۸۵۱۶۸۴
۹ نظر
۵۰۲۴
۹ نظر
۵۰۲۴
پ

فرجام تلخ خرید دوچرخه قرمز

پسرک دستش را در جیب شلوار فرو برد و چاقوی ضامن دار را در مشت گرفت با عصبانیت و ناراحتی دستش را روی زنگ خانه گذاشت.

ایران نوشت: پسرک دستش را در جیب شلوار فرو برد و چاقوی ضامن دار را در مشت گرفت با عصبانیت و ناراحتی دستش را روی زنگ خانه گذاشت. وقتی دوستش در را باز کرد با دیدن چهره خشمگین او ناخودآگاه عقب کشید اما پسرک به او فرصت عکس‌العمل نداد یقه‌اش را گرفت و با هم درگیر شدند. ناگهان دستش را داخل جیب برد و در یک چشم بر هم زدن چاقو تا دسته در شکم دوستش جا گرفت.

«سعید» ناباورانه به دستانش که در میان دستبند آهنی به یکدیگر قفل شده بود نگاه کرد. قرار بود او را به کانون اصلاح و تربیت بفرستند. از یادآوری گذشته اشک‌هایش بی‌اختیار روی گونه می‌ریخت. درس و مدرسه را رها کرده بود تا در مکانیکی دوست عمویش شاگردی کند و کمک خرج خانواده باشد اما حالا با این اشتباه باری بر دوش مادر پیرش شده است.

باورش نمی‌شد دوچرخه‌ای که از کودکی رؤیاهایش با آن رنگ گرفته بود حالا در واقعیت، زندگی‌اش را به مرز نابودی رسانده باشد. «از وقتی خودم را شناختم پدرم زمینگیر و علیل بود. آن‌طور که مادرم می‌گفت او پیش از تصادف با موتورسیکلت کار می‌کرد و نان آور خانواده بود اما حالا حتی توانایی نداشت یک قاشق دستش بگیرد. مادرم با کارگری در خانه مردم خرج زندگی‌مان را می‌داد. گاهی اوقات هم وقتی عموهایم به ما سر می‌زدند پولی به مادرم می‌دادند که برای هزینه‌های درمان پدرم و خرج خانه کم نیاورد.

همیشه هشت‌مان گرو نهم‌مان بود با این حال مادرم به همین شرایط راضی بود و تنها به بهبودی پدرم فکر می‌کرد. اما سرنوشت با مادرم نیز یار نبود و با مرگ پدر همین آرزویش نیز نابود شد. بعد از مرگ پدر، مادرم برای اینکه خرج من و خواهرم را تأمین کند در خانه پیرزنی کار پیدا کرده بود و از صبح زود تا شب آنجا کار می‌کرد. گاهی هم مرا برای کمک با خودش می‌برد. بعضی روزها هم که خیلی خسته بود با کوچکترین اتفاقی مرا به باد کتک می‌گرفت و گریه می‌کرد. همیشه حسرت زندگی دوستانم را می‌خوردم. دلم می‌خواست مانند آنها بازی کنم، خوراکی بخرم و... اما همین خواسته‌های کوچکم نیز برآورده نمی‌شد.

در آخرین سال‌های دبیرستان تصمیم گرفتم ترک تحصیل کنم و سرکار بروم. چند جایی کارگری کردم اما پولی درنمی‌آمد. تا اینکه عموی بزرگم پیشنهاد کرد در مکانیکی دوست او شاگردی کنم. صاحبکارم قول داد اگر زود کار را یاد بگیرم، حقوق خوبی به من می‌دهد. من هم همه توانم را به کار گرفتم تا یک شاگرد خوب باشم. تلاش‌هایم جواب داد و پایان ماه دوم، اولین دستمزدم را گرفتم. آن روز آنقدر خوشحال بودم که نمی‌دانم چطور تا خانه رسیدم. مادرم که از شادی من به وجد آمده بود، حتی یک ریال از پول را برنداشت در حالی که مرا می‌بوسید گفت: «پسرم؛ حقوق اولت را فقط برای خودت خرج کن.»

من هم از خدا خواسته به سراغ دوچرخه رؤیاهایم رفتم. قسطی آن را خریدم و با خوشحالی پیش دوستانم رفتم. چند روزی گذشت که یکی از هم محلی‌ها به بهانه اینکه دوچرخه‌اش خراب شده، از من خواست دوچرخه‌ام را به او قرض بدهم. خیلی برایم سخت بود اما آنقدر اصرار کرد که پذیرفتم. آن دوچرخه همه دارایی‌ام بود و به همین دلیل تا شب دلهره داشتم. وقتی دوستم به خانه آمد فهمیدم دلشوره هایم بی‌دلیل نبوده او با دوچرخه‌ام تصادف کرده و بشدت خسارت دیده بود. از عصبانیت حتی نمی‌توانستم حرف بزنم.

از همه بدتر اینکه او حاضر نبود تقصیرش را بپذیرد و خسارت دوچرخه‌ام را بدهد. آن شب از عصبانیت خوابم نمی‌برد. من برای به دست آوردن این دوچرخه خیلی صبر کرده بودم و حالا که رؤیای خرید این دوچرخه به واقعیت پیوسته بود دوستم بر اثر سهل‌انگاری آن را نابود کرده بود. در همین افکار بودم که در کمال ناباوری خودم را مقابل خانه دوستم دیدم. زنگ در را زدم و...

رفیقم سه روز بعد در بیمارستان به هوش آمده بود و مرا به پلیس معرفی کرد. عمویم نیز که از موضوع باخبر شد مرا پیش پلیس آورد. حالا هم خانواده او از من شکایت کرده‌اند. باور کنید از مادرم خجالت می‌کشم. حتی نمی‌توانم به چشمانش نگاه کنم. می‌خواستم کمک خرجش باشم اما آبرویش را هم بردم. امیدوارم مرا ببخشد...

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    حقش بود پسرک احمق بی شعور خیانت در امانت بدترین اخلاق در زندگی هست بدتر از اینکه مسئولیت خرابکاریشم قبول نمیکنه معلومه از خانواده پست و کثیفی بوده اگه هر کسی بود همین کارو میکرد

  • بدون نام

    خیلی حالم گرفته شد

  • بدون نام

    چون خودت زحمت کشیدی خریدیش برات سخت بود میفهمم ولی ای کاش به پدر ومادر اون پسر میگفتی شاید خسارتشو میدادن امید وارم دادگاه درست تصمیم بگیره

  • بدون نام

    واقعا متاسف شدم.

  • بدون نام

    واقعا متاسف شدم.

  • دونالد ترامپ

    الهی برای اون پدر مادر بمیرم خدا لعنت کنه باعث بانی این وضع رو کشور به این ثروتمندی چرا باید از اینا داشته باشیم

    پاسخ ها

    • بدون نام

      وای براین مملکت بااین بیکاری وفقرنجومی که ۲۰ملیون نفر افغانهادراوردن همدیگردپاره پاره میکتیم ازماست برماست بودجه۲۰۰سال خرج این مفت خورهای اویزون میش

  • بدون نام

    باز خدا را شکر که قاتل نشدی و دوستت الحمد الله زنده است

    پاسخ ها

    • بدون نام

      کاربر 20 16چه ربطی به افغان دارد هرچند از نوشتن موضوع معلوم بی سواد هستی، ظرفیت نداری نمیدادی اندازه ظرفیت رفتار کن

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج