«قاسم سلیمانی» چرا محبوب است؟
سید صادق حسینی در هفته نامه مثلث نوشت: قاسم سلیمانی؛ این روزها، مشهورترین و بدون اغراق محبوب ترین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و البته الگوی جوانان مسلمان است.
نوشتن درباره او که اواسط شهریور ۱۳۷۹ از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان دومین فرمانده نیروی قدس منصوب و در سال ۱۳۹۰ با دریافت درجه سرلشگر چهاردهمین سرلشگر انقلاب شد، سخت است.
نوشتن درباره «قاسم سلیمانی» که قدرت را می فهمد، حریفان را به خوبی می شناسد، اهل ریسک کردن است و برخلاف برخی کمتر با استخاره تصمیم می گیرد، سخت است.
سخت؛ چرا که پیش از این بسیاری از رسانه های ایرانی و خارجی درباره او گزارش های متعددی منتشر کرده اند؛ بنابر این می بایست در انتخاب موضوع تامل زیادی کرد.
شاید برای مخاطب خواندن این که گاردین می گوید «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی باهوش میدانند» یا نگاه موسسه پژوهش های راهبردی «آمریکن اینترپرایز» که گفته است «سردار سلیمانی یک عملگراست و در رویارویی با مشکلات تاکتیکی توانایی رهبری خود را ثابت کرده است» تکراری باشد.
همچنین بازخوانی تاکتیک های موثر و موفق «سردار سلیمانی» در پیروزی مقاومت اسلامی و در جنگ ۳۳ روزه ی لبنان(حرب تموز) و ۲۲ روزه و ۸ روزه فلسطین یا تدابیر راهبردی اش در پرونده سیاسی عراق و افغانستان نیاز به طرح مقدمات فراوانی دارد و جایش در رسانه های تخصصی است و به نظر نمی رسد در حوصله مخاطب باشد.
اما؛ رفتار شناسی کلیک و مخاطب می گوید، بیش از همه ی این مطالب که پیش تر در رسانه ها منتشر شده، برای مخاطب جذاب است بداند اختلافات فرمانده نیروی قدس با محمود احمدی نژاد رییس جمهور سابق از کجا نشات گرفت و چگونه قوام یافت و سرانجامش چه شد. یا این که چرا «جلال طالبانی» در دیدار «محمود احمدی نژاد» اول با «حاج قاسم» سلام و احوال پرسی کرد. یا این که وقتی فرمانده سپاه قدس در بغداد با «طالبانی» گفت و گو می کرد و «اوباما» تماس تلفنی گرفت، او در پاسخ شوخ طبعی «مام جلال» خطاب به «اوباما» چه گفت.
مردمی که امروز به رسانه های مختلف «فیلتر شده و فیلتر نشده» و «پارازیت دار و پارازیت ندار» دسترسی دارند، برایشان مهم است بدانند رابطه «حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس» با «بشار اسد رییس جمهور سوریه» از روز اول بحران اجتماعی و بعد تر، آغاز جنگ داخلی تا امروز که سوریه توانسته است سایه تهاجم خارجی را پس بزند، چگونه است؟ مخاطب ایرانی می خواهد بداند، «او» چگونه این قدر راحت به عراق، سوریه و لبنان و روسیه و ترکیه و چین و افغانستان و سایر نقاط جهان سفر می کند.
مردم می خواهند بدانند چقدر فاصله از آخرین خداحافظی «حاج قاسم» و «حاج رضوان» گذشت و او چگونه خبر شهادت «عماد مغنیه» دوست و فرمانده عملیاتی اش را شنید. مردم می خواهد بدانند، «فرمانده سابق لشگر ۴۱ ثارلله» چگونه برای تششیع پیکر مادرش خود را به ایران رساند. مردم سئوال هایی از این دست در ذهن دارند؛ اما نه نگارنده چنین اطلاعاتی دارد و نه تاملات سیاسی و امنیتی اجازه انتشار مطالبی از این دست را می دهد.
با چنین مقدمه ای شاید شما هم با نویسنده هم نظر شده باشید که نوشتن درباره این سرباز پاک و مخلص وطن، چندان هم آسان نیست.
بدو باشد ایرانیان را امید ازو پهلوان را خرام و نوید (فردوسی)
قاسم سلیمانی
اشتهار در عین گزیده گویی
البته این که چرا او بیش از «سردار احمد وحیدی» که جانشینش شد در افکار عمومی مطرح است را باید در گسترش رسانه های داخلی و البته تبلیغات خارجی جستجو کرد.
ایرانی که در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ شمسی به یک قدرت با نفوذ و موثر منطقه ای تبدیل شده بود، باعث برانگیخته شدن خیلی هایی شد که پیشتر در خاورمیانه برای خود جایگاهی متصور بودند. از سوی دیگر پیروزی «جنبش مقاومت اسلامی حزب الله لبنان» در جنگ تموز (۳۳ روزه/تیر ۱۳۸۵، جولای ۲۰۰۶) بر اسراییل، نه تنها تل آویو را شوکه کرد که آمریکایی های سرمست از فتح افغانستان و درگیر در عراق را که خواب «زایش خاورمیانه جدید» دیده بودند را نیز بهت زده کرد.
