ناگفتههایی از گروگانگیری،حمایت امام و...
مترجم دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۸ میگوید اقدام دانشجویان در آن ظرف زمانی و مکانی اقدامی درست بود که مورد حمایت امام نیز قرار گرفت.
۳۴ سال بعد از حرکت جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر سفارت آمریکا که ۴۴۴ روز به طول انجامید ناگفتهها از این اقدام هنوز باقی است. حسین شیخ الاسلام مترجم دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا که در آن روزها وظیفه اصلی گفتگو با گروگانها و ترجمه اسناد باقیمانده در سفارت را برعهده داشته است از حال و هوای آن روزها می گوید، او که معتقد است حرکت دانشجویان با حمایتهای امام قوام و ادامه یافت، تاکید دارد که دانشجویان تسخیرکننده در هماهنگی با دولت موقت که آن روزها با اتهاماتی چون انحراف از اصول انقلاب و نزدیکی به آمریکاییها روبرو بود حرکت نمی کردند بلکه تنها کارگزار تصمیمات و دستورات رهبری بودند.
او که این روزها در سمت مشاور امور بین الملل رییس مجلس مشغول به فعالیت است معتقد است اصل حرکت دانشجویان قابل تایید است و نقدی به آن وارد نیست اما روش اجرایی دولت در حل و فصل این جریان و قرارداد الجزایر مورد تایید و قابل افتخار نیست.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با شیخ الاسلام را در ادامه بخوانید؛
آقای شیخالاسلام! شما هم جزو دانشجویانی بودید که وارد سفارت شدید یا بعدا به آنها اضافه شدید؟
بعدازظهر بود که یکی از دوستان خارج از کشورمان که آن زمان در ایران بود، با من تماس گرفت و گفت این اتفاق افتاده است و دانشجویان کسی را میخواهند که زبان خارجی بداند و بتوانند با گروگانها حرف بزند. من هم سوابق روشنی داشتم، مدتی را خارج از کشور در انجمن اسلامی آمریکا، اروپا و کانادا فعال و دبیر انتشارات انجمن اسلامی بودم، در تظاهرات ضدشاه حضور داشتم و در کل به عنوان یک چهره علنی ضد شاه شناخته شده بودم. مصاحبه مطبوعاتی و ... داشتم. بنابراین به لحاظ سوابق برایشان قابل اعتماد بود.
وقتی وارد لانه جاسوسی شدم تقریبا غروب همان ۱۳ آبان بود. اول همه چیز مرتب و منظم نبود ولی کار من مشخص بود و باید میرفتم با گروگانهای مدنظر بچهها صحبت میکردم. اولین گروگانی هم که با او صحبت کردم مشخص شد که رییس دستگاه «سی آی ای» در ایران بوده است. این فرد که آهرن نام داشت بیش از ۶۰ سال سن داشت، استاد فلسفه بود و فقط ۱۸ سال در ویتنام ماموریت داشت و یکی از عنصرهای بیشتر مخفی این سازمان محسوب میشد تا عنصری شناخته شده. یک دلیلی که این فرد کمتر شناخته شده برای ایران انتخاب شده بود هم این بود که تصور میکردند فضای ایران غیرعادی است. خاطرم هست در سفارت اتاق شیشهای وجود داشت که شیشه دوجداره داشت و ماشین خلاء بین این دو جدار و کل آن اتاق را حالت خلا ایجاد میکرد. آقای آهرن را بچه ها آورده بودند آنجا تا من با او صحبت کنم.
سمت و مسئولیت خاصی در آن زمان داشتید؟
نه. من آن زمان در وزارت ارشاد فعال بودم و کارم هم این بود که مقالههایی را که علیه انقلاب در روزنامههای دنیا مینوشتند به زبان انگلیسی پاسخ دهم و از آنها بخواهم که در پاسخ به مقالاتی که چاپ کردند این پاسخها را هم چاپ کنند. بعد از اینکه وارد سفارت شدم تا به دانشجویان کمک کنم آن کار را رها کردم.
اینکه شما به عنوان مترجم برای صحبت با گروگانها انتخاب شدید به خاطر نزدیکی سیاسی و دیدگاهیتان به دانشجویان تسخیر کننده بود یا ...
نه آنها تشخیص داده بودند که من را برای این کار انتخاب کنند. شاید یک دلیل آن این بود که من در دوران پهلوی در حرکتهای ضد شاه در خارج از کشور فعال بودم و تاحدودی شناخته شده بودم و به من اطمینان داشتند. دوستانی که من را معرفی کردند هم مورد اعتماد دانشجویان بودند.
