وضعیت برزخی قالیباف؛ آیا او لیبرال است؟
اکبر منتجبی در یادداشتی در وب سایت سازندگی نیوز نوشت: آیا محمدباقر قالیباف شهردار پیشین تهران لیبرال است؟ اخیراً دکتر یوسف اباذری، جامعهشناس ایرانی در یک سخنرانی انتقادی، ضمن حملهی مجدد به لیبرالهای ایرانی، محمدباقر قالیباف را در زمرهی نئولیبرالها دانست و مدیریت ۱۲ سالهی او بر تهران را مصداق اجراییشدن این تفکر خواند.
اکبر منتجبی در یادداشتی در وب سایت سازندگی نیوز نوشت: آیا محمدباقر قالیباف شهردار پیشین تهران لیبرال است؟ اخیراً دکتر یوسف اباذری، جامعهشناس ایرانی در یک سخنرانی انتقادی، ضمن حملهی مجدد به لیبرالهای ایرانی، محمدباقر قالیباف را در زمرهی نئولیبرالها دانست و مدیریت ۱۲ سالهی او بر تهران را مصداق اجراییشدن این تفکر خواند.
البته دکتر اباذری بیان نکرده که کدامیک از اقدامات قالیباف، مشخصاً با برنامههای لیبرالی هماهنگ بود، اما در بیان کلیات، به شعارهای او در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ اشاره کرده است. قالیباف در آن انتخابات مردم ایران را به دو گروه ۴درصدی و ۹۶درصدی تقسیم کرده و گفته بود که ۹۶درصد مردم ایران از توان مالی بسیار کمی برخوردار و گروگان ۴درصد سرمایهدار هستند.
قالیباف از این منظر به سرمایهداران که نمادهای لیبرالیسم هستند اشاره کرده بود و خود را مبرا از آنها دانسته بود. اخیراً نیز در یک سخنرانی، قالیباف گفته بود که تحجر و لیبرالیسم دو لبه یک قیچی هستند که نظام را هدف قرار دادهاند. اکنون دکتر یوسف اباذری، جامعهشناس چپاندیش ایرانی تأکید میکند که قالیباف در دستهی ۴درصدیها قرار دارد و چرا میخواهد خود را در میان ۹۶درصدیها جا بزند؟
برای کشف این گزاره که آیا باید قالیباف را در زمرهی لیبرالها و نئولیبرالهای ایرانی دانست یا نه، بد نیست نگاهی به عملکرد و اقدامات او در تهران بیندازیم. او برای کاهش و روانسازی ترافیک تهران چند اقدام مهم انجام داد. تونل زد؛ اتوبانهای جدیدی ایجاد کرد؛ تلاش کرد با اتوبانهایی مانند امام علی شمالیترین نقطهی شهر را به جنوبیترین نقطهی آن وصل کند؛ خطوط متروی تهران را گسترش داد؛ پارکهای جدید و فضاهای فرهنگی ـ تفریحی مختلفی مانند باغ کتاب، پردیسهای سینمایی، پل طبیعت، باغ پرندگان، دریاچه چیتگر و شماری اقدامات دیگر که اکثر آنها قابل دفاع هستند، راهاندازی کرد تا از آنها به عنوان مسیرها و تفرجگاههای جدید و نسبتاً مدرن تهران یاد کنند.
تهرانی که ترافیک و آلودگی مهمترین معضل آن بوده و هست و شهری بسیار زشت است. با این حال تلاش قالیباف این بود که با چنین اقداماتی، تهران دیدنیتر شود و هویت از دست رفته خویش را باز یابد. با این حال آیا این اقدامات را میتوانیم ازجمله مصادیق لیبرالیسم بدانیم؟
سوسیالیستها به درستی «توسعه» را موتور لیبرالیسم میدانند و به اشتباه «مصرفگرایی» را بنزین آن میدانند. بهزعم آنها هر کس که به افزایش «مصرفگرایی» و همهگیر شدن آن کمک کند، یا لیبرال است یا در جهت اهداف لیبرالیسم قدم برمیدارد. پس از منظر چپهای ایرانی، قالیباف به جهت آنکه تونلها و اتوبانهای جدیدی ایجاد کرد، به خرید و مصرف بیش از اندازهی خودرو کمک کرده است و به همان نسبت پردیسهای سینمایی و مالها و پاساژهای بزرگ همچون هایبر، مصرفگرایی را افزون میکنند و انسان را بیشتر از پیش در چمبرهی لیبرالیسم میاندازند.
