تجربه ۴ دهه سیاستورزی؛ مرغ یک پا ندارد!
احمد غلامی در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: دستیابی به سرشت قدرت سیاسی در ایران کار دشواری است؛ ازاینرو برای معنابخشیدن به تغییرات سیاسی از استعاره استفاده میشود. از جمله این استعارهها این استعاره است: «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا». استعاره، معنای جاافتاده یک اصطلاح را تغییر داده و ما را تشویق میکند تا نگاهی متفاوت و تازه به اصطلاحات سیاسی بیندازیم.
احمد غلامی در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: دستیابی به سرشت قدرت سیاسی در ایران کار دشواری است؛ ازاینرو برای معنابخشیدن به تغییرات سیاسی از استعاره استفاده میشود. از جمله این استعارهها این استعاره است: «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا». استعاره، معنای جاافتاده یک اصطلاح را تغییر داده و ما را تشویق میکند تا نگاهی متفاوت و تازه به اصطلاحات سیاسی بیندازیم.
استعاره توان آن را دارد تا از اصطلاحات تکراری و متداول در معرفتی آنی و ناخودآگاه رمزگشایی و آن را مجددا کدگذاری کند. نخستینبار که تحلیلگران سیاسی از استعاره «توازن قدرت» استفاده کردند، هر دو این نتایج به دست آمد. ریشه کاربرد استعاره توازن قدرت به تحلیل گوئیتچاردینی از تصرف دولتشهرهای ایتالیا در پایان قرن پانزدهم بازمیگردد. گوئیتچاردینی معتقد است استقلال و روابط مسالمتآمیز دولتشهرها را در آن سالها باید به توازن قدرت نسبت داد. این گفته او در حین تازگی تعریف جدیدی از معنای روابط قدرت به دست میدهد. در قرون وسطی برداشت سلسلهمراتبی از قدرت حاکم بود؛ قدرت از بالا اعمال میشد و خداوند در صدر قرار داشت و اختلاف پاپ و امپراتور با این برداشت از قدرت، لاینحل باقی میماند. توازن قدرت این امکان را فراهم کرد تا قدرت از نو در شکل غیرسلسلهمراتبی احیا شود. حتی با این تعاریف دستیابی به سرشت قدرت سیاسی ایران اگر ناممکن نباشد، دشوار است. قدرت در ایران از شکل سلسلهمراتبی سلطنتی به توازن قدرت جمهوری اسلامی بعد از انقلاب تغییر رویه داد و استعاره خدا، شاه، میهن که استعاره اسطوره سلطنت را تداعی میکرد، ناباورانه در میان حیرت حامیان سلطنت و جهانیان فروریخت.
هنگامی سلطنت فروریخت که دیگر استعاره خدا، شاه، میهن، از معنا تهی شده و اسطوره سلطنت کارکرد خود را از دست داده بود. اسطوره نوعی سادهسازی بیش از حد یک واقعیت پیچیده است. اسطوره سلطنت در کنار این سادهسازی، دستگاهی بود که به سلسلهمراتب در قدرت معنا میداد؛ ازاینرو بیدلیل نبود که شاه بیش از آنکه سلطنت کند، خود نیز مهرهای از اجزای این دستگاه قدرت بود و بیش از آنکه جایگاهش عینی و واقعی باشد، ذهنی و تاریخی بود. نوعی حافظه تاریخی که همواره باید احیا میشد. احیای آن، متضمن سلسلهمراتب قدرت بود و میتوانست حامیان سلطنت را چون کودکی در لفاف خود محافظت کند. از این منظر فرار شاه از کشور در روزهای بحرانی مانند روزهای قبل از کودتای ۲۸ مرداد، معنایی دیگر مییابد. در روزهای بحرانی، شاه غایب بود، چون باور داشت دستگاه سلطنت کار خودش را میکند. سلطنت وابسته به او نبود. به اعتقاد شاه، سلطنت همواره خواهد بود و تا سلطنت باشد، گزندی به او نمیرسد. این همان کارکرد اسطورهای سلطنت بود که شاه را واداشت در روزهای انقلاب به بهانه معالجه از کشور بگریزد. باوری که حتی در میان سلطنتطلبان کنونی خارج از کشور نیز طرفدار جدی ندارد و آنان نیز به توازن قدرت روی آوردهاند.
این دستاورد کمی نیست که آن را انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به بار آورده است. اسطوره سلطنت دیگر توان سیاسیاش را از دست داده و حامیانش ناگزیرند برای رسیدن به قدرت آن را نادیده بگیرند و به توازن قدرت روی آورند. اغلب تحلیلهای طیفهای اپوزیسیون خارج از ایران به دلیل درک و دریافت نادرست از شرایط کنونی توازن قوا در کشور اگر راه به بیراه نبرد، سطحی و کمرمق است. ازاینرو است که آنان در پس همه تحلیلهایشان خواسته یا ناخواسته دل به کشورهای همسو با آنان و قدرتمند چون آمریکا بستهاند. از این منظر بین سلطنتطلبان و مجاهدین خلق(منافقين) که خصم یکدیگرند، تفاوتی وجود ندارد. توازن قدرت در ایران تغییراتی اساسی کرده است. اعتراضات دیماه ۹۶ این توازن قدرت را علنی کرده و نشان داد استعاره «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» فقط یک سویه از آن است. استعارهها سویههای دیگری نیز دارند که مغایر با سویههای علنی آنها است. در توازن قدرت همنشینی اصلاحطلب و اصولگرا جای امیدواری زیادی برای اپوزیسیون نمیگذارد.
جريانهاي سياسي داخلي چون در بازي توازن قدرت مشاركت دارند، بيترديد از مزاياي آن نيز سود خواهند برد. مزايايي همچون انعطافپذيري در مقابل جريانهاي نوظهور داخلي و به استقبال صلح و مدارا شتافتن پيش از تخاصم. از همین رو است که اپوزیسیون بهسرعت به اشتباه خود پی برد و سعی کرد دوباره اصلاحطلبان و حتی اصولگرایان را در سیاست داخلی جدی بگیرد. حوادث سال ۸۸ و دیماه ۹۶ به پیامدهای خواسته خود دست نیافت. پیامدهای ناخواسته آن اگر به نفع منتقدان داخلی بود، اما برای اپوزیسیون خارجی دستاوردی جز جنگ تبلیغاتی نداشت. اینک نقشه جغرافیایی سیاسی ایران علنی شده و این جغرافیا به نفع کسانی است که از قدرت اثرگذاری بیشتری برخوردارند. این اثرگذاران الزاما از میان منتقدان داخلی و خارجی نیستند.
هر توان سیاسی، بخشی از توانش را در علنیشدن از دست خواهد داد و بخش دیگرش با طولانیشدن فرایند مطالبات در زمان مستحیل خواهد شد؛ خاصه اگر این جریانها به مطالبات حداقل جاری خود دست یابند. دور از انتظار نیست که در انتخابات ۱۴۰۰ همه طیفهای نقشه جغرافیایی سیاسی ایران پای صندوقهای رأی بروند و مسیر دموکراسی را به روش گذشته ادامه دهند. تجربه چهار دهه سیاستورزی در انقلاب اسلامی ایران نشان داده مرغ یک پا ندارد.
ارسال نظر