداری را شروع کردیم. دایی‌ام رفت جنازه را تحویل بگیرد. ساعت حدود ۹صبح بود که زنگ زد و گفت علیرضا زنده‌ است. گفتم دایی چی می‌گویی، یعنی اعدامش نکردند؟ گفت چرا اعدام کردند، اما زنده مانده ‌است. اصلا یک حالی بودم، باورم نمی‌شد. اسم اعدامی زنده‌شده را مسوول بیمارستان روی علیرضا گذاشته‌ بود. وقتی دایی‌ام رفته و گفته ‌بود آمده‌ام جنازه علیرضا ممقانی را تحویل بگیرم، به او گفتند، همان اعدامی‌ زنده‌شده را می‌خواهی؟ او در بخش آی‌سی‌یو است. دایی‌ام زنگ زد و گفت شوهرت زنده‌ است. یعنی قدرت خدا را به چشم دیدم. عزا تبدیل به عروسی و جشن شد. به همه محله شیرینی دادم.

وقتی شوهرت را دیدی چه حسی داشتی؟

اصلا همین حالا که دارم برای شما می‌گویم، انگار دارم خواب می‌بینم. باورم نمی‌شد، بغلش کردم. اول حرفی نمی‌زد. به ما گفته ‌بودند، ممکن است فلج شود، خودتان را برای هرچیزی آماده کنید. اما خدا را شکر خیلی بهتر شد.

حالا شوهرت در چه وضعیتی است؟

فراموشی گرفته. خیلی چیزها یادش نمی‌آید.

یعنی یادش نیست که اعدام شده است؟

حالا یادش نمی‌آید. هربار که به ملاقاتش می‌روم چند دقیقه‌ای مثل غریبه‌ها به من نگاه می‌کند.

چطور با او صحبت می‌کنی؟

خودم را معرفی می‌کنم می‌گویم علیرضا من زن تو هستم. خوب نگاه کن، دستم را بگیر. چندبار که می‌گویم، من را می‌شناسد. می‌گوید، یادم آمد. می‌گویم، علیرضا اینها بچه‌های تو هستند. دخترانت را نگاه کن. دوباره فکر می‌کند. بعد بچه‌ها را یادش می‌آید. حافظه‌اش از بین رفته. از وقتی از بیمارستان به زندان برده ‌شده، چون دارو به اندازه کافی در دسترسش نیست و مثل بیمارستان از او مراقبت نمی‌شود، فراموشی‌اش بدتر شده‌ است. هربار که می‌روم برایش توضیح می‌دهم که تو اعدام شدی، اما زنده ‌ماندی، بعد دوباره یادش می‌آید. حالت عادی ندارد.

دکترها نگفته‌اند چرا اینطور شده است؟

می‌گویند به دو دلیل است، اول اینکه اکسیژن به مغزش نرسیده. بعد هم دچار شوک ناشی از اعدام است. می‌گویند، مراقبت زیادی لازم دارد تا خوب شود.

چه کارهایی می‌شود برای بهبودی‌اش انجام داد؟

باید او را از زندان بیرون بیاوریم تا بتوانیم درمانش کنیم. غذای خوب و مقوی بدهیم. در محیط خانه باشد تا ما را بیشتر یادش بیاید.

وکیل علیرضا در مورد راهکار قانونی با شما صحبت نکرده است؟

راهش این است که ۳۰۰میلیون‌تومان «وثیقه» بگذاریم، بیرون بیاید. اما من هرکاری بکنم، نمی‌توانم این سند را جور کنم. اصلا برایم ممکن نیست. آنقدر فقیر هستم که در خرج خانه‌ام مانده‌ام.

خرج خانه‌ات را چطور تامین می‌کنی؟

تحت‌پوشش «کمیته امداد» هستم. ماهی ۶۰هزارتومان از آنجا می‌گیرم. یارانه هم می‌گیرم. با همین پول مجبورم هم خرجی خانواده و هم اجاره‌خانه را بدهم. هزینه‌های علیرضا هم هست.

