گفتوگوی جامجم با آقای «صرفا»
دلاوری: بعد از «صرفا» انگار مالیخولیا گرفتم!
محمد دلاوری می گوید: خیلی سخت بود! شاید بگویم دچار نوعی مالیخولیا شده بودم. من در بلژیک که راه میرفتم مردم فرانسوی صحبت میکردند فکر میکردم میگویند «صرفا جهت اطلاع»! از بس که در ایران این عبارت را در کوچه و خیابان شنیده بودم و هر جا میرفتم در مورد این برنامه صحبت میکردند.
روزنامه جام جم: محمد دلاوری، خبرنگاری که خیلیهایمان او را با صرفا میشناسیم، چند سال بعد از اجرای «صرفا جهت اطلاع» این روزها در معاونت سیمای سازمان صدا و سیما کار میکند و تا حدی از تکاپوی خبر فاصله گرفته است. با او در آستانه روز خبرنگار در مورد صرفا حرف زدیم و حواشی کارش در زمان خبرنگاری.
خیلیها شما را با برنامه «صرفا جهت اطلاع» میشناسند در مورد آن برنامه برایمان بگویید. خیلی گل کرده بود و تاثیرات زیادی روی فضای اجتماعی هم داشت. لحن متفاوتی نسبت به سایر بخشهای خبری داشت و میشود گفت تندتر هم بود. طبیعتا آن برنامه و آن انتقادها با فشارهایی هم همراه بود. اینطور بود؟
صرفا جهت اطلاع یک اتفاق خیلی جالب و شیرین بود که به دنبالش فشارهای بسیار زیادی به ما و تیم مدیریت واحد مرکزی خبر هم میآمد اما آنقدر این اتفاق خوب بود و مردم از آن استقبال میکردند که همه فشارها قابل تحمل میشد و ما به واسطه این که مشغول رقم زدن اتفاق جدیدی بودیم حس و حال خوبی هم داشتیم. یکی از نشانههای این که کارمان موفق است این بود که فشار هم وجود داشته باشد.
اینکه همه از ما تعریف کنند نشان میدهد نتوانسته ایم اتفاق جدی رقم بزنیم. البته آن برنامه به هر دلیلی تعطیل شد. مدیریت واحد مرکزی خبر عوض شد و مدیران جدید به دلایل مختلف ترجیح دادند این برنامه ادامه پیدا نکند و به نظرم تصمیم اشتباهی بود.
چه فشارهایی تحمل میکردید؟
ما در آن زمان به دلیل همین برنامه صرفا جهت اطلاع اعلام شده بود که بنده را به ریاست جمهوری یا بعضی حوزههای خبری راه ندهند. بانمک این است که همکاری به نام میثم دلاوری داشتیم که او را هم به دلیل شباهت اسمی با من راه نمیدادند و یک بار یادم هست ناچار شدم در برنامه بگویم میثم دلاوری من نیستم! این بنده خدا را راه بدهید به برنامهها! گاهی پیش میآمد که من 12 دقیقه آیتمهای مختلف مینوشتم و به دلیل همین فشارها مدیران ناچار میشدند که پنج دقیقه آن را حذف کنند.
گاهی اوقات خبر، هم اسم داشت، هم مکان داشت و هم فاعل خبر مشخص بود اما به دلیل همین فشارها و ملاحظات وقتی متن به دستم میرسید تا در برنامه بخوانم از خبر چیزی باقی نمانده بود و کلا معلوم نبود چه اتفاقی در کجا افتاده است و حتی خودم خندهام میگرفت. این اواخر که من در صرفا بودم برخی از این ملاحظات دیگر واقعا غیرقابل تحمل شده بود و کلافه میشدم.
شما بعد از صرفا جهت اطلاع به اروپا مامور شدید. همان زمان عدهای میگفتند این ماموریت تان به اروپا پاداش صدا و سیماست به شما و عدهای دیگر میگفتند که شما را تبعید کردند. کدام یک بود؟
نه جایزه بود نه تبعید. حقیقت این است که در کار خبر و خبرنگاری از یک جایی به بعد آنقدر فشارها به انسان زیاد میشود که میبریم و دیگر نمیتوانیم ادامه دهیم. مثل آدمی هستیم که وسط میدان جنگ در حال دویدن و مبارزه است و بعد مدتی خسته میشود و یک گوشه میافتد. من هم همینجوری شده بودم.
جانتان برای ادامه در کار خبر و صرفا جهت اطلاع تمام شده بود؟
خیلی سخت بود! شاید بگویم دچار نوعی مالیخولیا شده بودم. من در بلژیک که راه میرفتم مردم فرانسوی صحبت میکردند فکر میکردم میگویند «صرفا جهت اطلاع»! از بس که در ایران این عبارت را در کوچه و خیابان شنیده بودم و هر جا میرفتم در مورد این برنامه صحبت میکردند. به میان مردم که میرفتند انتظارات خیلی زیادی داشتند و من واقعا نمیتوانستم بسیاری از آنها را برآورده کنم. البته انتظارات بحقی هم بود اما همینها بشدت مثل باری روی دوش من بود و واقعا سختم بود.
نظر کاربران
ازبس وادارشدی جهت دارودروغ بگویی، خُل شدی
مالیخولیا یا افسردگی ملانکولیک ، یکی از شدیدترین انواع افسردگی که علائم در ابتدای صبح شدت بیشتری پیدا میکنه
تبعید که منتفی هست، نجف زاده، رضوانی، خیلی دیگه الان چنان اجرا میکنن که با بزرگان جامعه به اسم صرفا.....گفتگو میکنن ولی سبک تمسخر و سوت بلبلی را پیشه کردن ومنظریم کجا میروند.دلاوری قابل این دوتا فعلی نیست! کامران خان که مهد امریکا رفته و...