ربودن شوهر به خاطر اختلاف خانوادگی
هنگام ظهر مرد جوانی مقابل مدرسه دختر خردسالش در نارمک ایستاده بود تا او را با خود به خانه برساند، غافل از اینکه سرنشینان یک خودرو در آن سوی خیابان کمین کردهاند تا نقشه عجیب ربودناش را اجرا کنند.
روزنامه ایران نوشت: هنگام ظهر مرد جوانی مقابل مدرسه دختر خردسالش در نارمک ایستاده بود تا او را با خود به خانه برساند، غافل از اینکه سرنشینان یک خودرو در آن سوی خیابان کمین کردهاند تا نقشه عجیب ربودناش را اجرا کنند.
مرد جوان در انتظار بیرون آمدن فرزندش بود که ناگهان سه مرد ناشناس از خودرو ال ۹۰ پیاده شدند و با معرفی خود گفتند: «ما مأمور هستیم و برگ جلب تو را داریم، پس بدون سر و صدا و اعتراض باید همراه ما بیایی.» آنگاه مردان ناشناس او را در مقابل چشمان دختر خردسالش به درون خودرو ال ۹۰ انداختند؛ دستبند به دستهایش زدند و پس از بستن چشمهایش بسرعت راه افتادند.
ربایندگان در بین راه با تهدید و ارعاب مقداری مشروب در دهانش ریختند و چند فشنگ جنگی هم در جیباش گذاشتند، سپس او را به پایگاه بسیج تحویل دادند،اما وقتی در پایگاه به بازجویی از او پرداختند متوجه شدند که مرد نگون بخت در دام چند شیاد مأمورنما افتاده است. به همین خاطر از او خواستند به پلیس آگاهی شکایت کند.
به دنبال شکایت «امیر»، کارآگاهان پلیس به تحقیق دراین باره پرداختند تا اینکه به اختلافهای دنباله داراو با همسرش سمانه پی بردند. ساعاتی بعد هم مأموران رد مأموران قلابی را به دست آورده و سه متهم بازداشت شدند. آنها نیزگفتند از سوی یک مرد جوان به نام داوود و به دستور سمانه -همسر امیر- برای پاپوش درست کردن برای این مرد اجیر شده بودند.
صبح دیروز متهمان پرونده که با ضمانت آزاد بودند برای دومین بار در شعبه یازدهم دادگاه کیفری استان تهران حضور یافتند تا محاکمه شوند.
در ابتدای جلسه دادگاه که به ریاست قاضی متین راسخ برگزار شد ابتدا شاکی (امیر) به تشریح ماجرا پرداخت و گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم اما قرار گذاشته بودیم تا بزرگ شدن دخترمان با هم زیر یک سقف زندگی کنیم، اما یک روز که از محل کارم به خانه برگشتم متوجه شدم همسرم همه وسایل خانه را جمع کرده و با خود برده است. من هم از او شکایت کردم و به ناچار همراه دخترم برای زندگی به خانه مادرم رفتیم. در دادسرا بود که نخستین بار با داوود روبهرو شدم. او صاحب خانه همسرم بود که همراه سمانه به دادسرا آمده بود. بعد از چند جلسه، دیگر پیگیر پرونده نشدم تا اینکه مأموران قلابی مرا ربودند و پس از کتک زدنم و گرفتن چند امضا و خوراندن مشروب مرا تحویل پایگاه بسیج دادند. آنها برای به دام انداختنم چند تیر جنگی هم در کیفم جاسازی کرده بودند که بعد از مطرح کردن شکایت در پلیس آگاهی گفتم به همسرم و صاحب خانهاش مشکوک هستم و به این ترتیب آنها بازداشت شدند.
سپس برادر داوود که در جلسه حضور داشت به قضات گفت: برادرم به بیماری سرطان مبتلا بود و 2ماه قبل در بیمارستان جان سپرد. (وی مدارک و گواهی فوت برادر را نیز به دادگاه ارائه داد.)
سپس سه متهم دیگر به دفاع پرداختند. یکی از آنها گفت: من از نقشه داوود بیخبر بودم. او گفته بود امیر (شوهر سمانه) در قاچاق مواد منفجره و سلاح دست دارد. داوود وعده داده بود اگر او را بگیریم و تحویل پلیس بدهیم کار مناسبی برای ما پیدا میکند. به همین خاطر حاضر شدم در اجرای نقشه به او کمک کنم. ما امیر را به زور سوار ماشین کردیم ولی داوود در مسیر به زور به او مشروب خوراند تا وی را تحویل پلیس بدهد. آنجا بود که من متوجه نقشه انتقامگیری شدم اما دیگر کاری از دستم ساخته نبود. دو متهم دیگر نیز گفتند از نقشه شوم داوود بیخبر بودند و حتی پس از اینکه فهمیدهاند او قصد پاپوش درست کردن برای مرد جوان را داشته با او درگیر شدهاند.
