دلایل جالب یک زوج برای جدایی
در شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده حمیرا به تنهایی مقابل قاضی نشسته بود که شاهرخ دستبند به دست با مأمور کلانتری وارد شد.
باشگاه خبرنگاران نوشت: در شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده حمیرا به تنهایی مقابل قاضی نشسته بود که شاهرخ دستبند به دست با مأمور کلانتری وارد شد.
زن و شوهر نگاهی به هم انداختند و دور از یکدیگر روی صندلی نشستند. قبل از اینکه قاضی بررسی پرونده را شروع کند، مرد به همسرش گفت:«خجالت نمیکشی برای ۴۰ سکه حکم جلب برایم گرفته ای؟» و زن جواب داد: «تو خجالت نمیکشی با دسته چک امانت مادرم ۵۰۰ میلیون بدهی برای آن بیچاره درست کردهای؟»
اما مشکل اصلی حمیرا و شاهرخ نه مهریه بود و نه چک برگشتی. آنها مالک دو مؤسسه ترک اعتیاد و کلینیک زیبایی، آپارتمان لاکچری و ویلا، خودروی خارجی و حساب میلیاردی بودند که در حقیقت اعتیاد به قرص ترامادول، ناامیدی را به زندگی مشترک آنها تزریق کرده بود.
ماجرای آشنایی این زن و شوهر از ۵ سال قبل کلید خورده بود. حمیرا تازه برای گذراندن طرح پزشکی عمومی خود به یکی از شهرهای کوچک جنوبی رفته بود که شاهرخ را دید. گرچه شاهرخ ۱۰ سال بزرگتر بود، اما از نگاه حمیرا او مردی خوش لباس، مؤدب با چشمانی گیرا به نظر میآمد.
هر دو در یک بیمارستان مشغول بهکار بودند، شاهرخ به عنوان پزشک عمومی و حمیرا بهعنوان پزشک تازه کار. کم کم حرفهای عادی و روزمرهای که در مورد درس و تحصیل و کار بینشان رد و بدل میشد رنگ و بوی دیگری گرفت و بالاخره یک روز شاهرخ پیشنهاد ازدواج داد، اما حمیرا شش ماه فرصت خواست تا شناخت کافی از هم پیدا کنند.
در موعد مقرر دختر جوان به خانوادهاش اطلاع داد که آماده پذیرایی از خواستگارش باشند، اما درست یک روز قبل از مراسم شاهرخ اعتراف کرد که قبلاً ازدواج ناموفقی داشته و به خاطر ترس از دست دادن عشق تازهاش جرأت نکرده این راز را افشا کند.
حمیرا که از شنیدن این واقعیت شوکه شده بود تصمیم گرفت موضوع را از خانوادهاش پنهان نگه دارد. با این حال سنگ بزرگی مقابل پای داماد عاشق پیشه انداخت و خواستار سکه طلا به تعداد سال تولدش شد. شاهرخ هم با خوشحالی سینهاش را جلو داد و گفت:«حتی اگر یک میلیون سکه هم باشد قبول میکنم.» حمیرا اما باز هم راضی نشد و این بار حق طلاق را نیز درخواست کرد که باز هم مورد موافقت قرار گرفت. خانوادهها نیز پذیرفتند و خیلی زود اتوبوسِ سرنوشت، حمیرا و شاهرخ را مقابل دفترخانه ازدواج پیاده کرد.
چند ماه پس از عقد، عروس و داماد به خانه خودشان در تهران پا گذاشتند تا زندگی مشترکشان را زیر یک سقف آغاز کنند، آن هم خانهای کلنگی که توسط پدر حمیرا بازسازی شده بود. واقعیت این بود که شاهرخ نه خانهای داشت و نه پس اندازی. هر چه داشت بابت مهریه همسر قبلیاش داده بود و حتی جشن سادهای هم ترتیب نداد.
