کلیشه تضمینی فروش این روزهای فیلم ایرانی
مدیریت چند سال اخیر سینمای ایران برای کارگردان و سینماگری که صرفاً به سود مالی خود میاندیشد، یک الگو روی میز میگذارد که سود بالا را برای جیب آنها تضمین میکند، با تابوها بازی کن.
روزنامه جوان: فیلم «من سالوادور نیستم» در سال اکران خود با فروش عجیبی همراه بوده است، ۱۴میلیارد رکورد فروش یک فیلم طنز است که دوربین را به خارج از ایران برد و داستان خود را در فضایی غیرداخلی روایت کرد. در همان سال فیلم «پنجاهکیلو آلبالو» فروش ۱۳میلیاردی داشت و فیلمهایی مانند «خوب، بد، جلف»، «گشت ارشاد ۲»، «نهنگ عنبر ۲» و «اکسیدان» در سال بعد به ترتیب ۱۶، ۲۰، ۱۹ و ۱۰ میلیارد فروش داشتهاند. با دست به دست شدن رکورد فروش بین فیلمهای طنز مشخص میشود که تهیه کننده سود محور باید پیکان انتخابش را روی گونه طنز بچرخاند. طنزهای موجود همه یک ویژگی مشخص داشتهاند: قرار به گفتن داستانی خاص و مفهومی جدی نیست، این طنزها صرفاً با تابوهای عرفی بازی کردهاند. صحنههایی که گفتنشان یا نشان دادنشان امری رایج نیست و همین تک بودن توانسته است برای عدهای که علاقهمند این صحنهها هستند و سالها آنها را در رسانه رسمی کشور ندیدهاند، جذابیت ایجاد کند.
شوخیهای مکرر جنسی، صحنههای رقاصی، آواز خوانی زن، شوخی با مذهب، پخش موسیقیهایی از خوانندههای بدنام غربی، نمایش حالات همجنسگرایانه و... بین تابوهایی که نام برده شد، کنایه پراکنیهای سیاسی قطعاً در ردیف آخر جای دارد و باید گفت: تابوهای فرهنگی محور اصلی هستند. بردن دوربین به خارج از کشور با اینکه هزینهها را بالا میبرد، اما خود به تنهایی عامل جذابیت است و یکی دیگر از الگوهای تضمین فروش چند سال اخیر به حساب میآید. بعد از فروش «من سالوادور نیستم» و «سلام بمبئی»، این روزها طنز «تگزاس» روی پرده است که در کشور برزیل فیلمبرداری شده و مسعود اطیابی، کارگردانی که دو سال گذشته فیلم «ماه گرفتگی» را در جشنواره فجر به اکران درآورد، کارگردانی این فیلم (تگزاس) را بر عهده داشته است.
اطیابی سعی کرده الگوی فروش سالهای گذشته را محور کار خود قرار دهد. مجدد قرار به گفتن قصهای خاص یا پیچیده و حرفی ژرف نیست، صرفاً قصهای سر راست به همراه بازی با تابوها. تصویر کشوری دیگر نیز به کمک تابوها آمده تا احتمال موفقیت در گیشه این فیلم را بیشتر کند. کارگردانی که خواسته است از رقص مایکل جکسون و... فروش فیلمش را بالا ببرد. فرمول ساده چند رقص، پخش چند آهنگ تند به همراه نماهایی جذاب از کشوری دیگر. این خارج کردن دوربین از کشور برای کارگردانهایی که پول بیشتری خرج کردهاند، یک امتیاز دیگر برای بالا بردن فروش به همراه دارد: استفاده و حضور زنی زیبارو در فیلم که کارگردان خواسته است قبل از نمایش و از روی همان پوسترهای فیلم، کارکرد ابزاری و تبلیغاتیاش را شروع کند.
تگزاس و کلیشه تضمینی فروش این روزها
گویی چراغ سبز مدیریت این سالهای سینما، تأیید استفاده ابزاری از زن و به تعبیری جذابیت جنسی برای بالا بردن فروش آمار گیشه است. به دلیل نبود حرفی جدی و داستانی خاص، حذف مؤلفه «زن زیبارو» از این دسته فیلمها، لطمه جدی به آنها خواهد زد و وجود این مؤلفه یکی از الگوهای مهم جذابیت و فروش آنها محسوب میشود. در «من سالوادور نیستم» تعلیق و کشش داستانی بر تضاد مرد معتقد و زن غیر مسلمان میچرخد که رفتار اغراق شده مرد فیلم، در نهایت تصویری مضحک و گاه احمقانه را از مرد مذکور به نمایش گذاشته است تا تحفظی دیندارانه را. سلام بمبئی نیز به غیر از آهنگ و رقص گروهی و تصاویری از هند که جزو همان الگوی تضمینی است، قصهاش را روی داستانی بسیار ساده و با تعریفی غلط، عاشقانه سوار کرده است که در نبود بازیگر زن، مزیت خاص رقابتی برای فروش بیشتر را ندارد. متأسفانه باید گفت که این دسته از عوامل سینما، ظاهراً در بهترین حالت اعتقادشان را از مذهبشان میگیرند، اما میخواهند پولشان را از چشم آبی و موی بلوند بازیگر زن فیلم و رقص مایکل جکسون در بیاورند.
آیا جز این است؟
این دسته از فیلمهای تأیید شده مدیران سینمایی، اعترافی است که میگوید: ما نمیتوانیم در فضای گفتمانی خود حرف جذابمان را بزنیم، این طرف میز حرفی نیست و اینها اجبار اقتضائات سینمای امروز است.
نظر کاربران
ایول. نقدی بود با ذکر واقعیت و بدون اغراق