اما اگر موتور لیبرالیسم، «توسعه» است، «خصوصیسازی» بن و اساس آن است که قالیباف نهتنها خود را مدیری از جنس مدیران توسعهگرا نمیدانست، بلکه با خصوصیسازی نیز سر سازش نداشت. «توسعه» در ایران پس از انقلاب، به نام هاشمیرفسنجانی گره خورده است. بسیاری او را پدر نوسازی ایران میدانند و «سازندگی» را پس از جنگ ویرانکننده، از بهترین دستاوردهای شهر میخوانند. اما قالیباف که روزگاری سرداری در میانهی جنگ بود، نه با سازش و خاتمه جنگ میانهای داشت و نه با هاشمیرفسنجانی و افکار او کنار میآمد.
قالیباف در طول ۱۲ سال مدیریت شهرداری تهران از «توسعه» کمتر سخن گفت و بیشتر بر «کار جهادی» تکیه کرد. او خود را نه در زمرهی مدیران آیتالله هاشمی که در زمرهی مخالفان او میپنداشت و میدانست. به همین دلیل در انتخابات ۹۶ رودرروی اسحاق جهانگیری یکی از نزدیکترین یاران هاشمی قرار گرفت و تلاش کرد مدیران هاشمی را سرمایهداران اشرافی قلمداد کند که ۹۶درصد مردم را به گروگان گرفتهاند. حتی در آن انتخابات در مسلک و قامت جهادگران ظاهر شد. افرادی که ساده و بیتکلف لباس میپوشند، عرقچین بر گردن دارند و بیمحابا به نقد سرمایهداران میپردازند.
از منظر هاشمی و مدیران توسعهگرای او، عاقلانهترین برنامه این است که سیاست را از اقتصاد جدا نگه داریم. مالیات را کم کنیم، مقررات حکومتی را به حداقل برسانیم و اجازه دهیم بخش خصوصی و نیروهای بازار آزاد جان بگیرند و راه خود را بروند. سرمایهگذاران رها شده از سیاستهای انقباضی و بگیر و ببند نیز راحتتر اموال خود را در عرصههای پرسود سرمایهگذاری میکنند و بنابراین راه تضمینی بیشترین رشد اقتصادی که به سود کارفرما و کارگر است، حاصل میشود و حکومت نیز از آن بهرهمند میشود. از این منظر اگر یک کارگر نیز در جایی اندک پسانداز خود را به کار گیرد یک سرمایهدار ولی سرمایهدار کوچک، خوانده میشود. اما قالیباف و دوستان و دیگر مدیران جهادی چنین اندیشهای ندارند. به باور آنها سرمایهداران در رستهی اشراف قرار میگیرند و اشرافیت به نماد لیبرالیسم تبدیل میشود.
سرمایهداران، به افزایش سود از هر روش و منش، چشم دارند و به همین دلیل ولع افزایش سود، چشم آنها را میبندد. آنها نه به چپهای سوسیالیست باور دارند و نه به راستهای لیبرال. اگرچه در گفتار به چپ میزنند و در رفتار راه راستگرایان را میروند. پس بیدلیل نیست که قالیباف در عمل مانند هاشمی و مدیران او رفتار میکند و در گفتار همانند اباذری سخن میگوید. قالیباف نیز مانند اباذری از برنامههای توسعهای که در دوران هاشمی و خاتمی انجام شد، گلایه دارد و آنها را برنامههایی برای ثروتمندتر شدن سرمایهداران و فقیرتر شدن فقرا میداند اما در عمل در خدمت سرمایهداری قرار میگیرد.