جدا از این، طرح کارورزی حمیرا پایان یافته و او وارد دوره تخصصی شده بود، در حالی که شاهرخ در آزمون ورودی رد شد، نخستین اختلاف آنها از همان روزهای اول بروز کرد. زن جوان اصرار میکرد همسرش در جایی به طبابت مشغول شود و قدری از بار هزینهها را به دوش بکشد اما شاهرخ حاضر نبود در هر درمانگاه و بیمارستانی کار کند و تنها به مدیریت و ریاست فکر میکرد.
هر چه بود با کمکهزینه دانشگاه و کار پاره وقت حمیرا روزگار میگذراندند تا اینکه شاهرخ نشانههای رخوت و بیحوصلگی را از خودش نشان داد. دائم بهانهگیری میکرد، در میهمانیها حاضر نمیشد. شبها بیخواب بود و وقت و بیوقت عرق میکرد.
شاهرخ این نشانهها را از عوارض بیکاری و تنهاییاش در خانه میدانست. یک سال بعد حمیرا موفق شد نظر یکی از دوستانش را برای شراکت در یک مؤسسه ترک اعتیاد جلب کند و بدین ترتیب شاهرخ شغلی که همواره در جستوجویش بود؛ یعنی مدیریت به دست آورد.
اما شش ماه بعد به خاطر ناسازگاری شراکت را به هم زد و دوباره به خانه برگشت. این بار حمیرا با وام و قرض گرفتن از خانواده یک مؤسسه شخصی راه انداخت. یک سال بعد مؤسسه به سوددهی رسید و مراجعان زیادی پیدا کرد تا جایی که یک مؤسسه دیگر بهنام شاهرخ ثبت کردند و حالا دیگر هر کدام به تنهایی مؤسسهای را مدیریت میکردند.
در سومین سال زندگی، آنها به یک آپارتمان بزرگ و شیک نقل مکان کردند، هر کدام یک خودروی خارجی خریدند و حسابهای بانکیشان روز به روز پرتر میشد. در چهارمین سال بعد از ازدواج یک کلینیک زیبایی بزرگ راه انداختند و دو مؤسسه قبلی را اجاره دادند.
حالا درآمدشان به بالاتر از ۱۰۰ میلیون تومان در ماه رسیده بود و احساس میکردند در اوج خوشبختی قرار دارند. اما در یکی از سفرهای تفریحی به خارج از کشور شاهرخ تشنج کرد و تا مرز مرگ پیش رفت. همان جا بود که پزشکان راز تلخی را بر حمیرا آشکار کردند.
آنها با بررسی آزمایشها و نشانههای دیگر فهمیده بودند که وی به قرصهای ترامادول معتاد است و به خاطر مصرف بیرویه به این حال افتاده است. حمیرا در کشوری غریب درمانده و ناامید و پشیمان از گذشته تنها به این فکر میکرد که اتوبوس سرنوشتشان به پیچ خطرناکی نزدیک شده است. هر چه بود شاهرخ چشم باز کرد و به ایران برگشتند. اما او مسئولیت دروغی را که به همسرش گفته بود نپذیرفت.
با این حال حمیرا دست به تحقیق زد و متوجه شد که نه تنها همسرش از همان روزهای آشنایی به مصرف قرص ترامادول اعتیاد داشته بلکه در دوره شراکت در مؤسسه ترک اعتیاد هم به خاطر مصرف مواد مخدر Drugs با معتادان مراجعهکننده اختلاف پیدا کرده است.
یک روز از همان روزها حمیرا مدارک مربوط را جلوی همسرش گذاشت و توضیح خواست اما شاهرخ با التماس خواست که همسرش تنهایش نگذارد و در ترک کردن این قرص ها کمکش کند. حمیرا هم تأکید کرد در صورت مصرف دوباره قرص او را برای همیشه ترک خواهد کرد. شاهرخ به قولش درباره مصرف نکردن قرص عمل کرد، اما این بار به مواد مخدر رو آورد و از آنجا که بیشتر کارمندان کلینیک زیبایی و مؤسسه ترک اعتیاد از آشنایان و فامیل حمیرا بودند، ماجرای اعتیاد آقای دکتر لو رفت. خانم دکتر دیگر تصمیم گرفته بود یک بار برای همیشه زندگی مشترک با شاهرخ را به پایان برساند.
