گزارشی از اعتصاب بزرگترین بازار تجاری غرب کشور
بانه، شهری با ۱۱۰ هزار نفر جمعیت در شمال کردستان حالا یک ماه است که شاهد اعتصاب بازاریان است. بازاری که به بستهشدن مرزها معترض است و با پایینکشیدن کرکره مغازهها و پهنکردن سفره خالی در برابر فرمانداری تلاش میکند صدایش را به تهران برساند. این سومین اعتصاب بازار بانه در یک سال گذشته است و مسئولان مختلف کشور از معاون وزیر صنعت تا سعید جلیلی را راهی بانه کرده است.
روزنامه شرق نوشت: زمستان سال گذشته و پس از بستهشدن مرزهای غرب کشور همزمان با برگزاری رفراندوم کردستان، اولین شوک اقتصادی به بانه وارد شد. این شوک اما خیلی زود با بازگشایی دوباره مرزها رفع شد و تا عید نوروز همانند گذشته واردات توسط کولبران از دو مسیر کولبری این شهرستان انجام میشد. پس از عید اما با دستوری که از پایتخت صادر شد، دومین شوک اقتصادی به این شهر وارد شد. انسداد مرز، مانند انسداد رگ حیات این شهر، اقتصاد شهرستان بانه را دچار سکته کرد و آنچه مردمان این شهر از آن میترسیدند، رخ داد. اگر مسدودیت مرز در مناطق دیگر به معنی بیکارشدن کولبران بود، در بانه این انسداد، به معنی بیکارشدن اغلب مردم بود. سهم کشاورزی و صنعت از اقتصاد بانه در برابر تجارت این بازار تقریبا هیچ است و به همین دلیل بانه بیشتر از سایر نقاط مستعد اعتراض و اعتصاب بود. اعتراضی که خیلی زود شکل گرفت و اعتصابی که یک ماه طول کشیده است.
پاساژها و مغازههای فروش اجناس همچنان تعطیلاند و مغازهداران در مقابل مغازههای خود نشستهاند. روز پنجشنبه درهای اصلی پاساژها با دستور ویژهای که صادر شده، باز شدهاند. بین مغازهداران که میرویم و میگوییم خبرنگاریم همگی با هم شروع به حرفزدن میکنند. یکی میگوید: «من پنج سال است در این بازار مغازه دارم. قبلش کولبری کردهام. امروز ۳۰ سال دارم و سرمایهام ۵۰ میلیون تومان هم نمیشود.
این دو ماه از جیب خوردهام و شرمنده زنم هستم. دیگر چه میخواهی بدانی؟ میپرسم چه چیزی میفروشد و چرا مغازهاش را تعطیل کرده؟ میگوید: «اگر نمیدانی چرا تعطیل کردهایم، اصلا چرا آمدهای اینجا؟ معلوم است که چرا تعطیل کردهایم؛ مرز را بستهاند. من همه داراییام همین جنسهای توی مغازه اجارهای است. هر دفعه ۱۰ تا ماشینلباسشویی و یخچال میآورم که از هرکدام صد هزار تومان سود کنم و بتوانم دفعه بعد دوباره ۱۰ جنس بیاورم بریزم اینجا. حالا هم سه، چهار یخچال برایم مانده که فروختن و نفروختنشان فرقی به حالم نمیکند. اگر نتوانم این جنسها را بیاورم، چه کسی نان من را میدهد؟ یک کارخانه این شهر دارد؟ یک کارگاه این شهر دارد؟ اگر یک کارخانه داشت و ماهی یک میلیون تومان به من حقوق میداد، با افتخار کارگری میکردم و خیالم راحت بود که درآمدم معلوم است. الان چه؟ باید به صد نفر جواب پس بدهیم و آخرش هم نتوانیم چیزی بیاوریم. نمیگویم قاچاق چون کُرد قاچاقچی نیست. من یک فروشندهام و حالا میخواهند همه زندگیام را از من بگیرند». یکی دیگر از فروشندگان که سنش بیشتر است، جلو میآید و دستم را میگیرد و میکشد. با او همراه میشوم. به پیادهرو میرویم. باران بند آمده. تپهای را در کوه روبهروی شهر نشان میدهد و میگوید آنجا را میبینی؟ میگویم میبینم. میگوید: «عراق برای زدن بانه حتی هواپیما هم بلند نمیکرد. توپهایشان را روی همان تپه کاشته بودند و شهر را میزدند. سال ۶۳ در یک روز ۶۰۰ نفر شهید دادیم. این شهر در جنگ خاکستر شد. بعد از جنگ که برگشتیم این شهر را خشتبهخشت خودمان ساختیم.
این مغازهها و پاساژها را خودمان ساختیم، این پیادهرو را خودمان ساختیم، این چراغ را که اینجا روشن است، خودم بردم بالا و بستم. هیچ چیز نخواستیم و هیچ کاری هم برایمان نکردند. حالا همین نانمان هم آجر شده». بعد مکث میکند و آرامتر میگوید: «زن من میوه دوست دارد. هر روز که میخواستم بروم بیرون میگفت میوه بخر. میدانستم که هر روز میوه میخواهد؛ اما دوست داشتم هر روز خودش این را بگوید. الان یک هفته است که زنم نمیگوید میوه بخرم، چون میداند پول ندارم بخرم. میترسم که همین روزها بگوید میوه بخر و نداشته باشم که بخرم».
نظر کاربران
واقعا بحال این مسعولین بی عرضه باید فریاد کشید که مملکت رو روز به روز درحال ویران کردن هستند،فقط شعار میدن ولی در عمل حتی 1درصد مردم ایران اهمیتی براشون ندارند،
باید جلوی قاچاق را گرفت . دهها برابر ساکنین بانه به دلیل همین قاجاق بیکار می شوند
بحال خودبایدگریست دنیا تجارت ازاد دارد ما تو قاڇاق موندیم به هرکی بگی قاڇاق تو دنیا بهت میخندن
حق با مردم. حق را به مردم ایران بدید