شما در بطن ماجرا و در فضای داخلی سفارت و شور دانشجویان تسخیر کننده حضور داشتید. انگیزههای تسخیر لانه جاسوسی در بین آنها را چه میدید؟ چه شد که تعدادی دانشجو و بچههای انجمن اسلامی دانشگاههای تهران تجمع کردند و این حرکت را به راه انداختند؟
اینکه شاه در دنیا دربدر بود و آمریکاییها اجازه دادند وارد این کشور شود عامل اصلی این اتفاق بود که دانشجویان را تحریک کرده بود دست به این اقدام بزنند. بهرحال شاه سالیان زیادی جلاد مردم ایران شده بود و مردم زیادی را شکنجه و به شهادت رسانده بود، اموال این ممکلت را به تاراج برده بود و ...
امام پشت و حامی دانشجویان تسخیر کننده بودند
به همین خاطر بچههای دانشجو احساس کرده بودند که باید اعتراضشان را به نحوی اعلام کنند. ولی نکته مهم آن است که بدانیم اگر امام (ره) پشت این قضیه نبودند اصلا روند حرکت به این نحو پیش نمیرفت. دانشجویان از همان ابتدا که رفتند لانه را تسخیر کردند گفته بودند اگر امام پشت ما ایستاد ما هم ادامه میدهیم والا بیرون میآییم. اصلا قوام حرکت دانشجویان پیرو خط امام به شخص امام شد. اگر امام نبود اصلا این حرکت معنایی پیدا نمیکرد.
میدانید که چندماه قبل کمونیستها و مارکسیستهای ایران علی الخصوص به تحریک حزب توده رفتند و سفارت آمریکا را گرفتند ولی آن زمان امام دستور فرمودند که این افراد را بیرون کنید. امام اصل آن حرکت را قبول نداشتند. و مطمئنا اگر ایشان اصل حرکت دانشجویان را تایید نمیکردند این حرکت اینگونه اهمیت و ابعاد پیدا نمیکرد و یک حرکت زودگذر و میرنده میشد. ملت هم بعد از اینکه امام این اقدام دانشجویان را تایید کردند و پذیرفتند به صحنه آمدند و ابراز پشتیبانی کردند. خلاصه اینکه آن اتفاق شور و حال خاصی داشت و امام، ملت و دانشجویان که کارگزار این اتفاق بودند در کنار هم از این اتفاق رضایت داشتند.
عنوان کردید که شاه انگیزه اصلی برای این حرکت بود، بعد از اینکه دانشجویان شرایط شان را اعلام کردند که درخواست اصلی هم استرداد شاه به ایران بود، آمریکاییها گرچه عنوان کردند براساس قوانین کشورشان این کار را نمیتوانند بکنند اما اجازه اقامت هم به او ندادند چرا دانشجویان آن زمان با این شرط همراه نشدند و گروگانگیری ادامه پیدا کرد؟
همه این مسائل را دیگر باید گردن امام گذاشت. غیر از اول این حرکت که با دانشجویان شروع شد. باقی این حرکت را امام هدایت کردند و ربطی به دانشجویان نداشت. دانشجویان بعد از آن به عنوان کارگزار نظرات حضرت امام عمل میکردند.
چرا امام این مسئولیت را به وزارتخارجه و دادستانی نسپردند، میشد بعد از اینکه دانشجویان این حرکت را انجام دادند از سفارت خارج شوند و بقیه امور به این نهادهای حکومتی سپرده میشد ولی حضور دانشجویان ۴۴۴ رو طول کشید.
ببینید اگر این اقدام صورت میگرفت کار برای نظام مشکلتر میشد چون آمریکاییها و دنیا با دولت روبرو میشدند. اینکه میگفتند دانشجویان این حرکت را انجام دادند فشارها کمتر بود تا اینکه عنوان میشد دولت مسئول است. اگر اینگونه میشد دولت باید طبق قوانین بینالمللی گروگانها را سریعا تحویل میداد. چون تعهدات بین المللی این اجبار و ضرورت را برایش ایجاد میکرد. ولی اینکه دانشجویان مسئول بودند و طبق نظرات امام پیش میرفتند کار را راحتتر میکرد. مهمتر از همه اینکه امام خود را خارج از چارچوبها و پروتکلهای دنیا تعریف میکردند.
یک دلیل آن این نبود که دولت موقت آن زمان چندان مورد اعتماد دانشجویان، سیاستمداران و مردم نبود خصوصا بعد از دیداری که آقای بازرگان با مشاور امنیتی کارتر داشت.
