چرا شریعتی، شریعتی شد؟
بیژن عبدالکریمی با بیان اینکه آثار شریعتی هنوز برای ما بصیرتهای بنیادینی دارد، گفت: در اندیشه شریعتی بصیرتهایی وجود دارد که همسو با اندیشه برخی از متفکران بزرگ جهانی است.
خبرگزاری مهر: بیژن عبدالکریمی با بیان اینکه آثار شریعتی هنوز برای ما بصیرتهای بنیادینی دارد، گفت: در اندیشه شریعتی بصیرتهایی وجود دارد که همسو با اندیشه برخی از متفکران بزرگ جهانی است.
«بیژن عبدالکریمی» در پاسخ به این سئوال که آیا اندیشه شریعتی هنوز ارتباطش را با نسل کنونی حفظ کرده و حرفی برای گفتن دارد، اظهار کرد: من به این سئوال به دو اعتبار پاسخ میدهم؛ پاسخ اول من در رابطه با این است که آیا شریعتی برای ما، حرفی برای گفتن دارد یا زمان او سپری شده و دیگر حرفی برای ما ندارد. نکته اول در این خصوص یک پرسش هرمنوتیکی است. این پرسش که زمان یک متفکر سپری شده به این معناست که معنای متنی که او برای ما تالیف کرده و آثاری که از او برای ما به جا مانده دوره اش سپری شده است. این برای ما یک مفهوم هرمنوتیکی است، به این معنا که معنای متن تابع مولف است و برای اینکه به معنای متن دست پیدا کنیم باید به مراد و ذهنیت مولف که در گذشته بوده دسترسی پیدا کنیم، اما مطابق دیدگاههای هرمنوتیکی جدید و مشخصا دیدگاه هرمنوتیک فلسفی، معنا، امری متعلق به گذشته نیست بلکه معنا در سپهر گذشته، حال و آینده شکل میگیرد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: به بیان دیگر ما با هر خوانش تازهای از متن، میتوانیم معانی تازهای را کشف کنیم. معنا در رابطه مقابل و دیالکتیک اثر مولف و ذهن شنونده یا خواننده و در افقهای فرهنگی و تاریخی گوناگون شکل میگیرد، لذا هر نسلی با بازخوانش یک متن میتواند معانی تازهای را کشف کند؛ بنابراین معنا امری نیست که برای همیشه در گذشته خلق شده باشد بلکه در حال و آینده پیوسته بازتولید میشود و معنای متن بر اساس یک خلق مستمر بازآفرینی میشود. اگر امروز ما احساس کنیم که معنای متن برای ما به پایان رسیده ناشی از آن است که ما امکان گفتگو و دیالوگ را با متن از دست داده ایم.
مولف کتاب «شریعتی و سیاستزدگی» تصریح کرد: نکته دوم این است که تفکر در سایه تفکر صورت میگیرد. تفکر همواره در یک سنت تاریخی شکل میگیرد و هیچ کس نمیتواند تفکر را از صفر آغاز کند. این یکی از علایم عقبافتادگی و انحطاط تفکر در جامعه ماست که امکان ارتباط با آثار گذشتگان خود را از دست میدهیم ولذا نمیتوانیم یک سنت فکری خلق کنیم.
برای قوام تفکر باید با آثار و میراث گذشتگان ارتباط برقرار کنیم
عبدالکریمی با تاکید بر اینکه، اگر قرار است تفکری در این کشور قوام پیدا کند، باید بتوانیم با آثار و میراث گذشتگان خود ارتباط برقرار کنیم، ادامه داد: اگر اکنون ما نمیتوانیم با شریعتی ارتباط برقرار کنیم، این نشان دهنده آن است که ما در یک وضعیت انحطاطی قرار گرفتهایم. شریعتی که به ما بسیار نزدیک است، ما امکان ارتباط با معاصران دورتری مثل ابن سینا، ملاصدرا، شیخ اشراق، غزالی و ... را نیز از دست دادهایم و این کلا نشانه انحطاط در ما است.
وی افزود: نکته دیگر اینکه، باز به دلیل غلبه احساسات و هیجانات و غلبه گرایشات و تفکر ایدئولوژیک در جامعه ما سبب شده که ما با متن قهر کنیم و حتی به تخریب متن بپردازیم و یا ندایی که از متن برمیخیزد را گوش ندهیم. یعنی گوش جانمان به متن گشوده نباشد. اگر جان آزادهای وجود داشته باشد و اسیر فضای سیاسی و ایدئولوژیکی که حاصل شرایط سیاسی و اجتماعی ما است، نشود، هنوز آثار شریعتی برای ما بصیرتهای بسیار بنیادینی دارد و حتی در آثار شریعتی ما بصیرتهایی را میبینیم که همسو با اندیشه برخی از متفکران بزرگ جهانی است.