در حال حاضر خانه‌ات کجاست؟

خارج از بجنورد است. ما در حاشیه شهر زندگی می‌کنیم. از جایی که ما هستیم تا شهر با ماشین ۲۰دقیقه راه است. بچه‌هایم مجبور هستند، در شهر به مدرسه بروند. اما حالا یک هفته است که پسرم مدرسه نمی‌رود.

چرا؟

نمی‌توانیم کرایه ماشین را جور کنیم. گفت، بگذار خواهرهایم درس بخوانند. اشکالی ندارد، من مدرسه نروم. بچه‌ام فداکاری کرد. دوم دبیرستان است. خیلی درسش خوب است. اما پولمان نمی‌رسد. از جایی که ما هستیم تا جایی که پسرم به مدرسه می‌رود، باید ۵۰۰تومان کرایه ماشین بدهد. همین‌طوری می‌شود روزی هزارتومان. نتوانستیم پولش را بدهیم. مثلا من خودم وقتی برای دیدن علیرضا می‌روم شش‌هزارتومان کرایه‌ ماشینم می‌شود. هفته پیش گفتند، برایش دارو بخر. نسخه را به داروخانه بردم و دارو را خریدم. بعد هم دوباره به زندان برگشتم. پول داروها شد ۱۱هزارتومان. من پول ندارم بدهم. به خدا هیچ ‌پولی ندارم. برای خانه‌ای که اجاره کرده‌ایم، چهارمیلیون‌تومان پول پیش دادیم و ۱۰هزارتومان اجاره می‌دهیم.

صاحبخانه می‌خواست اجاره را بالا ببرد. خانه هیچ امکاناتی ندارد. در آشپزخانه حتی یک کابینت نیست و من ظرف‌هایم را در سبد می‌گذارم. البته اشکالی ندارد. سرنوشت من هم این بود. اما راستش صاحبخانه جوابم کرده و می‌گوید باید بروی یا کرایه را زیاد کنی. با این وضعیت چه باید بکنم؟

دنبال خانه جدید رفته‌ای؟

کدام خانه؟ دلت خوش است. صاحبخانه می‌گوید، نمی‌توانم چهارمیلیون‌تومانت را بدهم که بروی. من هم یک‌ونیم‌میلیون‌تومان قرض کرده ‌بودم که بیعانه خانه دیگری را بدهم. اما صاحبخانه جدید گفت، یا همه پول را بده و بیا بنشین، یا پولت را پس می‌دهم. پول را پس گرفتم و دوباره به صاحبانش برگردانم. حالا صاحبخانه وسایلم را به حیاط ریخته و می‌گوید، اگر کرایه را زیاد نمی‌کنی برو.

یعنی حالا شما در خیابان زندگی می‌کنید؟

یک‌روز در خیابان بودیم. با سه‌بچه چه کنم؟ برادرم آمد و واسطه شد و به صاحبخانه گفت، بگذار چندماهی اینجا باشند تا جایی ارزان‌تر پیدا کنیم. انگار بدبختی‌های من تمامی ندارد. این وسط به من می‌گویند ۳۰۰میلیون‌تومان سند بیاور. یکی نیست بگوید، اگر این پول را داشتیم که شوهرم مواد نمی‌فروخت. ما از بدبختی به این روز افتادیم. نان شب نداریم بخوریم.

شنیده‌ام کار می‌کنی؟

وقتی علیرضا را بازداشت کردند، دیگر همان آب‌باریکه هم قطع شد. او برای آدم دیگری مواد جابه‌جا می‌کرد و پولش مال خودش نبود. مال کسی دیگر بود. وقتی او را گرفتند، خیلی فقیر شدیم. من در خانه‌های مردم کار می‌کردم. در این چهارسال، نگذاشتم آبرویش برود و خدایی نکرده به بدبختی بیفتیم. آبرویم را برد، اما آبرویش را حفظ کردم.

