فرمان آرا: مردم ما حق شادی دارند
بهمن فرمانآرا رشکبرانگیز است. نه بهخاطر همه چیزهایی که آرزو میکنی داشته باشی و نداری و او دارد؛ اصلا.رشکبرانگیزی فرمانآرا در بینیازیاش است. بینیازی به جاه و مقام، شهرت، پول و هرچیزی که انسان را از مدار انسانیت خارج میکند. او در اواخر دهه۷۰ زندگیاش هنوز اسیر رخوت، تنبلی و مهمتر از همه افسردگی ناشی از نهیلیسم رایج کنونی جامعه ایران نشده است.
روزنامه شرق: بهمن فرمانآرا رشکبرانگیز است. نه بهخاطر همه چیزهایی که آرزو میکنی داشته باشی و نداری و او دارد؛ اصلا.رشکبرانگیزی فرمانآرا در بینیازیاش است. بینیازی به جاه و مقام، شهرت، پول و هرچیزی که انسان را از مدار انسانیت خارج میکند. او در اواخر دهه۷۰ زندگیاش هنوز اسیر رخوت، تنبلی و مهمتر از همه افسردگی ناشی از نهیلیسم رایج کنونی جامعه ایران نشده است.
*در این سن دغدغه ذهنیام آلزایمر است. اگر الان بخواهم بگویم چه دغدغهای دارم، این نیست که زانوهایم پروتز دارد و نمیتوانم زیاد راه بروم، اینها مقتضای سنم است و سعی میکنم انرژیام را برای کارهایم محافظت کنم، اما فراموشی خیلی خیلی بد است. بهخاطر ابتلای مادرم به این فراموشی، وحشت این بیماری در من زنده است.
* «شازده احتجاب» را من قبل از انقلاب در مورد حکومت موروثی ساختم. چون مستقیما نمیتوانی اعتراض کنی، یکی از مسائلی که وجود دارد این است که با استعاره و در لفافه حرفت را میزنی. زیربنای این ناامنی ذهنی که معمولا همراه خودش دیکتاتوری میآورد، در فیلمهایم هست.
حتی زمانی که چیزی مینویسم مثل «دلم میخواد». مسئله این است که حق ما از خوشی خورده شده. چرا میهمانیها را به هم میزنیم؟ چرا مردم اجازه ندارند در خیابانها شادی کنند و... چون میبینید این خوشیها امکان ندارد فیوز میپرانید.
* من از خانواده متوسط مرفهی بودم و هیچوقت نگرانی مالی نداشتم اما فیلمهایم را که خارجیها میبینند تصورشان این است که من فیلمسازی چپ هستم و پاسخ من همیشه به آنها این است که من در شدیدترین حالت سوسیالیست هستم، بهنظرم مردم همه حق دارند مسکن داشته باشند و از امنیت بهداشتی و تحصیلی برخوردار باشند. اما معتقدم بچه کارگر هم باید همان فرصتی را داشته باشد که دیگران دارند.
*به یک جوان بیستوهفت ساله بگویم تو بیا اینجا هفتهای شش روز کار کن و یکمیلیون و دویستهزار تومان به تو حقوق میدهم، بعد میبینیم کسی مثل بابک زنجانی نفت را میفروشد و پولش را به حساب خودش واریز میکند که بدون همکاری دیگران امکانپذیر نیست. آقای خاوری، مدیرعامل بانک ملی هم سههزار میلیارد را بهتنهایی اختلاس نکرده است. زمانی که این موارد را میبینم سعی میکنم اعتراض کنم. بعد از انتخابات هشتادوهشت هم نامهای سرگشاده نوشتم و حرفم این بود که من اینجا زندگی میکنم و قانون اساسی را هم قبول دارم اما هیچجای قانون اساسی نگفته هر چیزی میگویید من بگویم هیبیب هورا! بالاخره اینها در کارهای من پیدا میشود.
*یک بار از خانم بهبهانی پرسیدم پاسپورتهای ما را که گرفتند، شما پس گرفتید؟ ایشان گفتند خودشان گرفتهاند، خودشان هم پس میآورند، من که نمیخواهم جایی بروم. حرفی زدند که همیشه یادم است و برایم واقعیت پیدا کرد. ایشان گفت هر وقت برای گرفتن جایزه به خارج میروم روزی که وارد میشویم به پسرم علی میگویم چه زمانی برمیگردیم. میگفت همیشه دلواپس برگشتن به ایران هستم. به همین دلیل من شاید گاهی دَه روز برای دیدن پسرم بروم خارج اما حس من به مملکتم، نوعی حس مالکیت است، اینکه من هم سهم دارم.
نظر کاربران
ولی باقانونی که آقایون گذاشتن گرانی مجازه خوشحالی غیرمجاز
شادی برای چه بزای گرانی بیکاری فقر دزدی ما که از روزی که خودمونو شناختیم غیر از عزا ماتم جنازه افسردگی چیزی ندیدیم که
جک نگو ما داریم از خوشحالی میترکیم