زمانه با شریعتی یار بود
عبدالکریمی در پاسخ به این پرسش که چرا متفکران کنونی ما نمیتوانند همچون شریعتی پیوندی میان قشر مذهبی جامعه و قشر روشنفکر ایجاد کنند، اظهار کرد: برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید یک اصل متافیزیکی را بیان کنم و آن اصل متافیزیکی یا فلسفی عبارت از این است که نه جهان، نه زندگی و نه اندیشیدن و کنش انسانی هیچ یک سوژه محور نیست. یعنی همان طور که جهان از امیال و آرزوها و هوسهای ما تبعیت نمیکند، خود زندگی هم تابعی از میل و اراده ما به نحو مطلق نیست. کنش و تفکر انسان هم چیزی نیست که مطلقا تابع طرحها و نقشههای انسان باشد.
اگر این مبنا را بپذیریم، اینکه چرا شریعتی، شریعتی شد، واقعیت آن این است که عوامل غیرقابل تحلیلی در این خصوص وجود دارد. یک دلیل آن این است که افق تاریخی شریعتی با افق تاریخی ما یکی نیست و در واقع ما در روزگاری زندگی میکنیم که با مرگ مخاطب مواجه هستیم و نیهلیسم آنچنان سیطره پیدا کرده که خودانگیختگی و اصالت را از افراد انسانی گرفته و این سبب میشود که امروز اگر پیامی هم وجود داشته باشد، نتواند آنچنان که در گذشته این پیام بر روح و جان و احساس تودههای وسیع اثر گذار بود، اثرگذار باشد. یعنی زمانه با شریعتی یار بود، اما امروز زمانه با هیچ روشنفکر و متفکری یار نیست.
مولف کتاب «نگاهی دوباره به مبانی فلسفه سیاسی شریعتی» در ادامه تصریح کرد: نکته مهمتر این است که آنچه که در شریعتی وجود دارد، قابل تقلیل به علم تاریخ و جامعه شناسی نیست که از مورخان یا علم تاریخ یا جامعه شناسی انتظار داشته باشیم که برای ما فرزند دیگری همچون شریعتی را متولد کند. شریعتی یک خودآگاهی خاصی داشت که این خودآگاهی قابل تقلیل به رشته تاریخ، حقوق یا جامعه شناسی نیست.
شریعتی از خودبودگی و اصالت خاصی برخوردار بود
وی افزود: شریعتی یک متفکر یکه و یگانه بود و شاید او نه فقط در دوران ما بلکه در تاریخ ما یک چهره یگانه بود. او از خودبودگی و اصالت خاصی برخوردار بود که او را مثل عین القضات، حافظ یا مولانا در تاریخ ما کاملا یگانه و ممتاز میکند. مثل این است که بگوییم مولانا چگونه شعر میگفت که امروز دانشگاههای ادبیات ما نمیتوانند یک چنین شاعری را خلق کنند. برای اینکه در جان مولانا عنصری وجود داشت که فراتر از کلاسهای درسی و دانشگاههای ادبیات ما تدریس میشود. آنچه مولانا را مولانا میکند، خودبودگی و نحوه بودن او است، نه نحوه استفاده از قواعد مربوط به آرایههای ادبی و عروض و قافیه که بتوان آن را آموزش داد.
بیژن عبدالکریمی در پایان اظهار کرد: شریعتی بر اساس خودآگاهی خاصی وجدان مغفوله اجتماعی ما را کشف کرد و توانست با آن ارتباط برقرار کند و یک چنین کشفی کار هر کسی نیست حتی اگر فرد جزو جامعه شناسان رسمی رشتههای جامعه شناسی کشور باشد.
نظر کاربران
چون آن موقع شریعتی بود
از بس هذیون گفت و شنونده هذیون زیاد بود
۴۴سال دارم خداوند واقعی رافقط درسخنان دکتر شریعتی یافتم وبس خداوند روح بزرگش راباانبیا محشور گرداند انشاله
۴۴سال دارم خداوند واقعی رافقط درسخنان دکتر شریعتی یافتم وبس خداوند روح بزرگش راباانبیا محشور گرداند انشاله
ضربه ای که شریعتی با وارد کردن اصول کمونیسم به اسلام و تبلیغ اندیشه های التقاطی به اسلام زد، یزید نزد. هنوز هم خیلی ها در تار عنکبوت افکار تروریستی شریعتی گرفتارند
چون فامیلی او همین بود میخواستی چی بزارند شریعتی میزارند دیگه