چرا چنین کاری برای شوهرت کردی؟ چرا از او جدا نشدی؟

ما عاشق و معشوق بودیم. علیرضا پسرخاله من بود. از همان نوجوانی دوستش داشتم. خیلی مرد بود. خدا سایه‌اش را از سرم کم نکند. خیلی دوستش دارم. عشق ما در فامیل معروف بود. حالا هم آبرویش را حفظ می‌کنم. از دستش دلخور هستم. اما دوستش دارم. علیرضا مرد چشم‌پاکی بود. خدا را شاهد می‌گیرم، چشم به ناموس یا مال مردم نداشت. من را هم خیلی دوست داشت. مرد باشرفی بود. اما خب، بدبختی، بد دردی است. آدم را به هر راهی می‌کشاند. با این حال دزد ناموس مردم نبود. حواسش به زندگی‌اش بود.

فامیل برای اینکه آواره نشوی کمکت نمی‌کنند؟

هرکس به اندازه خودش گرفتار است و بدبختی‌های خودش را دارد. بندگان خدا دست من را می‌گیرند. اما چقدر می‌توانند این کار را بکنند؟ اگر بتوانم علیرضا را بیرون بیاورم و چندماهی در خانه به او رسیدگی کنم و بچه‌ها دورش باشند، شاید فراموشی‌اش درست شود. اصرار دارم که پسرم درس بخواند. من که بدبخت شدم، اما می‌خواهم خدا سرنوشت آنها را مثل من نکند. بچه‌ها اگر درس بخوانند، اینطوری نمی‌شوند. اگر پول داروهای علیرضا نبود، شاید می‌شد کرایه ماشین پسرم را بدهم. اما حالا نمی‌شود. حالا باز شکر که خدا علیرضا را به ما داد. آخر شما نمی‌دانید که علیرضا به من گفت، تو نگین زندگی من هستی. همه‌چیز را درست می‌کنم اما بنده خدا گرفتار شد.

حالا چه خواسته‌ای از مسوولان داری؟

خواسته‌ام این است حالا که لطف کردند و به او عفو دادند، یک کمکی به من بکنند، زندگی کنیم. علیرضا دیگر دنبال خلاف نمی‌رود. بیایند و وضعیتش را ببینند. خودشان دلشان به‌رحم می‌آید. سرنوشت بچه‌های من را ببینند، متوجه می‌شوند علیرضا چرا موادفروش شد. چندماه دیگر صاحبخانه دوباره وسایلم را بیرون می‌ریزد. آن‌وقت توقع دارید من چه بکنم؟ حالا که خدا خواست و شوهرم زنده ‌ماند، حداقل کمک کنید تا ما زندگی کنیم. این وضعیت برای من مثل مرگ است. دیگر نمی‌توانم بنشینم که این‌بار پسرم برای تامین خورد و خوراک ما مجبور شود، خلاف کند و بعد هم او را بگیرند و سرنوشتی مثل سرنوشت پدرش داشته‌ باشد.

ما حالا به حمایت نیاز داریم. اینکه ولمان کنند به امان خدا و در بدبختی باشیم و بعد بگویند، چرا چنین و چنان شد که نمی‌شود. یکی بیاید بگوید دردتان چه بود؟ چرا شوهرت موادفروش شد؟ بیایند وضعیت زندگی من را ببینند. جایی زندگی می‌کنم که اگر نصفه‌شب بچه‌ام مریض شود، ماشین نیست که او را به بیمارستان ببرم. ما احتیاج به کمک داریم. آدم‌ها تا یک جایی در برابر بی‌پولی و بدبختی می‌توانند مقاومت کنند. خدا را شکر بچه‌هایم سالم هستند. کار خلاف نمی‌کنند. اما مسوولان هم توجهی به بدبخت‌هایی مثل ما کنند. خدا شاهد است که من گاهی برای خرید یک نان می‌مانم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • حمید رضااسمی خانی

    یعنی تو بجنورد به این بزرگی - بهتره بگم تو ایران به این بزرگی ،یک نفر پیدا نمیشه که اون وجدانش کمی از این حرفا بلرزه و به این زن بدبخت کمک کنه ؟ واقعا از انسان بودن خودم و خیلی ها متاسفم

  • یکی بود یکی نبود

    بلایی که سره اینا اومده ، شوهر این خانوم با معتاد کردن خیلی های دیگه صد برابر بدتر سره خانواده های دیگه آورده. حالا شما طوری این مطلب را بیان کردید که انگار در حق اینا ظلم شده

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شما درست می گید. ولی زن وبچه اش که گناهی ندارن. باید کمک کرد تا از این وضعیت در بیان.