یک شب روبهروی شوهرش نشست و گفت بهتر است راهشان را از هم جدا کنند، شاهرخ قبول نکرد و حمیرا تصمیم گرفت مهریه سنگیناش را به طور قانونی درخواست کند. آقای دکتر هم که توان پرداخت چنین رقمی را نداشت با استفاده از چک مادرزنش - که به طور امانت در اختیار داشت - چکهای متعددی نوشت و به شرخرها داد. درست یک ماه پیش بود که شاهرخ به پرداخت ۱۱۰ سکه از مهریه محکوم شد و چون از پرداختنش شانه خالی کرده بود تحت تعقیب قرار گرفت. حمیرا موفق شد شب پیش از دادگاه با استفاده از حکم جلب سیار شوهرش را بازداشت کند.
حالا هر دو در دادگاه منتظر رسیدگی قاضی احمدی بودند. قاضی پس از بررسی مدارک و مستندات به شاهرخ گفت:«با توجه به اینکه تعدادی از دستگاههای ترمیم پوست و مو متعلق به کلینیک شما توسط همسرتان ضبط شده، شما باید ۴۰ سکه طلا به همسرتان بپردازید در غیر این صورت به زندان هدایت خواهید شد.»
شاهرخ توضیح داد که همسرش را دوست دارد و حمیرا هم در جواب به حق طلاق قانونیاش اشاره کرد. در ادامه شاهرخ که راه گریزی نداشت قبول کرد دسته چک امانتی و چک ۵۰۰ میلیونی را پس بدهد تا پرونده حقوقی را در دادگاه دیگر ببندند. تعداد ۱۰ سکه هم بپردازد و روز طلاق هم ۳۰سکه دیگر پرداخت کند. زن جوان هم قول داد در صورت واگذاری کلینیک زیبایی باقی مهریهاش را ببخشد. بدین ترتیب هر دو طرف پرونده پای برگهها را امضا کردند و از دادگاه خارج شدند.
نظر کاربران
آدم حالش بهم می خوره یکی مرد از درد بی نوایی یکی گفت زردک می خواهی
پاسخ ها
تو روح جفتتون والله
فقط باید زنه مرده رو آتیشش می زد .. کلاس و هیجان فیلمش تکمیل می شد
همش یجوری مینویسن که نشون بدن مرده گناهکاره در حالی که همه اتیش ها از دختره بوده
چقدشوهرناکارآمدی بوده.حیف که قدر اونجورزندگی روندونسته
دلایل جالب !!!
واقعا ناراحت کننده بود
پاسخ ها
حیف خانم دکتر که زن یه معتادشده بایدقدراین طورزنی دانست وسرتاپاش طلا گرفت شوهرمعتادپست بروبمیرخاک بر سرت طلاق بگیرتاجونش دربیاد
داستان مزخرفی بودیک نسخه بدیدراه شب رادیوتابرای راننده های جاده ،نصف شب بخواندتاخواب نگیرتشون واتوبوس رابه پیچهای خطرناک نکشانند
اونی که همیشه میاد اینجا وعامل هر قتل وجنایت وطلاق رو فقر ونداری میدونه الان چه نظری میزاره
خخخخخخ
ولی خدایی این پزشکا چه در آمدی دارند!!!!!!
