آرزویی که فریدون فروغی داشت و برآورده نشد
تورج شعبانخانی درباره فریدون فروغی نوشت: او یک ایرانی وطنپرست بود که ترجیح میداد در وطن خودش بماند و بخواند. آرزویی که سر آخر برآورده نشد و بی آنکه بتواند دوباره بخواند از دنیا رفت.
ایران آرت: تورج شعبانخانی، آهنگساز و خواننده، یادداشتی در روزنامه ایران به مناسبت زادروز فریدون فروغی نوشت. در این یادداشت آمده است: "بسیار خوشبختم از اینکه زندهیاد فریدون فروغی مرا یکی از نزدیکترین دوستان خود میدانست. قصه زندگی و هنر فریدون، قصه غمانگیزی است. او در نوجوانی با صداقت کار موسیقی را آغاز کرد و گر چه یکی از درخشانترین هنرمندان این عرصه در ایران بود اما هرگز به حقش در موسیقی نرسید و حتی توقعات معمولی هم که خوانندهای مثل او باید از روزگارش داشته باشد، برآورده نشد. زمانه با فروغی بد تا کرد. او حقش بیشتر از اینها بود.
تکپسر بود و سه خواهر داشت. از پدر و مادر شریفی که تربیت بچهها و از جمله تکپسر عزیزشان برای آنها بسیار مهم بود. به نظرم فریدون درس انسانیت را از آنها بخوبی فراگرفته بود.
آزادی و پیشرفت را نه فقط برای خودش که برای همه میخواست. وقتی جنگ بین ایران و عراق پیش آمد، تصمیم گرفت به جبهه برود و چند بار هم با من صحبت کرد و حتی از من خواست که با هم برویم جبهه که من گفتم مادرم مریض است و واقعاً شرایطش را ندارم. فریدون یک آزادیخواه به معنای واقعی کلمه بود و بشردوستیاش همیشه برای او کار میکرد. شاید اغراق به نظر برسد ولی ما که از دوستان نزدیکش بودیم، میدیدیم که وقتی کسی را درگیر با مشکلی میدید، بدون اینکه او را بشناسد، هر کاری از دستش برمیآمد برای او میکرد. کافی بود در خیابان ببیند که فقیری دارد از زور سرما به خودش میپیچد. ما تعجب نمیکردیم که او کتش را از تنش دربیاورد و بدهد به او. چون اصلاً انتظاری جز این از فریدون نداشتیم.
یادم هست وقتی نمیتوانست بخواند و شرایط اقتصادیاش هم به هم خورده بود، یک روز به من گفت "تورج، بیا یک کاری بکنیم." گفتم "مثلاً چه کاری؟" گفت "بیزنس." گفتم "فریدون، بیزنس سرمایه میخواهد که نه من دارم و نه تو." آدمی نبود که بگوید من هنرمندم و طاقچه بالا بگذارد. اهل کار بود اما موقعیتش را نداشت. جواهری بود که هرگز تکرار نخواهد شد. بسیار غمانگیز است که کسی مانند فریدون با آن آثار درخشانش و آنهمه انساندوستی و شرافت، از زور غصه و دشواری زندگی دق کند.
سرمایهگذار سوداگری پیدا شده بود که میخواست با فریدون معامله را به این صورت پیش ببرد که در ازای حل کردن مشکل و فراهم کردن شرایط کار دوباره برای او، مجابش کند که یک آلبوم مفت و مجانی بخواند و بدون اینکه پولی به فریدون بدهد، صدها میلیون تومان پول آن زمان را بگذارد جیب خودش. یکجور کارچاقکنی. در حالی که فریدون خواننده سرشناس و بسیار محبوبی بود و این کار نه حرفهای بود و نه انسانی. ضمن اینکه با مادرش زندگی میکرد و به هر حال زندگیاش هزینههایی داشت.
با آن همه مشکلی که داشت هرگز فکر خروج از ایران را نمیکرد. فرهنگ ایرانی را دوست داشت و به پیشینه و تاریخ هنر و ادبیات کهن کشورش عشق میورزید. او یک ایرانی وطنپرست بود که ترجیح میداد در وطن خودش بماند و بخواند. آرزویی که سر آخر برآورده نشد و بی آنکه بتواند دوباره بخواند از دنیا رفت. کاش روزگار با او بهتر تا کرده بود."
نظر کاربران
روزگار مقصر نیست کاش ما بهتر با او و خیلی های دیگر خوب تا کرده بودیم
در دوران وزارت فرهنگ جناب میر سلیم .
بعد میگن چرا به روحانی رای دادین
جالبه این خاطرات از این جهت ک خود آقای فروغی به این مسایل اشاره ای نداشتند
ایشون یه مدت کار بنایی انجام داد برای اینکه منیت نداشته باش
ایشون خیلی تنها بود
اجرای کنسرت کیش روزنه ی امیدی بود براشون که ادامه پیدا نکرد
دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
دوتا چشم سیاه داری
دوتا موی رها داریتو با همه رندی
رفاقت با کیا داری
رویاهای من قریه ایست قدیمی
تو مشتی سایه اما صمیمی
قریه ی من دنیای من بود
اووووون چشمه ی خوب رویای من بود
مثل درخت بیدکی
تکیمو دادم ب کسی
شدم درختی تو کویر
تنها و خشک یک اسیر
می خوام دیگه
رها بشم
ساده و بی ریا بشم
زمینمو شخم بزنم
واسه رفتن دیگه دیر تن من اینجا اسیر
خاک اینجا چ عزیز
عاشق قدیمی پیر
من از تبار پاک اریایی
قشنگترین قصیده ی رهایی
هوای عشق تازه نیست تو رگ هام
تن نمی دم به رنگ کهربایییی آ ا ا
ایشون توی اتاقش دق کرد و ب رحمت خدا رفت
و عشق آخرین حرف ما بود
خدا رحمتش کنه
اشتباه کرده به نظر من وقتی اینجا برای هنرش ارزش قائل نبودن اونم نباید اینجا میموند و میرفت و بهترین زندگی برای خودش درست میکرد و ما هم کلی از آلبوم های جدیدش لذت میبردیم
اینجا موندن اشتباه محضه وقتی بتونی به راحتی بری
روحش شاد و یادش گرامی،
روحش شاد و یادش گرامی،
همیشه در قلب مایی
یدونه بود
درود بر شما ۱۳:۰۲