اینکه دولت موقت انقلابی نبود درست است، اما نه اینکه کار به این بزرگی با این انگیزه صورت گرفته باشد. بهرحال این موضوع هم نقش داشت اما عامل اصلی در وقوع این اتفاق و ادامه آن توسط دانشجویان همان مسائلی بود که عنوان کردم.
ببینید، دانشجویان پرشور، سیاسی، تاریخ خوانده، تحلیلگر و نوک پیکان حرکتهای سیاسی هستند. این دانشجویان تجربه ۲۸ مرداد را داشتند و ناخودآگاه این اتفاق را با آن کودتا مقایسه میکردند، این بار خروج شاه از ایران را با آن بار خروج شاه از ایران مقایسه میکردند. و ناخودآگاه این تصور ایجاد میشد که مبادا از داخل همین سفارت که زمانی کودتا علیه نهضت ملی و دولت قانونی دکتر مصدق صورت گرفت، اینبار هم کودتا علیه انقلاب صورت گیرد.
در زمان کودتای ۲۸ مرداد دو جاسوس آمریکایی، دالاس و روزولت، از سوی سازمان سیا به ایران آمدند و در سفارت مستقر شدند و با چمدان پولی که آورده بودند اوباش و بدکارهها را به خیابانها آوردند و آن کودتا را علیه دکتر مصدق به راه انداختند و شاه فرار کرده را به کشور بازگرداند و ۲۵ سال بعد از آن این شاه بر مقدرات کشور حاکم شد. تمام جنایتها، زندانی ها، شکنجه ها و نهایتا شهادت عزیزان، ایجاد ترس، وحشت و ترور، فساد اخلاقی فردی و اجتماعی، تاراج اموال ملت، ژاندارمی خلیج فارس و تنگه هرمز با خون و پول ملت ایران برای حفظ تحکیم سلطه جهانی آمریکا با اداره جریان نفت خلیج فارس همه اینها در ذهن ملت ایران مانده بود.
ما میفهمیدیم که این انقلاب نهضت ملی نیست، این ملت سال ۵۷، ملت سال ۳۲ نیستند، ما میفهمیدیم که امام دکتر مصدق نیست، اما نمیدانستیم که آمریکاییها هم این را میفهمند یا نه. و هر لحظه منتظر توطئهای جدید بودند. کما اینکه این کار را هم کردند. کودتای نوژه نمونهای از این توطئهها و دیوانگیها بود. بهرحال شاه پایگاه قدرت آمریکا و ژاندارم منطقه شده بود. بعد از اینکه شاه ساقط شد آمریکاییها تلاش زیادی کردند تا ساختار منطقهای را به قبل بازگردانند ولی نتوانستند. مثلا جنگ را به ما تحمیل کردند تا انقلاب را نابود کنند. لذا مجبور شدند خودشان نیرو به منطقه بیاورند. اکنون فرماندهی مرکزی آمریکا با یک نیروی عظیم در بحرین، قطر، کویت و عربستان در واقع در تمامی کشورهای خلیج فارس به غیر از ایران مستقر است تا کمبود نبود شاه را در ساختار قدرت سلطه گری جهانی آمریکا جبران کند.
اشاره کردید به حمایت امام از حرکت دانشجویان تسخیر کننده، قبل از این اتفاق هماهنگی و رایزنی با بیت امام شده بود؟
نه
بعد از این اتفاق چطور؟
بله بعد از این اتفاق ارتباط با بیت امام مستمر بود.
از بیت چه کسی بیشتر با دانشجویان ارتباط داشت؟
حاج احمد آقا چندبار به سفارت آمدند ولی در کل آقای موسوی خوئینیها مطالب را به بیت و مشخصا خود حاج احمد آقا منتقل میکردند. بزرگان دیگری مانند شهید بهشتی، خود مقام معظم رهبری که آن زمان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بودند به سفارت آمدند و همه گروگانها را دیدند. ولی کسی که بیشتر از همه در تماس بودند و گزارشها را منتقل می کرد خود آقای موسوی خوئینی ها بود که با حاج احمد آقا ارتباط داشتند.