آنچه را نیاز به توسعه است انجام میدهد و موبهمو آن را اجرا میکند قالیباف، مصداق کسانی است که چون با خصوصیسازی مخالف هستند، آنچه میسازند را دودستی تقدیم مدیریت دولتی و حکومتی میکنند و از آنجایی که عموم مدیران دولتی دلسوز و آیندهنگر نیستند، تمام دستاوردهای آنان را بر باد میدهند. همچنین از آنجایی که مخالف «توسعه» به شیوه مرسوم هستند، بیشترین هزینه را برای ساختن و ایجاد کردن یک امر اقتصادی انجام میدهند. درواقع بیاینکه بخواهند به فساد مدیریتی دامن میزنند و به آن ۹۶درصدی که از آنها سخن میگویند اجحاف میکنند و به بردگی کارگران بیشتر دامن میزنند. در این نوع مدیریت کارگر تا ابد کارگر یک مدیر دولتی ناکارآمد است و آینده شغلیاش به شدت ناامن است.
محمدباقر قالیباف تا سال ۹۶، تلاش کرد یک چهره تکنوکرات مسلمان و معتقد از خود بسازد که اگرچه با توسعهی هاشمیوار مخالف است اما به «پیشرفت» و «خدمت» باور دارد و فکر میکند از راه «مدیریت جهادی» میتوان به آن «پیشرفت» رسید تا الگویی برای دیگر مدیران اصولگرا باشد. به همین دلیل نیز در مدیریت ۱۲سالهی خود بر شهر تهران، از هیچ فعالیت توسعهگرانهای دریغ نکرد. پیش از او تنها غلامحسین کرباسچی بود که توانسته بود تهران را نجات بدهد. بعد از قالیباف نیز هنوز کسی پیدا نشده که کلنگ یک طرح جدید را برای تهران بزند.
با این حال قالیباف تا سال ۹۶ ازجمله مدیران توسعهگرا و تکنوکرات خوانده میشد. مدیری که البته ریخت و پاش هم در دستگاه او بود ولی عملکردش مهمتر از آن ریختوپاشها بود. شایعاتی نیز دربارهی زندگی خود او و پسرش الیاس بیان میشد که تلاش میکرد آنها را یک به یک رد کند، ولی در هر حال شایعات روزبهروز افزون میشد تا قالیباف در دستهی افراد ۴درصدی قرار بگیرد. اما سال ۹۶ او ناگهان تغییر چهره داد.
سخنانی میگفت که به راحتی عملکرد توسعهگرایانه خود او را زیر سؤال میبرد. تلاش میکرد خود را یک ۹۶درصدی نشان بدهد که از ظلم آن ۴درصدیها به ستوه آمده است. به همین دلیل با سادهپوشی و بهکارگیری ادبیات تهاجمی، بیش از اینکه برای دیگران دوزخ بسازد، خود را در برزخ انداخت. هیچکس نمیتوانست عملکرد ۱۲سالهی او را در تهران نادیده بگیرد.
تهران شهر نسبتاً زیبایی شده بود که به همت مدیریت توسعهگرایانهی قالیباف به وجود آمده بود و در سایهی آن مدیریت، بسیاری ثروتمند و سرمایهدار شده بودند و کارگران خانههایی را که در آنها رویاها و خاطرات زیبایی داشتند به شهرداری واگذار کرده بودند تا اتوبان و تونل و پارک بسازد.
وضعیت برزخی قالیباف آنچنان ادامه پیدا کرد که دیگر نه آنی بود که بود و آنی که نشان میداد. سرگشته میان این و آن شده بود. شاید به همین دلیل نیز پیش از اینکه رقابتهای انتخاباتی به پایان برسد، از دور رقابتها کنار کشید. او شاید بیش از هر کس به واقعیت درونی خود آگاه بود و میدانست چه بود و چه چیزی را نشان میدهد. قالیباف هرچه بود، عضوی از آن ۹۶درصدی که نشان میداد نبود. حتی دوستان، اطرافیان و دیگر اصولگرایانی که او را به بهانهی پایین بودن آرا در نظرسنجیها وادار به کنارهگیری کردند نیز به قالیباف جدید باور نداشتند. قالیباف یک ۴درصدی بود. یک مدیر توسعهگرا که از عملکرد و گذشتهی خود برای رسیدن به آیندهای نامشخص فرار میکرد.
نظر کاربران
نون به نرخ روز خور هستند هر طرف به صرفه باشد می چرخد
قالیباف کیه؟
حالا بفرمایید ایشون رو بیارید بالا.
پاسخ ها
یه شانس دار
دائما برخی عناصر نفوذی و مرعوب از ترسشان به دکتر قالیباف یک مدیر انقلابی وجهادی و ولایی برچسبها ی ناچسب میزنند