گپ خودمانی محمود دولتآبادی با مخاطبانش
محمود دولتآبادی نویسنده رمان "کلیدر" در کافه کتاب چهل کلاغ با مخاطبانش دیدار و گپ و گفتی صمیمانه داشت.
ایبنا: محمود دولتآبادی در جلسه گفتوگو با مخاطبان در کافهکتاب چهلکلاغ گفت: یادگیری برای هنرورز امری الزامی است؛ سعدی میگوید اگر میخواهید کسی را برای یادگیری بفرستید خردمندِ یادگیر بفرستید؛ یعنی آدم خردمند یاد میگیرد و اگر خردمند نباشید چیزی یاد نمیگیرید.
پس از کمی انتظار دولتآبادی سر وقت آمد و برنامه هم بدون هیچ تاخیری شروع شد. سلام و احوالپرسی با مخاطبان کرد و محمد حسینی، نویسنده و از میزبانان این برنامه "یک فنجان چای" کلید اولین سوال را زد و گفت میخواهم از تلفظ نام محبوب ترین رمان شما بپرسم و اگر ممکن است برای علاقهمندان، "کلیدر" را تلفظ کنید. دولتآبادی هم گفت مانند کلید در، و میشود "کِلیدَر" گفتش. نام کوهی در خراسان است.
وقتی هم از شرایط جامعه پرسید و این که در این اوضاع چه باید کرد؟ دولتآبادی گفت: به رغم همه آثار جسمی و روانی به جز کار کردن راه دیگری برای گذر از این شرایط سراغ ندارم. سعدی میگوید به "اندازه باش"، میدانید که پیش از شاعر بزرگی بودن سعدی معلم ادبیات ماست. این اندازه را پیدا کردن کار آسانی نیست و شرایطی که جامعه ما به آن دچار است بی اندازهگی یا از اندازه گذر کردن است.
"طریق بسمل شدن" یعنی راه شهادت!
با تقضای حضاری که لحظه به لحظه تعدادشان بیشتر میشد بنا شد تا دولتآبادی بخشی از کتاب "طریق بسمل شدن" را بخواند. پیش از آن که شروع به خواند کند در پاسخ به سوال یکی از افراد، نام این کتاب را این گونه تفسیر کرد: "طریق بسمل شدن" یعنی راه شهادت! بسمل درباره پرنده به کار میرود و وقتی میخواهیم هر حیوانی را ذبح کنیم ذکر بسمالله الرحمنالرحیم را میگوییم. ولی سر پرنده انقدر زود از تنش جدا میشود که بسمالله الرحمن الرحیم تمام نمیشود؛ پس گفته میشود که بسمل شد. من در حکایات قدیم بسمل شدن را درباره انسان هم دیدهام ولی این درست در نمیآید و بسمل شدن مخصوص پرنده است که به سرعت بیان میشود.
بعد از توضیحات این نویسنده درباره اسم "طریق بسمل شدن" سکوت تمام کتابفروشی را فراگرفت و تنها صدای دولتآبادی بود که در کتابفروشی میپیچید و تک تک کلمات در فضا پر میشد، به گوش حضار میرسید و در کنه وجودشان مینشت. عدهای زیر لب و از بَر، همراه با دولتآبادی این صفحات را زمزمه میکردند.
بعد از این که نویسنده "جای خالی سلوچ" یکی دو صفحهای خواند، نوبت به مخاطبان رسید تا سوالهایشان را بپرسند.
اگر خردمند نباشید یاد نمیگیرید؛
دولتآبادی در پاسخ به سوال یکی از حضار که از نامزدی کتاب "کلیدر" در جایزه نوبل میپرسید، گفت: من هم به اندازه شما میدانم و شنیدهام که آثارم نامزد جایزه نوبل شدند، برخی، افرادی اطرافشان هست که کارهایی را برایشان هماهنگ میکند یا تشویقشان میکند ولی من به جز خدا کسی را ندارم.
یکی دیگر از حضار هم از تیمور در رمان "عقیل عقیل" پرسید و اینکه آیا واقعیت است یا توهم و خیال؟ دولتآبادی هم چنین پاسخ داد: باور کنید من هم مثل شما هستم و آن زمانی که این کتاب را نوشتم چیزی به من الهام شد و حال نمیدانم که دقیقا کدام است، من این کتاب را سال ۱۳۵۳ نوشتم درحالی که برادران امنیتی آن زمان در پیکان قرمز جوانان ماهها بود که روبهروی خانه ما بودند و من فکر میکردم که روزی آنها به سراغ من میآیند؛ من رمان "عقیل عقیل"، "روز و شب یوسف" و "دیدار بلوچ" را در کمتر از سه ماه نوشتم و ممکن است آن توهمی که من در آن زمان دچارش شده بودم با این رمان قاطی شده بود.
دولتآبادی در پاسخ به این که دانشگاه، خواندن کتاب، کلاس نویسندگی یا تئاتر، کدام یک میتواند برای نویسنده شدن به ما کمک کند گفت: همه اینها راهی برای یادگیری و آموزش است؛ ابتدا بیشتر کتاب بخوانید. یادگیری برای هنرورز امری الزامی است؛ سعدی میگوید اگر میخواهید کسی را برای یادگیری بفرستید خردمند یادگیر بفرستید؛ یعنی آدم خردمند یاد میگیرد و اگر خردمند نباشید چیزی یاد نمیگیرید. آمریکاییها نویسندهای به نام دکتروف داشتند که نجف دریابندری دو کتاب از او ترجمه کرده است در مقدمه کتاب نوشته که این نویسنده میگوید از کلاسهای ادبیات دانشگاه معلم ادبیات بیرون میآید و آمده. هیچ نویسندهای از دانشگاههای آمریکا بیرون نیامده است. جک لندن هم دانشگاه نرفته است. بنابراین یادگیری مربوط به همه جا و از طریق همه چیز است.
در تمام مدت دولتآبادی با طنز و طنازی به مخاطبان پاسخ میداد و فضای کافه کتاب در دقایقی پر از صدای قهقه میشد و دوباره سکوت همه جا را فرا میگرفت تا نفر بعدی سوالش را بپرسد و او پاسخ دهد.
در پایان هم حضار کتابهای خود را برای امضا نزد محمود دولتآبادی بردند.
نظر کاربران
مگه ایشون مخاطب هم داره?
کاش منم اونجا بودم