در جریان این ملاقات ها نقد یا توصیهای به دانشجویان میشد؟
بله، مثلا حضرت امام درخصوص رفتار انسانی با گروگانها نصحیت و ارشاد می کردند. آن روزهای اول تسخیر حالت متشنجی در سفارت بین دانشجویان و گروگانها حاکم بود، این هم طبیعی بود چون گروگانها فکر میکردند چند ساعت دیگر، چند روز دیگر و در نهایت چند هفته بعد آزاد میشوند و فکر نمیکردند انقدر طول بکشد. دانشجویان هم در حالت گنگ، متشنج و عصبی به سرمیبردند چون قبلا این کار را نکرده بودند و عادت به چنین وضعیتهایی نداشتند. اما در طول زمان هم گروگانها فهمیدند باید با ما بسازند و زندگی کنند هم ما فهمیدیم که باید با این ها تعامل کرده و زندگی کنیم. لذا منحنی تشنج اگر اول خیلی بالا بود یواش یواش عادی شد.
منافقین و افرادی چون آقای پیمان تلاش میکردند در بین دانشجویان نفوذ کنند
شیخ الاسلام
بین خود دانشجویان هم اختلاف نظر وجود داشت؟
بله این اختلافات بود. چون لانه جاسوسی در آن زمان تبدیل شده بود به یک مرکز مهم سیاسی. هم سیاست داخلی و هم سیاست خارجی را تحت الشعاع قرار داده بود. گروههای داخلی از منافقین گرفته تا گروههایی مثل آقای پیمان و دیگران تلاش میکردند به گونهای با دانشجویان ارتباط برقرار کنند. برخی تلاش میکردند در بین دانشجویان نفوذ کنند و آدمهای خودشان را داشته باشند. این اتفاقات باعث بروز اختلافاتی هم در بین دانشجویان میشد.
خیلی از این گروگان ها وقتی به آمریکا بازگشتند از ایران شکایت کردند و توانستند از اموال بلوکه شده ایران در آمریکا غرامت دریافت کنند یکی از دلایل شکایت شان هم این بود که برخوردها و نحوه نگهداری از ما مناسب نبوده است...
این دروغ است. ببینید در هر صورت آزادی که آنها برای خود قائل بودند سلب شده بود و در این شکی وجود نداشت. اینها به یک اتاق، هواخوری، کتاب خواندن و ورزش کردن محدود شده بودند و آزاد نبودند که بیرون از سفارت بروند یا با خانوادههایشان تماس بگیرند و ... با این وجود ما به خاطر فرمایشات امام و آموزههای اسلامی تلاش میکردیم که نیازهای آنها مانند غذای خوب، محیط غیرمتشنج، ارائه امکانات جانبی مانند کتاب خواندن، هواخوری، ورزش و ... را برای آنها فراهم کنیم. حتی چندبار هم گروگانها تلاش کردند که فرار کنند و حتی یک نفر از آنها را روی دیوار سفارت گرفتیم. خب این حالتها باعث تشنج میشد ولی در مجموع ما تلاش می کردیم که فضا را برای آنها آرام کنیم. از نظر پزشکی نهایت توجه را به آنها داشتیم. از بین خود دانشجویان عزیزانی که دکتر بودند رسیدگی خوبی به آنها می کردند.
قرارداد الجزایر قرارداد افتخارآمیزی نیست/ دولت میخواست یکی از دانشجویان تسخیرکننده در مذاکرات الجزایر حضور داشته باشد
اطلاعی دارید که چقدر از این اموال بلوکه شده ایران در آمریکا صرف پرداخت غرامت شد؟
اطلاعی ندارم. قرار بود که در قرارداد الجزایر این موضوع گروگانها حتما از مفاد قرارداد حذف شود ولی اینکه چه مذاکراتی در این خصوص صورت گرفته اطلاعی ندارم. بهرحال این قرارداد چندان افتخارآمیز نیست. خاطرم هست که آقای بهزاد نبوی از طرف هیات دولت با من مذاکره میکرد که من در تیمی که قرار بود در الجزایر مذاکره کند حضور داشته باشم. دولت دلش میخواست یکی از دانشجویان در این قضیه دخیل باشد. اما من قبول نمی کردم.
به آقای نبوی گفتم من اعتقادی به این کار ندارم، چرا؟ چون قضیه لانه جاسوسی و تسخیر آن موضوعی بود که آمریکاییها برای آن آمادگی نداشتند ما هم آمادگی نداشتیم، هم برای آنها نو بود هم برای ما. زمین فوتبالی است که برای هردو درحال مساوی است. مساله تبلیغی و سیاسی بود که ما هم بر آن سوار هستیم. اما روشی که شما میخواهید بروید حقوقی است و قطعا آمریکاییها در این روش خیلی از ما قویتر هستند. به آقای نبوی تاکید کردم که این قراردادهایی که شما قرار است آنها را حل و فصل کنی آمریکاییها به شاه تحمیل کردند و شاه اجازه نداشته یک لغت این قراردادها را جابجا کند. و آنها به همه این قراردادها مسلط هستند.