در این دادگاه سمانه هم به دفاع ازخود پرداخت و گفت: باور کنید هیچ ارتباطی با داوود نداشتم. او صاحب خانهام بود اما وقتی فهمید همسرم به خاطر بردن وسایلم از خانهاش، از من شکایت کرده قول داد به من کمک کند، حتی در یکی از جلسات دادگاه قبلی هم حاضر شد، اما او حرفی درباره آدمربایی و تنبیه شوهرم به من نزده بود و هیچ وقت برای ربودن همسرم از او کمک نخواسته بودم.»
بدینترتیب قضات درپایان جلسه وارد شور شدند و در حالی که شاکی پرونده از شکایت علیه همسرش و یکی از متهمان صرف نظر کرد، قرارشد بزودی حکم خود را صادرکنند.
نظر کاربران
بنده بعنوان یه کارشناس در امر دودره و پیچوتدن بهتون قول اق داود صابخونه سمانه خانم اینا اصلا نمرده و اینقدر دم کلفته و با جاهیی در ارتباطه که تونسته برگه فوت خودش را صادر کنه تا گند قضیه در نیاد :)
همیشه کرم ازخود درخته.وپای یک زن فریبکار
وعقده ای درکاره.
پاسخ ها
خوب بنده خدا شوهر خانم (امیر)وقتی متوجه شده به هبچ عنوان حریف آنها نمیشه با اینکه اموالش را بردن پشت زنش (سمانه) هم کوفتند و هم درآمدند، مانده چی بگه، اموال برده، زن کوفته شده، خودش هم علاوه بر کتک و انگ قاچاقچی و مشروبخوار جاوه دادند، دیگه زبونش بند اومده، اون اهریمن ((زنش سمانه) با وقاحت همه چیز را حاشا کرده، این مرد امیر الان کارد بزنی تو دلش خون نمباد، حیوونی ول کرده و گذاشته که ببینه آیا قانون براش کاری میکند یا همان زورگیرها و آدم رباها ها مالش را بردند زنش را کردند و خودش را هم هربلایی سرش آوردند تا جلیه بعدی ببینیم چی میشه با تحقیقات بیشتر،
بنظر میرسد این زن نمی دانسته این صاحب خانه باند قوی و خطر ناکی هستن حالا این مدت که از پیش و پس بحضور او رسیدند دیده و فکر کرده شوهر خودش اگر بدی هم داشته مثل اینها نیست از قدیم گفتن دستی مال خودت نیست تو لانه مار بکن، حالا بخودش آمده که از خودش شرمنده است و پیش و پس او را آنچنان کوبیدن که هیچ جای گله گذاری نداره دیکر جانش در خطر است از دست داوود و سه نفر همدستش،
عجب زنی هستش حتی به فکر دخترش هم نبود!!!
پاسخ ها
باریک
آدم ربایی کردند بعد هم به قید وثیقه آزاد شدند ؛ زن هم حتما تو خونه اجاره ای تنها زندگی میکرده و گاه گاهی با صاحبخانه مرد از پشت دیوار درد دل میکرده ...حالم از این وضعیت حاکم در جامعه بهم میخوره
واقعا گاهی وقت ها بعضی از زن عا کاری میکنند که ادم دلش می خاد اب بشه بره تو زمین اخه چه مرگتون شده یعنی واقعا هیچ اعتقادی به خدا ندارین حالا به دین ومذهب کار ندارم خدارو که همه قبول داریم پس چرا انقدر راحت زن به مرد و مرد به زن خیانت میکنه
تیربارون در ملا عام
من با نظرات ۱۴:۴۵ و ۱۴:۴۶ موافقم
اینا همش نقشه داوود و زن (سمانه ) ست
به این میگن زن زندگی قربونم بری کثافت عوضی میخواستی کاری کنی که اقا بالا سر نداشته باشی وخودت اینجاست که شیطان اموزش میبینه چون موقعی که شیطان بدنیا اومد زن داشت دکترای کلک رو میگرفت شیطان عقلش به کارهای زن نمیرسه ... بنازم خلقت خدا رو با این عجایب
رضا 82تا چشمت در بیاد تازه بهشت هم زیر پای ما هست پس هواست باشه
ببخشید من متوجه نشدم اگه داوود براثرسرطان دوماه قبل مرده پس اونی که موقع ادم ربایی به دهان امیرشراب میریخته کی بوده٫اون ماموران قلابی اول گفتن که قراربودمابرای امیرپاپوش درست کنیم بعدتودادگاه گفته بودن که مانمیدوستیم داوودقصدپاپوش وانتقام داره وماکاری ازدستمون برنمی اومد٬پس ازاولش مگه میخواستن چکارکنن٫یعنی چی درست متوجه نشدم خانمه گفته که داوودصاحبخانه ی من بوده به من قول داده بودکمکم کنه ولی هرگزازش نخواستم که دردزدیدن شوهرم کمکم کنه٬فکرکنم اون اقاهه«داوود»یه تختش کم بوده٬ بعدهم این دیگه چه جورشه: بچه دزدیدن وزن دزدیدن شنیده بودم اماشوهردزدیدن بخداتاحالانشنیده بودم.اینکه میگن نمیدونم بخندم یاگریه کنم شده حکایت الان من...