    • حرف حساب

      اون بیچاره از سر فقر و نداری مجبور به این جرم شده... اصن اینا چه حقی دارن برای زنده بودن یا نبودن افراد تصمیم میگیرن... اعدام وحشتناکه... حبسش کنن مجازاتش کنن ولی اعدام یعنی چی اونم برای مواد... هر کسی سمت استفاده از مواد و اعتیاد میره خودش و خانوادش در وهله اول مقصرن... اینا هم باید بترسن و مجازات بشن ولی اعدان نه

    • بدون نام

      یکی نبود اون بدبخت اگه اون مواد مال خودش بود این حالو روز زن و بچش نبود اون فقط یه حامل بود که بتون با این بدبختی موجود تو جامعه نون زن وبچشو بده از سر اجبار نگو میرفته کارگری و شعار و از این حرفا

  • تهران

    آدم هنگ می کنه این چیزارو می شنوه

  • محمد

    سلام
    دراین جامعه یک کسی بانی خیر شود کمک های مردمی را جمع آوری نموده هم شوهرش را آزادکنند و هم سروسامانی به زندگی اش بدهیم

    پاسخ ها

    • challenger

      اونوقت کی میخواد به اون بدبختایی که این آقا معتادشون کرده سر و سامان بده؟

    • فرزانه

      300 ميليوني كه براي آزادي شوهرش داده مي شه، كجا ميره؟ به كي ميدن؟ دادگاه مي خوره؟ يا به خانواده اونايي كه معتاد شدن ميدن؟

  • شاهین

    سلام من میخواهم یه اندازه ی خودم کمک کنم به این خانواده شماره تلفنی ازشون ندارین یا شماره حسابی

  • سمانه

    تو رو خدا بهش رحم کنید بچه هاش گناه دارن درسته خلاف کرده ولی شماها گذشت کنید بزرگی کنید

    پاسخ ها

    • بدون نام

      احساسی نشو این مردرو نمیشه همینجوری بخشید که.مملکت قانون داره اگر اینو آزاد کنن باید بقیه رو هم آزاد کنن
      تنها کاری که باید کنن خرج تحصیل بچه ها و خرج مسکنشون هست

  • ناشناس

    لطفا شماره حسابی برای کمک به این خانم اعلام فرمایید یا حداقل شماره تماس برای پیگیری تا بتوان کمک کرد با تشکر

  • reza

    سلام لطفا شماره تماس و مشخصات و آدرس این خانواده رو واسم ایمیل کنید مرسی

  • بدون نام

    طرف هر اشتباهی کرده تاوانش رو داده و قطعن زنده موندنش خواست خداست. نباید بچه هاش به تاوان گناه اون بسوزن. اگر شماره حسابی بفرمایید در حد وسع کمک میکنیم. انشاله خداوند از سر تقصیرات من هم بگذره.

  • بچه بجنورد

    ترحم برپلنگ تیزدندان
    ستمکاری بودبرگوسفندان

    پاسخ ها

    • حرف حساب

      پلنگ؟؟؟ طرف 300000000000 میلیارد حق این بدبختا رو میخوره یه آبم روش الان تو سواحل هاوائیه حالا این بدبخت بیچاره ها که از سر نداری جرم مرتکب شدن پلنگن... اگه راست میگن اصل کاریو بگیرن؟!! اون بالا دستیه رو که از ریشه قطع بشه نه این خرده فروشای بدبختو

  • یک دوست

    وقتی خداوند فرصت زندگی دوباره بهش داده
    بنده خدا کیه که قضاوت می کنه؟
    بقول دوستمون این آدم تاوان اشتباهاتش رو داده
    امیدوارم همه عاقبت بخیر بشن.

