نقدی بر «لاتاری»؛ میانِ حاجکاظم و قیصر
اجازه دهید من یکی گول این فیلمفارسی آلترناتیو را نخورم. نه برای داستان سبکسرانهاش کف بزنم و نه تحتتأثیر عشقِ دروغینش اشک بریزم و نه شعارهای پیدرپی و بیانتهایش، حس وطنپرستیام را تحریک کند.
روزنامه شرق- علی فرهمند: اجازه دهید من یکی گول این فیلمفارسی آلترناتیو را نخورم. نه برای داستان سبکسرانهاش کف بزنم و نه تحتتأثیر عشقِ دروغینش اشک بریزم و نه شعارهای پیدرپی و بیانتهایش، حس وطنپرستیام را تحریک کند.
فیلم تازه «محمدحسین مهدویان»، فرسنگها با آنچه به «سینما» درمیآید فاصله دارد و یک «فیلمفارسی»ِ امروزی خوشرنگولعاب است با حرفها - یا شعارهایی- رادیکال که همین امر هم موجب دست و جیغ و هورای بسیاری شده است. چرا فیلمفارسی؟ مگر در فیلمهای موسوم به این عنوان با الگوی مرسوم و ترکیبی ملودرام، کمدیرمانتیک و بزنبزن با مضامین کلیشهای مثل رفاقت، خیانت، انتقام و... طرف نبودیم؟ خب این فیلم هم که دقیقا بر اساس همین الگو شکل گرفته و فقط جای آوازخوانی «ایرج» - به علت کهولت سن- با «روزبه بمانی» عوض شده که اتفاقا اگر تکنیک آوازخوانی آن پیرمرد آواز ایران، گامها از موسیقی زمانه خود جلوتر بود، ترانه «روزبه بمانی» بیشتر شبیه به آوازخواني یک کودک دبیرستانی در حین فراق میمانست، اما بیاییم «لاتاری» را دقیقتر بررسی کنیم:
«لاتاری» ترکیب سه نوع فیلم است و سه جهانبینی متفاوت - و غیرقابل ترکیب - که حاصل کار، اثری شوریدهحال از کار درآمده و درهم. عاشقانه فیلم، همان کلیشه معروف عاشق بیپول و خواستگار میل پرستِ پولدار و پدرزنی پولدوست است و معشوقی که برای جلوگیری از فروپاشی کانون خانواده تن به اسکناس میدهد و از عشق میجهد - که در بسیاری از فیلمفارسیها شاهدش بودهایم و حالا این کلیشه میانمایه قرار است محرک یک پیرنگ بزنبزن - و نه اکشن- بشود (که اکشن قواعد خاص خود را دارد).
ضمن اینکه ورود به فصل فرقت یار، آغازِ آوازِ پرسوزوگدازِ مرسومِ فیلمفارسی است و پسر عاشق -چون «رضا موتوری»- ترک موتور - و با خوانندگي خواننده- اشک میریزد و عدهای نیز دچار افسون پنهانی ابتذالش میشوند. بزنبزن داستان نیز وامدار «قیصر» است. هم در نوع روایت و هم در تفکر و «هادی حجازیفر» در این بخش، نقش «فرمون»ِ مدرن و متمدن را ایفا کرده که بهجای فریاد «قیصر، کجایی که داآشِت رو کشتن»، آرام و متین، «قیصر»ِ نزار فیلم (ساعد سهیلی) را به انتقام تشویق میکند -واقعا سینمای ما در این ٣٠ سال چقدر پیشرفت کرده!
بخش انتهایی فیلم شدیدا متأثر از «آژانس شیشهای» است؛ همان حدیث نفس قدیمی «مربیانِ دوره گذشته» و همان قهرمانپروریهایی که با شعار و اشک و جلب ترحم تماشاگر صورت میگیرد، نه از طریق رفتار قهرمانانه کاراکترها. در طول فیلم نیز مدام شاهد دعوای «حاجکاظم» (حجازیفر) و «سلحشور» (فرخنژاد) خواهیم بود که اولی با خودکار دولتی، امضای شخصی نکرده (!) و دومی محافظهکاری را به «قیصر» بازی ترجیح میدهد -بماند که ناگهان سلحشور محافظهکار در کسوت مأمور ٠٠٧ مغز بَدمنِ فیلمفارسی داستان را متلاشی میکند و بهیکباره - و بدون تمهیدات شخصیتپردازی و عدم نمایش سیر تحول شخصیت- قهرمان میشود. پس از این صحنه بزنوبکوب و در راستای خالینماندن عریضه، قضیه شوخی با «خلیجفارس» نیز مجددا فضا را به کمدی بازمیگرداند که جنس فیلمفارسیمان جور شود.
نام فیلم را هم «لاتاری» میگذارند و نمایی کوتاه را به رئیسجمهور وقت آمریکا اختصاص میدهند تا بیدلیل و بدون منطق داستانی و به صورت ضمنی ندای مرگ بر آمریکا سر دهند. به نظر میرسد «لاتاری» سینما را با جاهاي ديگر اشتباه گرفته و دندان تماشاگر را میشمارد و مدام «میشعارد»، اما به نظر میرسد که وضع کارگردانی فیلم وخیمتر است:
کارگردانی فیلم هیچ ارتباطی با داستان ندارد و متن یک رابطه سینمایی با نوع تصاویر برقرار نمیکند. به بیان دیگر؛ جنس کارگردانی «لاتاری»، نمیدهد یک ملودرام، بلکه این نوع از کارگردانی برای درامهایی خاص طراحی شده؛ مثل فیلم خوشساخت «ماجرای نیمروز». تصاویر در «لاتاری» با آن دوربین روی دستِ متحرک و حرکتهای «زوم» به جلو و عقب و ضبط تصاویر از لابهلای اشیا، تکههایی از یک گزارش بوده و زاویه دید، سومشخصی است غایب؛ درصدد تهیه گزارش اما آیا داستان اینچنین است و کسی مشغول ثبت صحنههایی از زندگی کاراکترهاست؟ خیر و به همین خاطر هم هست که «لاتاری» نه یک فیلمفارسی معمولی که یک فیلمفارسی آلترناتیو است و بر چهره پرچینوچروکش، نقاب گذاشته؛ نقابِ دوربینبازی امروزی.
درواقع گزینش این جنس از کارگردانی خطراتی دارد و مهمترین خطرش این است که هرگونه داستانی را نمیتوان از صافی این نوع تصویربرداری عبور داد و باید قصههایی را یافت که جنبه ژورنالیستی داشته باشند که متن «لاتاری» چنین نیست. «لاتاری» بهعنوان تازهترین اثر «محمدحسین مهدویان»، یک تجربه شکستخورده در کارگردانی و یک اتفاق ناگوار است در متن و شاید تنها چیزی که موجب دیدن فیلم تا انتها میشود، تماشای چهره کاریزماتیک آقای بازیگرِ این روزهای سینماست: «هادی حجازیفر».
ارسال نظر