ما حتی آدم نداشتیم این قراردادها را انگلیسی بخواند و بفهمد، بعد بشیند در دادگاه برای آنها اقامه دعوا کند. به همین دلیل اعلام کردم این موضوع را کلی حل کنید. بگویید ما این گروگانها را میدهیم در مقابلش این چیزها را میگیریم. اما آقای نبوی و مجموعه دولت اعتقاد داشتند نمیتوان اینگونه برخورد کرد. باید از نظر حقوقی مذاکره کنیم چون ما یک دولت هستیم و باید مثل یک دولت رفتار کنیم. در هر صورت آنها هم به این مباحث تسلط بیشتری داشتند و قرارداد الجزایر را به ما تحمیل کردند. آن زمانی که گروگانها دستمان بود میتوانستیم حرفی بزنیم شاید آمریکاییها هم میپذیرفتند چون آزاد کردن گروگانها برایشان مهم بود ولی بعد از آنکه دولت در این مسیر قرار گرفت نتیجه همان شد که الان میبینید. امروز کسانی که حتی دوتابعیتی هستند از این قراردادها استفاده میکنند و علیه ما ادعاهای قضایی مطرح میکنند. در حالیکه واضح بود موضوع گروگان گیری نباید وارد مباحث قضایی شود.
در بخشی از فیلم آرگو که به همین ماجرای تسخیر سفارت آمریکا پرداخته است، نشان داده میشود که برخی از گروگانها موفق به فرار از سفارت میشوند و بعد هم با کمک سفیر کانادا از کشور خارج میشوند. برخی این موضوع را تکذیب میکنند. این اتفاق صحت دارد یا نه؟
آن زمان برخی از کارمندان کنسولی از سفارت خارج شدند، چند نفر هم خارج از سفارت بودند که بعد از اینکه شنیدند سفارت تسخیر شده به سفارت بازنگشتند که همان افرادی بودند که به سفارت کانادا که نزدیکترین سفارتخانه به این کشور بود رفتند و از آنجا سفیر کانادا خلاف قوانین بین المللی و جمهوری اسلامی به کمک یک نفر که از سی آی ای آمده بود مدارک جعلی برای آنها تهیه کرد و از ایران خارجشان کردند.
یعنی در تمام قضیه لانه جاسوسی که ۴۴۴ روز طول کشید و شامل ۵۲ گروگان بود تنها همین موضوع بود که آمریکاییها میتوانند به عنوان موفقیت قلمداد کنند. بعد آمدند فیلم آرگو را ساختند و اساس آن را بر همین موضوع ریختند. سیاسی بودن کار این است که خانم رییس جمهور آمریکا جایزه اسکار این فیلم را اهدا میکند. در حالیکه فیلم به لحاظ هنری کیفیت پایینی دارد و تنها بعد سیاسی دارد که میخواهند سرشکستگی آمریکا در ماجرای ۱۳ آبان را ترمیم کنند.
در ۴۴۴ روز تسخیر سفارت آمریکا هیچ یک از گروگانها موفق به فرار نشدند
یعنی در در آن ۴۴۴ روز کسی از سفارت فرار نکرد و هر اتفاقی افتاده قبل یا در همان روز ۱۳ آبان بوده است؟
بله، ببینید گروگانها دو دسته بودند. یک دسته گروه ۵، ۶ نفره بودند که در وزارتخارجه مستقر بودند چون در آن زمانی که این اتفاق افتاد کاردار با چند نفر از همراهانش در وزارت خارجه در حال ملاقات بودند که وقتی بر میگردند و میبینند این اتفاق افتاده به وزارت خارجه بر میگردند. عده دیگر هم که در سفارت بودند. جدا از آن عده ای که به سفارت کانادا رفتند و از کشور خارج شدند.
آنهایی که در وزارتخارجه بودند در همه آن 444 روز در این وزارتخانه نگهداری شدند و به آنها هم اجازه خروج داده نشد. ما حتی آشپز سفارتخانه را که فردی پاکستانی بود را نگه داشتیم و به او حقوق می دادیم و او برای همه گروگانها از همان موادغذایی که در خود سفارت بود غذا تهیه می کرد. البته چندبار هم از سردخانههایی که در نزدیکی کرج داشتند موادغذایی را برایشان تامین کردیم.
در مدتی که گروگان گیری ادامه پیدا کرد هیاتهای خارجی زیادی برای رایزنی وارد کشور شدند از ژاپن، پاکستان، آلمان، و ...