  • yasin

    سلام
    آقای پلنگ تیز دندان کمی خودت را جای خانواده و زن و بچه های این فرد و افراد معتاد شده بگذار اینها گناهی ندارند.باید ریشه اصلی را که همان فقر است خشکاند نه ریشه خانواده بربخت را.اگر شماره حسابی و یا چیزی دارید بگویید کمک کنیم در حد توانمان.

  • یه کاربر

    دست کمیته امداد درد نکنه با این همه لطف و بذل و بخششی که در حق خانواده های تحت کفالتش میکنه، کمیته امداد با خودش چی فکر کرده که فقط ماهی 60 تومن به خونواده ها میده؟؟؟فک کرده اینجامملکته گل و بلبله؟خودش و خونوادش میتونن با60تومن زندگی کنن؟
    پس میلیون میلیون صدقه ای که من و شما میریزم تو این صندوق صدقات میره کجا؟؟؟؟؟
    انشالا که هرکی اجحاف در حق مردم این مملکت میکنه هم این دنیا و هم اون دنیاش بشه آخرت یزید...
    مطلب دیگه هم که درسته این اقا مواد میفروخته خودش جرم بزرگیه، ولی آقایون و خانوما شکر خدا که قرار نیس شما جای خدا حکم کنین، وقتی خود خداش بخشیدش من و شما چکاره ایم که حرف بزنیم و به پلنگ و گوسفند تشبیه کنیم؟؟؟ شما که از زجرا و توبه هایی که خودش تو خلوتش با خودش و خداش کرده خبر ندارین دارین؟؟؟؟؟

    پاسخ ها

    • آمیتیس

      +++++++++++++++++++++

  • حسين اميري

    با سلام لطفا اگه شماره اي از اين خانواده داريد در اختيار بنده بگذاريد تا بتوانم در حد توان خرج تحصيل پسرش را بدهم تا درس بخواند با تشكر

  • azita

    با سلام

    از شما تقاضا دارم برای کمک به هم نوع خودمان شماره حساب این خانواده را در سایت بزارید که کمکش کنیم

  • بدون نام

    سلام لطفاشماره تلفن یا شماره حساب این خانواده برام ایمیل کنید . باتشکر

  • ناشناس

    سلام من همه کامنت ها را مطالعه کردم خداوند این بنده خودش را زندگی دوباره داده من و تو چه کاره هستیم که نظر بدهیم شاید توبه کرده و خداوند هم او را بخشیده و زن وبچه او چه گناهی دارند که ما بخواهیم با این نظریات صد من یه غاز نگذاریم عطوفت ورافت اسلامی شامل حالشان نشود .

    پاسخ ها

    • بدون نام

      خودت میگی شاید
      هر مجرم و قاتلی شاید توبه کرده باشن پس همه باید آزاد شن

  • رضوی

    سلام چطور میتونم بهشون کمک کنم اگه شماره حسابی ازشون دارید حتما برام بفرستید

  • علی خداداد

    سلام . اگه موقع اعدام مرده بود بازهم 300 میلیونو میگرفتن حالا که حکم اسلامی اجرا شده ولی به خواست خدا زنده مونده این پولو برای چی میگیرن اگه این بنده خدا 300 میلیون داشت که قبل از اعدام شامل رافت اسلامی شده بود فقط پول پول پول ... چون یک زن تنهایه و نمیتونه پول جور کنه میزارنش تو منگنه تا .....

  • Shima

    لطفا اگر شماره اى از اين خانم داريد بدهيد تا هر كمكى از دستمان بر مياد براش انجام بديم

  • مهران

    عاقبت فروش مواد و بيچاره كردن هزاران نفر بهتر از اين نيست دوستان اينقدر احساسي نباشيد عليرضا با فروش مواد قاتل صدها ايراني بوده انشاء الله با لطف خدا توبه كند و به زندگ يخود برگردد

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج