زن ۱۹ سالهای که دو بار شوهر کرد و طلاق گرفت
تازه وارد دوران نوجوانی شده بودم که یک لبخند خیابانی روزگار و سرنوشت ام را عوض کرد. آن روزها معنای رابطه خیابانی را نمی فهمیدم به همین دلیل به این رابطه خانمان برانداز عشق آتشین لقب می دادند، عشقی که به قول خودم هیچ کس نمی توانست با آن مخالفت کند.
خراسان نوشت: تازه وارد دوران نوجوانی شده بودم که یک لبخند خیابانی روزگار و سرنوشت ام را عوض کرد. آن روزها معنای رابطه خیابانی را نمی فهمیدم به همین دلیل به این رابطه خانمان برانداز عشق آتشین لقب می دادند، عشقی که به قول خودم هیچ کس نمی توانست با آن مخالفت کند.
اما شعلههای این عشق آتشین چنان زندگی و آینده ام را سوزاند و به خاکستر تبدیل کرد که اکنون در ۱۹ سالگی وارد ماجراهای هولناکی شده ام که ...
این ها بخشی از اظهارات زن ۱۹ ساله ای است که برای طرح شکایت از شوهر سابق خود وارد کلانتری شده بود. او ادعا می کرد چند نفر با سرکردگی همسر سابقاش شبانه به منزل وی دستبرد زده اند و با تهدید به مرگ اموالش را ربوده اند.
در تشریح سرگذشت خود به مشاوره و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: ۱۹ سال قبل در خانواده ای کم بضاعت به دنیا آمدم. پدرم کارگر ساده ساختمانی بود که با زحمت کشی مخارج زندگی من و برادر کوچک ام را تامین می کرد. آن زمان در یک منزل نقلی ودر یکی از شهرک های حاشیه مشهد زندگی میکردیم. در حالی که درآمد پدرم برای هزینه های زندگی و بیماری مادرم کفایت نمی کرد ولی آن روزها من کودکی بیش نبودم و معنی «نداری» را نمی فهمیدم.
هشت سال بیشتر نداشتم که مانند دیگر اعضای خانواده در مرگ پدرم لباس سیاه بر تن کردم. او به خاطر سکته قلبی از دنیا رفت و من و برادر کوچک ام زیر چتر مادر قرار گرفتیم ولی عمر او نیز به دنیا نبود و تنها دوسال بعد از مرگ پدرم دار فانی را وداع گفت چرا که او نیز از یک بیماری صعب العلاج رنج می برد. در این شرایط بود که عمه ام سرپرستی من و برادرم را به عهده گرفت و ما زندگی جدیدی را با همه تلخ کامی های روزگار شروع کردیم.
با آن که عمه ام وضعیت مالی خوبی نداشت اما عاشقانه هزینه های تحصیل ما را می پرداخت و نمی گذاشت طعم یتیمی را احساس کنیم. ولی من هیچ وقت قدر محبت های او را نفهمیدم. تازه وارد سیزدهمین سال زندگی ام شده بودم که روزی نگاهم به لبخندهای جوانی افتاد که از مقابل مدرسه ام عبور میکرد. نمیدانم چرا نگاهم را از نگاهش برنداشتم و با یک لبخند خیابانی پاسخ اش را دادم.
این گونه بود که رابطه من و رشید درحالی شکل گرفت که او هر روز در مسیر مدرسه به سراغم می آمد و دقایقی را داخل کوچه های خلوت اطراف مدرسه با یکدیگر صحبت می کردیم. طولی نکشید که رشید مرا خواستگاری کرد اما عمه ام به شدت مخالف این ازدواج بود.
در این شرایط من که دلباخته رشید بودم و این ارتباط شیطانی را عشقی آتشین می نامیدم، با رفتارهای زشت و زننده، روزگار عمه ام را سیاه کردم تا جایی که مجبور شد با ازدواج ما موافقت کند ولی شناسنامه من گم شده بود به همین دلیل تصمیم گرفتم فعلا با جاری شدن خطبه عقد به یکدیگر محرم شویم و ازدواج کنیم تا در آینده ازدواجمان را به ثبت رسمی برسانیم.
هنوز چند ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که فهمیدم همسر 18 ساله ام نه تنها رفیق باز است و با زنان و دختران دیگری ارتباط دارد، بلکه مخارج زندگی را از طریق سرقت یا فروش موادمخدر تامین میکند. می دانستم با این شرایط سرنوشت خوبی نخواهم داشت به همین دلیل سعی کردم مقداری پول و طلا برای آینده ام پس انداز کنم. دو سال بعد رشید درحالی دستگیر و برای چند سال روانه زندان شد که من دختر کوچکی را در آغوش داشتم.
در این میان «روزبه» که یکی از دوستان همسرم بود از نظر مالی به من و فرزندم کمک میکرد اما من که امیدی به ادامه زندگی با رشید نداشتم، در حالی از او طلاق گرفتم که روزبه از من خواستگاری کرده بود.
