تاجیک: فرزندان، انقلاب را میخورند
محمدرضا تاجیک، تحلیلگر در گفتوگوی اخیر خود به کالبد شکافی فضای اندیشگی در نظام شکل گرفته بعد از انقلاب اسلامی پرداخته و در ضمن آن حال و روز امروز اندیشهورزی را تبیین و تحلیل کرده است. در آغاز این گفتگو تاجیک به این سوال پاسخ داده که اندیشگی کشور در چه حالی و با چه آسیبهایی روبهرو است. او وضعیت عرصه اندیشگی کشور در دهه پنجم انقلاب را وضعیتی مشابه «روزگار برفِ بدون بنفشه است» توصیف کرده و گفته است: «به بیان روشنتر در حال تجربه دوران نااندیشایی و امتناعاندیشهِ مضاعف هستیم، امتناعِ مضاعف به این دلیل که خود میدانیم دچار مرض نااندیشایی و امتناعاندیشهایم و بر تداوم آن سکوت کردهایم.»
روزنامه اعتماد: محمدرضا تاجيك، تحليلگر در گفتوگوي اخير خود به كالبد شكافي فضاي انديشگي در نظام شكل گرفته بعد از انقلاب اسلامي پرداخته و در ضمن آن حال و روز امروز انديشهورزي را تبيين و تحليل كرده است. در آغاز اين گفتوگو تاجيك به اين سوال پاسخ داده كه انديشگي كشور در چه حالي و با چه آسيبهايي روبهرو است. او وضعيت عرصه انديشگي كشور در دهه پنجم انقلاب را وضعيتي مشابه «روزگار برفِ بدون بنفشه است» توصيف كرده و گفته است: «به بيان روشنتر در حال تجربه دوران ناانديشايي و امتناعانديشهِ مضاعف هستيم، امتناعِ مضاعف به اين دليل كه خود ميدانيم دچار مرض ناانديشايي و امتناعانديشهايم و بر تداوم آن سكوت كردهايم.»
به گفته تاجيك در دوران پساانقلاب سايه سنگين سياست، قدرت و ايدئولوژي بر «انديشه» موجب شكلگيري نوعي امتناعانديشه يا تعميق امتناعانديشه شد و روشنفكران جامعه عمدتا روشنفكرِ «در انقلاب» و روشنفكرِ حامل، عامل و كارگزار ايدئولوژي شدند و هويت و هستي روشنفكري كه قبل از انقلاب در فضاي پادگفتماني و «بر قدرت» معنا پيدا ميكرد، تحت تاثير قدرت حاكم قرار گرفت و باب انديشه، انديشهورزي و انديشهگري بسته شد و روشنفكري متوقف شد و شاهد تشديد نوعي نازايي و ناانديشايي بوديم. در اين فضا رفته رفته اجازه تكثر انديشه، برخورد و نقد آزادانه آراء از بين رفت و روشنفكرانِ صاحب انديشه به پستو خزيدند و صاحبان انديشهاي هم كه امكان انديشهورزي و سخنوري يافتند در ساحت و ذيل سايه قدرت و سياست مألوف قرار گرفتند و آن گفتند و انديشيدند كه سياست نيازمندش بود و از آنان خواست.
تاجيك ميگويد: «استالين جمله معروفي دارد كه ميگويد «اگر روشنفكران را به حال خودشان بگذاريد، ضدانقلاب تحويل خواهيد گرفت بنابراين آنان را بايد كنترل كرد و وظيفه انديشگيشان را تعيين كرد و آنان را به مثابه كارگران (پروتورياي) انديشگي به كار گرفت» به همين دليل انديشمندان، انديشكدهها و دانشگاههاي شوروي سابق به مرجع توليد كارگران انديشگي تبديل شدند و كالايي توليد كردند كه در خدمت قدرت، سياست و ايدئولوژي حاكم بود.در جامعه ما نيز فضايي مشابه فضاي انديشگي شوروي تجربه شد. در فضاي پساانقلاب تئوري راهنماي عمل ايجاد شد. اين تئوري رنگ و بوي غليظ قدرت، سياست و ايدئولوژي بعد از انقلاب يافت. قرائتي كه از آموزههاي ديني در اين فضا ارايه شد، تفسيري بسيار متفاوت از تفسير رايج آن روزگار از دين و دينداري بود. به بيان ديگر «ايدئولوژي» در دوران پساانقلاب به دستگاه و ابزار نرمِ قدرت تبديل شد و نظام انديشگي به دستگاهي هويتساز مبدل شد.» اين تحليلگر همچنين در پاسخ به اين پرسش كه «چه عواملي موجب تغيير ماهيت فضاي انديشگي سالهاي نخست تثبيت انقلاب و تبديل ايدئولوژي حاكمان به ابزاري قدرتمند براي شكل دادن به افكار عمومي داخلي شد؟» گفته است: « به تعبير دكتر شريعتي «حركت، تبديل به نظام ميشود» و انقلاب تبديل به نظام شد در حالي كه در فضاي پيشا انقلاب «انگيزه» از تئوري تغيير زاييده شد ولي در فضاي پساانقلاب تئوري بقاء بر هر كنش رفتاري و گفتاري محاط شد و انقلابيون در فضاي پساانقلاب براي «بودن» و «ماندن» در قدرت كوشيدند.»
او تاكيد كرد: «فرانس فانون آزاديخواه ضداستعماري فرانسوي معتقد است «انقلاب فرزندان خود را ميخورد» اما به نظر بنده «فرزندان، انقلاب را ميخورند» انقلاب اسلامي ايجاد شد تا شكوفايي و بالندگي انديشه را به ارمغان بياورد، تا رهايي از انديشههاي منجمد را به ارمغان بياورد و تا آزادي در فضاي انديشگي را به ارمغان بياورد اما در فضاي پساانقلاب فرزندان مشغول استحاله آن شدند و همچون موريانه انقلاب را از درون تهي كردند تا عملكرد خود را به نام انديشه، ايدئولوژي، اخلاق و دين توجيه كنند. وقتي چنين رفتاري بر فضاي پساانقلاب حاكم شد، توليد و بازتوليد انديشه و نقدها و پرسشهاي بُنافكن و شالودهشكن به محاق رفت و انديشهورزان، عقلا و پرسشگران، كمتر تحمل شدند و حتي حيات آنان با خطراتي روبهرو شد و گوشهگيري و خانهنشيني عقلا شدت گرفت.» تاجيك ادامه داد: «دسته دوم انديشهورزاني كه مهاجرت سرزميني كردند اما دسته سوم ماندند و براي انديشههايشان هزينه دادند و البته دسته چهارم مهاجرتِ انديشگي كردند و به انديشه عافيتطلبي ممزوج با قدرت روي آوردند و فرآوردههاي انديشگي خود را همچون يك كالا به شيوه يك بازرگان و بازارياب به فروش رساندند و نوعي «پورن انديشگي» يا «بازار مكاره انديشگي» راه انداختند. در اين بازار، انديشه هيچ عمقي ندارد بلكه ويتريني بسيار جذاب و زيبا به وسعتِ يك اقيانوسِ به عمق يك وجب دارد.»
نظر کاربران
ما باید در مقابله با این پدیده، فرزندان را بخوریم تا انشاالله انقلاب از این دهه هم به سلامت عبور کند
به عنوان یک وشهروندمی پرسم: چرابرخورد نمیشه با این فرزندان!؟