بله هیاتهای زیادی وارد کشور شدند که فرصت مناسبی در اختیار امام قرار گرفت تا ایشان به دنیا بگویند آمریکاییها و شاه با ما چه کرده است و ما چه هستیم و چه میخواهیم. امام تسخیر لانه جاسوسی را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامیدند. شاید به خاطر همین فرصت طلایی بود که برای کشور فراهم شد.
دانشجویان چقدر در این رایزنی هایی دیپلماتیک با هیات های خارجی نقش آفرین بودند، وزارتخارجه از دانشجویان برای حضور در این جلسات دعوت می کرد؟
دانشجویان دخالتی نداشتند. دانشجویان در کارهایی که دولت موقت یا بعدها وزارت خارجه انجام میداد هیچگونه دخالتی نمیکردند. هم خودشان اینگونه میخواستند هم به نفع کشور بود که دخالت نکنند. باید این دو را از هم تفکیک میکردیم. اگر قرار بود دولت موقت یا دولت ایران با دانشجویان یکی شود تمام فشارهای سیاسی که بر دولت میآمد ممکن بود اثر کند اما وقتی جدا شد دولت میتوانست بگوید دانشجویان حرف ما را گوش نمیکنند. دانشجویان نسبت به دولتیها و علیالخصوص وزارت خارجه و آقای قطبزاده خیلی حساسیت داشتند.
نگاه دولت موقت به آمریکا، نگاه دانشجویان به آمریکا نبود
یکی از مسائلی که آن زمان بین دانشجویان و دولت مطرح بود، بحث جاسوسی افرادی نظیر امیرانتظام سخنگوی دولت موقت و برخی افراد دیگر از وزارت خارجه بود که معتقد بودند براساس اسناد سفارت با آمریکاییها ارتباطاتی داشته اند؟ این موضوع تا چه اندازه برای شما اثبات شده بود؟ برخی از درون دولت و وزارت خارجه عنوان میکردند این مسائل صحت ندارد و هر رایزنی که بوده در چارچوب اقدامات دیپلماتیک بوده نه جاسوسی.
نگاه برخی عناصر دولت موقت به آمریکا، نگاه دانشجویان به آمریکا نبود. آنها آمریکا را دولتی مانند دیگر دولتها میدانستند که سلطه دارد و ما باید با آنها همان تعهدات بین المللی که پذیرفتیم اجرا کنیم. حتی بعد از انقلاب و تسخیر لانه جاسوسی هم این اعتقاد را داشتند.
آمریکاییها بعد از انقلاب مقدار زیادی از وسایل جاسوسی که مستقر در کبکان و بهشهر بودند را از کشور خارج کردند. این دو شهر دو پایگاه آمریکاییها بود که با همکاری شاه و سازمانهای اطلاعاتی و نظامی دوره پهلوی برای جاسوسی از آزمایشات موشکی و اتمی روسیه توسط سیا اداره و استفاده می شد و فعالیتهای موشکی و اتمی روسیه را رصد می کردند.
دولت موقت اجازه داد آمریکا وسایل جاسوسی خود را بعد از انقلاب از ایران خارج کند
وسایل جاسوسی دیگری هم داشتند که بعد از انقلاب به فرودگاه امام بردند و از کشور خارج کردند و دولت موقت در این رابطه حساسیت نشان نداد و در خارج شدن آنها همکاری کرد. درصورتیکه باید قبول می کرد این ها وسایل عادی نیست و روابط ما با آمریکا عادی نیست ولی چون آن دیدگاه را به آمریکا نداشتند اجازه خروج را دادند.
از سوی دیگر جاسوسیهای آمریکا از خاک ایران و بهره برداری از کشور ما برای جاسوسی از دیگر کشورها برای ما محرز شده بود. اسنادی که در مورد آمریکا هم بدست آمد چند دسته بود، یک دسته خباثت و دخالت آنها در داخل کشور را اثبات میکرد، یک دسته هم مربوط به وزارت دفاع بود که بیشتر متمرکز بر ارتشیها خصوصا ارتشیهای زمان شاه بود که شامل تماس با آنها و کارهای تسلیحاتی و ... میشد.
یک بخش اسناد هم فرهنگی بود که بیشتر دنبال ترویج فرهنگ آمریکایی و غربی بودند. نوعی دین زدایی که باز هم بیانگر خباثت این کشور علیه ملت ایران بود. یک دسته اسناد هم کنسولی بود که بیانگر نوعی شیطنتها بود مثل اینکه افراد را بخرند، صدور ویزا و ....