حاصل بیست سال کار همسرم که مهندس برق هستند یک آپارتمان ویک ماشین پارس ویک حساب 5میلیونی است نصف سالهای کاریشو شیفت شب بوده؛ تو شرایط سخت عسلویه هم کار کرده اما حتی تا ترکیه هم نتونسته بره؛اونوقت میگن چراهمه میخوان پزشکی قبول بشن
پاسخ ها
کاربر گرامی و محترم 08/45شما بیش از اندازه خوش بین هستی، و در تصور شصت، هفتاد سال قبل زندگی می کنی، و لباس شستن و ظرفشویی و بچه زایی شده همه سرگرمی این مدت ت، همین بس که به شما بگم اعتماد بیش از اندازه کردی، باشه، این هم یک نوع زندگی است، خوش و سلامت و پاک باشید،
بله وزارت علوم خیانت بزرگی در حق رشته های فنی مهندسی و علوم انسانی کرد و فارق التحصیلان این رشته ها به این شرایط رسیدند ولی وزارت بهداشت این خیانت رو نکرد، لطفا چاپ شود
مسخره ها این اخبار داغه الان
واقعا که خیلی تیتر مسخره ای زدین .
الان اکثرایت دکترها معتادهستند من تو شهر خودمان را می شناسم چنددکترمختص را که معتاد است
پاسخ ها
اکثریتشون؟
چطور آمار گرفتین؟
دست کم من که تا حالا سیگار هم نکشیدم
تو پزشک تقلبی هستی
تو پزشک تقلبی هستی
غصه مابه سررسیدروحانی به وعدش نرسید
پاسخ ها
کاربر محترم 09/06بنظر میرسد یک رمان کوتاه درام بود و آدم همچنین در ته دلش این حرکات و سکنات را باور نمی کند، آخه یک دفعه دو دفعه، این را هم بگم اگر زنی شوهرش اعتیاد داشته باشه خیلی زود و شاید در بین خانواده اولین نفری که تشخیص اعتیاد را میدهد همسر اون بابا است و این خانم هم که خودش تحصیل کرده و دکتر بوده!! این اون چیزی است که باور را کم میکند، خداوند همه مان را به راه راست و درست و وفای به عهد کمک کند،
سناریویه خیلی خوبیه بفکر افتادم تهیه کننده ش بشم رضا عطاران و بانو ملکه رنجبر رو نقش اول بدم و با فاکس قرن بیستم قرارداد ریلیزش رو ببندم و اسم فیلم رو بزارم تنهایی قاشقچی
این غصه شبیه یه داستان تخیلیه چه خانوم دکترساده ای تحقیق نکرده درموردشوهرش
دکتر معتاااااااد.
هه ، چه رمان قشنگي .
وای وای وای چقدر آدم پولدارها بدختند فقط ما آدم فقیرا خوشبختیم .
برو بابا با این داستان مسخرتون
خوب حالا من به شما ميگم که این همه صغری و کبری احتیاج نبود،!!! زن و شوهر جوان که هردو پزشک بودند بخاطر اعتیاد شوهر توافقی از هم جدا شدند که یک امر عادی است!!!
چخبره خدایاخودت برسان.
ابن مرتکه از روز اول با دروغ شروع کرده واقعا نمبدونم چرا بعضی از خامها با وجود دانشگاهی بودن و در جامعه بودن چرا اینقدر راحت احساساتشون ؛ عقلشونو گول میزنه ؛ مرتکه معتاد با دست خالی اومده از اول هم با دروغ شروع کرده یعنی چی؟
پاسخ ها
امیر علی جانم منظورشون اینه کلا دخترها و زن ها عقلشون کامل نیست،
مزخرف گفته باشگاه جوان
مرده شور همچی شوهر که چه عرض کنم شارلاتانی را ببره . اه آدم حو قش میگیره .
دروغه
در طول دوران تخصص امکان تاسیس مرکز ترک اعتیاد وجود نداره
پاسخ ها
جواب یه پزشک که گفتی چطور امار گرفتی شهر ما کوچک است همه همدیگر رامی شناسند حتی دکتر پزشک قانونی هم معتاد است چند روز قبل رفته بودم دندان پزشک اتاق معاینه دکتر یه اتاق است در هر بیست دقیقه کار میرفت ان اطاق وسیگار می کشید بوی سیگار می امد در ضمن همین اقا دکتر دندان پزشک هم میگن معتاد است
ایجاست که میگن مدرک درک و فهم نمیارد !! خانم دکتر شده ولی تشخیص نمیده که این ادم عیارش چقدره .