آمریکایی ها که پیشتر طعم تدبیر «سلیمانی» را در عراق چشیده بودند و نتوانسته بودند در عرصه سیاسی دستاورد چندانی داشته باشند، پیش و بیش از سایرین درباره «حاج قاسم» به تحقیق پرداختند و سعی کردند با ترساندن اعراب، او را «مبدع هلال شیعی» بدانند.
اما این پیروزی در جنگ ۳۳ روزه بود که نام «قائد فیلق القدس الإیرانی العمید قاسم سلیمانی» را به صورت وسیعی در رسانه های جهانی مطرح کرد. از سوی دیگر آمریکایی ها که هر روز وضعیت بحرانی تری در عراق پیدا می کردند، حملات تبلیغاتی خود را علیه فرمانده سپاه قدس ایران شدت بخشیدند و ناخواسته او را به چهره اول صحنه زورآزمایی خاورمیانه تبدیل کردند.
از آسیای میانه و افغانستان و پاکستان تا مدیترانه، جنوب شبه جزیره عربستان و شمال آفریقا، هرجا که آن ها نتیجه نمی گرفتند، این فرمانده ی کرمانی را که حالا به او «اللواء الإیرانی*» می گفتند، مسئول می دانستند، آن ها کار را به جایی رساندند که برخی از فرماندهان نظامی شان، خواستار ترور او شدند. با آغاز موج تغییرات در جهان عرب و شمال آفریقا این موج رسانه ای شدت بیشتر یافت به طوری که رسانه های مصری گردشگران ایرانی را نیروهای قاسم سلیمانی خواندند و با بالاگرفتن بحران سوریه، او را فرمانده اصلی ارتش سوریه اعلام کردند.
طبیعی است که گزارش ها و حملات رسانه ای آن ها علیه نیروی قدس و فرمانده آن در داخل کشور بازتاب می یابد و به همین دلیل او با وجود «کم گویی» و «دوری اش از مواجهه با رسانه ها» بیش از سایر فرماندهان ارشد سپاه مشهور شود.
محبوبیت فرهمند
نخستین حس من از «حاج قاسم» را این خاطره شکل داد که وقتی «حاج همت» ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون درگیر بود و اکثر بچه های لشگر ۲۷ شهید شده بودند، پیش «حاج قاسم» رفت تا یک گروه از رزمندگان لشگر ۴۱ را به کمکش بفرستد و بچه ها را جمع و جور کند؛ «حاج قاسم» در جواب یک گردان نیرو روانه موقعیت لشگر حضرت رسول می کند و وقتی «حاج همت» را می بیند، فرماند عملیاتش را با مامور می کند حاجی را برساند که در راه «حاج همت» شهید می شود.
این را «محمد مهدی» پسر بزرگ سردار سرافراز شهید «حاج محمدابراهیم همت» می گوید، هنگامی که از او و «داود کریمی» تنها پسر سردار سرافراز شهید «عباس کریمی» جانشین بعدی «حاج همت»، می پرسم: نخستین تصویر و حس شما از «حاج قاسم» چگونه شکل گرفت.
«داوود» گفت: وقتی با سایر فرزندان شهداء به دیدن حاجی رفتیم، یک یک بچه ها را بغل می کرد و سعی داشت بدون این که کسی ما را معرفی کند، بشناسدمان. وقتی من را بغل کرد گفت: تو حتماً پسر «عباس» هستی؛ خیلی شبیه پدرت هستی. حس خوب و ماندگاری بود که دوست بابا، مرا این چنین شناخت.
«حاج قاسم سلیمانی» در تمام سال های بعد از جنگ رابطه اش را با خانواده های معظم شهداء حفظ کرد، حتی در شدیدترین بحران ها، او تعاملش را با خانواده معظم شهداء تقویت کرد.
علاوه بر روحیات فردی و شخصیتی و مردم داری و بی تکلفی اش در تعامل با مردم، دلیل اصلی محبوبیت او را باید در نگاه ملی و فراجناحی اش به موضوعات و رویدادها جستجو کرد؛ در نگاه «قاسم سلیمانی»، «ایران» اصالت دارد و نه دسته بندی های سیاسی و جناحی. او با عملش نشان داده که سرباز بی ادعای میهن است و بیش از آن که سخن بگوید، فکر می کند و عمل.
مردم و به خصوص جوانان دل زده از سیاست، این روزها وجود «قاسم سلیمانی» را به عنوان یک «قهرمان ملی» را بیش از گذشته لازم می دانند به همین دلیل نگاهی مشتاقانه به وی دارند.
عملکرد واقع گرایانه و به دور از افراط و تفریط فرمانده سابق لشگر ۴۱ ثارلله نشان داده، «سلیمانی» به جای درگیر شدن روی مسایل حاشیه ای و زودگذر سیاسی، توان و انرژی خود را بر مسایل اصلی که همان عظمت و اقتدار و گسترش نفوذ راهبردی جمهوری اسلامی است متمرکز کرده.
فرمانده شجاع سپاه قدس ایران عملاً ثابت کرده مورد اعتماد و احترام تمام گروه های سیاسی است و نظراتش را به راحتی به چهره های سیاسی منتقل می کند، همان گونه که در هفته ی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به دیدار یکی از چهره های اصلی اصلاح طلبان رفت.
تو با رستم ایدر ** جهاندار باش نگهبان ایران و بیدار باش (فردوسی)
* سرلشگر ایرانی
** ایدر: اکنون و اینک
ارسال نظر