اما اصل اسناد جاسوسی مربوط به «سی آی ای» بود. که اکثر آنها پودر شد و قسمت دیگر آن به صورت رشته رشته در آمده بود که ما سعی کردیم بسیاری از آنها را احیا کنیم.
اساسا دستورالعمل نابودی اسناد هم اینگونه بوده که در گاوصندوقی با دیوارههای بتونی و در فولادی اسناد و ماشینهای نابودکننده آنها نگهداری میشدند، در مرحله اول ماشینی بوده که این اسناد را پودر میکرده، ماشین دوم هم اسناد را رشته رشته میکرده که در واقع پشتیبان ماشین اولی بود. اول هم باید بُردهای ماشینهای رمز را داخل این ماشینها میریختند که نابود شود، بعد میکروفیلمها و بعد هم اسناد طبقه بندی شده از به کلی سری تا سری، خیلی محرمانه و محرمانه. کسی که با این دستگاهها کار میکرده تازه کار بوده و ظرفیت این دستگاهها را نمیشناخته است.
بنابراین وقتی دانشجویان قصد ورود به گاوصندوق را داشتند هول میشود و اسناد را بیش از ظرفیت ماشینها داخل آنها میریزد و ماشین از کار می افتد. البته همه میکروفیلمها و آی سیها نابود شده بودند. اسناد به کلی سری یکسری نابود شده بود ولی برخی از آنها باقی مانده بود. که داخل ماشین رشته کننده ریخته بود ولی ما تواستیم بیشتر آنها را سرهم کنیم که در آنها مشخصا جاسوسی و دخالت آنها و اقدامات خبیثانه علیه ملت ایران را نشان میداد. حتی روی رییس جمهوری که فکر میکردند از اطرافیان حضرت امام است تلاش می کنند او را منبع خودشان کنند. یعنی آقای بنی صدر.
در مورد ایشان آخرین سندی که از این رشته ها سر هم کرده بودیم نوشته بود« بهش پول دادم ولی چیزی از او نخواستم، فکر می کنم فهمید معنی این کار چیه»
قضیه اش هم این بوده که اینها وقتی میبینند حضرت امام روی کار آمده است و کسی را در اطراف ایشان نداشتند تلاش میکنند افرادی را جذب خود کنند. در حالیکه همان زمانی که شاه روی کار بود و نوکری آنها را می کرد ولی در اطراف شاه و در وزارت خانههای مختلف آدمهایی داشتند. مثلا نیاز داشتند در وزارت اقتصاد آدمی داشتند باشند که میزان تولید و صادرات نفت را به آنها بدهد، آنها این آدم را از ایرانیهایی که میشناختند وارد وزارت می کردند و کمک میکردند او در جایی که میخواهند بنشیند تا برایشان جاسوسی کند. بنابراین تلاش کردند بنی صدر را منبع خود کنند.
در انتشار اسناد و مدارک به چه نحوی عمل می شد؟ با دولت وقت و دادستانی انقلاب هماهنگی صورت میگرفت یا ...؟
اسناد به ترتیبی که میفهمیدیم، تکمیل، خوانده و منتشر میشد. ما خیلی سریع تصمیم گرفتیم اسناد را براساس موضوع منتشر کنیم. یعنی مثلا در رابطه با کردستان تمام دخالتهای آمریکاییها در کردستان هم تحلیلها و هم اسناد دخالت را با هم منتشر شدند. در واقع اسناد را به ترتیبی که تکمیل میشد جفت و جور و منتشر میکردیم. هدف اصلی ما هم روشنگری ملت از طریق این اسناد بود. ولی طبیعی بود که سازمانهای دیگر مانند سازمانهای جاسوسی بیگانه برایشان روش کار «سی آی ای» یا رویه کار وزارت خارجه یا پنتاگون در ایران و جهان مهم بود.
ببینید، تسخیر لانه جاسوسی حادثه بزرگی بود. ممکن است قبلا سازمانهای اطلاعاتی اسنادی را از این ور و آن ور از طریق افرادی یا با پول دادن و ..بدست آورده باشند اما اینکه مجموعهای از اسناد سی آی ای بدست آید که نشان دهد روش کار این سازمان به چه نحوی بوده است، اتفاق مهمی بود.
حلقه اصلی تصمیمگیر در جمع دانشجویان به جز آقای خوئینیها چه کسانی بودند؟
دانشگاههای اصلی مانند دانشگاه ای تهران، صنعتی شریف و امیرکبیر و شهید بهشتی هرکدام نمایندهای داشتند که شورای مرکزی را برگزار میکردند و بعدش با آقای خوئینیها هماهنگ حرکت میکردند.