او وقتی با پاسخ منفی من روبه رو شد، قول داد که من و فرزندم را خوشبخت می کند تا جایی که تلخ کامی های گذشته را فراموش کنم. «روزبه» آن قدر جملات عاشقانه را در گوشم زمزمه کرد تا این که به عقد موقت او درآمدم ولی در مدت کوتاهی فهمیدم که از چاله به چاه افتاده ام و روزبه خلافکارتر از رشید است.
این گونه بود بعد از پایان عقد موقت از او جدا شدم اما دیگر آسایش و آرامش نداشتم چرا که روزبه مدام برایم ایجاد مزاحمت می کرد و دست بردار نبود. او چند شب قبل نیز به همراه دوستانش شبانه وارد منزلم شد و با تهدید به مرگ و با توسل به زور همه پس انداز و طلاهایم را به سرقت برد و ... شایان ذکر است، به دستور سروان محمد ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) تحقیقات برای دستگیری متهمان مورد ادعای این زن آغاز شد.
نظر کاربران
حقت بود دختره ی بی فکر. دخترانی که خودشون تو خیابون سرنوشت و آیندشون را انتخاب میکنن تماما به شکست منجر میشن و عاقبت خوبی ندارن اما دخترایی که خانواده براشون مرد زندگیشون را در نظر میگیرن موفق هستن چون خانواده تجربه دارن وخیر فرزندشون رو میخوان
پاسخ ها
چرت نگو و قضاوت نکن که به سرت میاد
چی میگی ماها جای این دختر زندگی نکردیم و حق قضاوت نداریم
بیچاره 13 سالش بوده.چه میفهمیده جامعه انقد گرگ داره؟؟
سلام من 18ساله سراغ دارم تا حالا 3الخوارزمی کرده بغیر از غیر از رسمی
خجالت بکشید رودختری بدبخت حرف مفت نزید یتیم بوده پدرش که فوت کرده مادرش هم مرده پس این بدبخت کسی نبود براش پدرمادری کنه خوب بد زندگی یاد بده عمش هم زن مردم بوده لابد شوهرش راضی نمیشه بیشترازاین حضانتشون قبول کنه اول خدارو درنظربگیرید بد نظربدیت
هیچ وقت خودتونوجای کسی نزاریدمن اولین مهرطلاق توسن ۱۶سالگی روشناسنامم نشست بعدش ۳باردیگه طلاق
پاسخ ها
حق با شماست طلاق مثل هر اتفاق دیگه ای ممکنه برای هرکسی پیش بیاد ولی انصافا دید جامعه به بچه های طلاق خیلی بدتر از خود افرادی که جدا شدن من با بچه های طلاق زیادی برخورد داشتم بیشترشون هیچ فرقی با بچه های دیگه نداشتن بیشترشون آدمای سالمی ان خود افراد مطلقه هم همینطور فقط تو انتخاب همسر حالا یا به اصرار خانواده یا انتخاب شخصی اشتباه کردن هرکسی ممکنه اشتباه کنه تو انتخابش یکی مثل من تو انتخاب رشته اش اشتباه میکنه و آینده اش تباه میشه یکیم تو انتخاب همسر اینکه مدام این اشتباه و بکوبیم تو سر کسی اشتباه بدتریه مخصوصا که بعضیا تو شرایطی قرار میگیره مجبور میشن انتخابی کنن که بعدا میفهمن اشتباه بوده من ازدواج نکردم ولی تو انتخاب رشته تحصیلیم وادار به اشتباه شدم و بهترین سالهای جوونیم و سر یه اشتباه از دست دادم و متاسفانه دیگه راه برگشتی ندارم
برو دفتر ازدواج وطلاق بزن
حقته خودت کردی که لعنت...
جالبه همش مشهد!!!!
یکباردقت کنید همش مینویسه شهر مشهد!!!!!!
چرا این همه بدبختی و .... تو شهر مشهد زیاده؟؟؟؟
چرا آقایان رسیدگی نمیکنن؟؟؟؟
پاسخ ها
چه ربطی داره این اتفاق ها توی همه ی شهرها میفته مسئولین کارای مهتر از کنترل زندگی شخصی منو شما دارن لطفا تا هر اتفاقی میفته ربطش ندین به مشهد واسه خراب کردن مسئولین مشهد راههای دیگه ای هم هست امتحان کنید این قدیمی شده
تو اون شرایط سنی و اون فضا سخت میشه تصمیم های منطقی گرفت.......... 19 سال سنی نیست که این همه تجربه های تلخ که کنارش یه بچه بیگناه وارد این گردونه زجرآور شده آدم داشته باشه ...... هر چند که دختران این مدلی با سن کم ...تعدادشون متاسفانه کم نیست.
واقعا چرا ما فکر میکنیم حق داریم دیگران رانقد کنیم ودرمورد زندگی دیگران نظربدیم؟؟