حرکت دانشجویان تسخیر کننده در آن شرایط و زمان درست و قابل تایید بود
بعد از گذشت بیش از ۳۰ سال از آن حادثه و تجربیات دیپلماتیکی که امروز دارید، اگر بخواهید نگاهی به آن اتفاق داشته باشید آن را چطور میبینید؟ آن شکل حرکت و واکنش دانشجویان را تایید می کنید؟
آن حرکت کاملا طبیعی، خودجوش و عکسالعمل طبیعی ملت ایران نسبت به راه دادن شاه، سابقه تاریخی کودتا، ظلمی که شاه و آمریکا به این مملکت کرده بودند و همچنین موقعیت و دادههای آن زمان که انقلاب تازه شکل گرفته بود، دولت هنوز پا نگرفته بود و ... بنابراین این اقدام عکس العملی طبیعی به اشتباهات و اعمال خبیثانه آمریکا در ایران بود.
معتقدم هر حادثهای را باید در همان ظرف تاریخی خودش دید اگر از آن مجزاش کنید معنیدار نیست. اگر از من سوال کنید که اگر آن شرایط باشد و دوباره این حالت پیش بیاید آن حرکت را تایید میکنید یا نه، می گویم بله تایید می کنم و کار درستی بود. به همین دلیل هم امام پشت آن ایستادند. چون فرصت خوبی را هم دست ایران و امام داد که ایشان بتوانند آمریکا را به دنیا بشناسانند. این اصطلاح شیطان بزرگ که هنوز هم باقی مانده است و حتی خود آمریکایی ها تلاش می کنند با شوخی و خنده آن را توجیه کنند اصطلاح خیلی دقیقی است. آمریکاییها بعد از جنگ جهانی دوم که دیر وارد جنگ شدند با تلفات کم، همه دستاورد جنگ را به نفع خودشان مصادره کردند. یک ساختار ظالمانه حقوقی، بین المللی، مالی و پولی بر دنیا تحمیل کردند که از همه دنیا میمکد و به داخل آمریکا میبرد.
و اگر بخواهید نقدی به آن حرکت وارد کنید....
من به حرکت دانشجویان نمیتوانم نقدی وارد کنم اما با راهحل و روش حقوقی پایان دادن این ماجرا مخالفم. اگرچه کسانی که آن را انجام دادند صادقانه و خالصانه انجام دادند. آن روش شاید اصل تصمیم گیری اش درست بود ولی روش اجرای آن غلط بود. کسانی که آن را اجرا کردند توان اینکار را نداشتند که وارد آن شده بودند و نباید آن را می پذیرفتند. البته شاید واقعا هم کسی نبود آن را اجرا کند و این افراد به نیابت از مردم این مسئولیت را پذیرفتند ولی راه حل ها باید متناسب با توانایی ها طراحی شود.
شاید یک دلیل هم آن باشد که فضای داخلی آمریکا و روی کار آمدن ریگان کار را برای توافق سختتر کرده بود. برخی معتقدند در دوره کارتر راحتتر می شد به توافق رسید.
نه، همه چیز در زمان کارتر انجام شد ربطی به ریگان ندارد. نتایج تاریخی حرکتها مهم است نه نتایج مقطعی. یکی از نتایج تاریخی تسخیر لانه جاسوسی این بود که حضرت امام نشان دادند که کارتر بی لیاقت است. چون کارتر بود که گفت شاه جزیره ثبات و امنیت است. با اینکه در ظاهر دموکراتها بودند و نباید اینگونه شاه را تایید میکرد. اینکه ما نشان دادیم که تلویحا گفتم اجازه نمیدهیم رییس جمهوری که به ما آنقدر ظلم کرده دوباره روی کار بیاید. ما از همه امکاناتمان استفاده کردیم که کارتر گروگان ها را تا زمانیکه رییس جمهور بود نبیند و این شکست برای کارتر باقی ماند و از گروگان ها بعد از 20 ژانویه که از کاخ سفید بیرون آمد در آلمان استقبال کرد.
کارتر با وجود آنکه می دانست شاه جنایتکار است اما از شاه پشتیبانی کرد. بیشتر از آن وقتی شاه فرار کرد بختیار را روی کار آورد. هر احمقی می دانست که بختیار شانسی برای ماندن ندارد ولی کارتر بلافاصله به تلویزیون آمد و از او پشتیبانی کرد. اینجا بود که ملت ایران متوجه شد که اینها با اسلام و امام و ... مخالف هستند. بنابراین کارتر از نظر سیاسی اشتباهات بزرگی کرد.
ارسال نظر