فحشهای جنسی، دیگر زن و مرد نمیشناسد
امروز رواج فحش های رکیک جنسی را در میان زنان و مردان کمابیش به یک اندازه می بینیم؛ این تحولی مهم است که نشانگر جا به جا شدن خطوط قرمز در جامعه است.
کینه نکشم چو عذرخواهی/ بل جرم به عذر درگذارم
پاک است ز فحش ها زبانم/ همچون ز حرام ها اِزارم
ناید شر و مکر درشمارم/ نه دوغ دروغ در تغارم
«ناصرخسرو»
آنچه در زبان پارسی ناسزا، توهین یا فحش خوانده می شود، بخشی مهم و جالب توجه از فرهنگ عمومی است که اغلب همچون امری زشت و ناپسند نادیده انگاشته می شود. یعنی موقعیت مرافعه آمیزی که بستر ظهور ناسزاست به همراه رکاکتی که در ساخت زبانی فحش ها وجود دارد، باعث شده اغلب جامعه شناسان و روان شناسان آن را به مثابه پدیداری حاشیه ای و فرعی قلمداد کنند و در مقام موضوعی پژوهشی به رسمیت نشناسند. ناسزا عبارت است از یک کنش تهاجمی زبانی که در جریان آن انگاره ای زشت و تصویری خوار و فروپایه از دیگری در حضور خودش بیان می شود؛ یعنی هنگام تحلیل فحش ها باید به این نکته دقت کرد که پیش از هر چیز با یک ساخت زبانی و پس از آن با یک کنش ارتباطی سر و کار داریم.
شکل خاصی از این رفتار را که در آن فرد زیر لب فحشی به دیگری می دهد اما دیگری آن را نمی شنود (مانند آنچه در زمان رانندگی از زبان رانندگان می شنویم) نمی توان ناسزاگویی واقعی دانست، چون دیگریِ آماج ناسزا آن را نمی شنود و باید به این شکل آن را نوعی پشت سرگویی یا خشونت کلامی غیرمستقیم دانست. اگر هنگام بروز این رفتار کسان دیگری حضور نداشته باشند، ناسزاگویی اغلب با صدایی آرام تر و زیرلب ابراز می شود و شکلی از گفت و گوی درونی است. ناسزاگویی مانند شعر و لطیفه امری جهانی است. در همه فرهنگ ها و همه دوران ها و همه زبان ها وجود داشته و دارد اما از سرزندگی جوک و والاتباری شعر محروم است و از این رو در عین رواج چشمگیرش، شکلی از گفتار ناپسند و ناشایست قلمداد می شود و برخلاف طنز و هجو و هزل که آمیختگی فحش با شعر یا جوک است، از نظر اخلاقی نکوهیده می شود.
این که کدام ساخت زبانی فحش تلقی شود تا حدود زیادی به بستر اجتماعی اش بستگی دارد. در برخی از فرهنگ ها که مثلا ایالات متحده نوپاتر و از نظر تاریخی تازه پا هستند، تعبیرهای جنسی و رکیک به سادگی در زبان به کار گرفته می شوند، بی آن که ناسزا محسوب شوند. در مقابل در برخی از فرهنگ های کهن از جمله ایران به کار بردن ضمیر دوم شخص مفرد (تو) به جای دوم شخص جمع (شما) گاه توهین آمیز است شکلی شدیدتر از همین الگو را در فرهنگ ژاپنی می بینیم که در آن به شکلی شگفت به کار بردن ضمیر اول شخص مفرد (من) در گفت و گوها می تواند مایه ناراحتی و احساس وهن باشد. در ایران زمین، از هزار سال پیش به این سو، واژه های فحش و ناسزا برای اشاره به این ساخت زبانی مورد استفاده قرار می گرفته اما پیش از آن بیشتر کلمه دشنام رواج داشته که امروز کاربردی ادبی پیدا کرده است.
در دوران پس از اسلام هم توهین و ناسزا کاری عبث و زشت و نکوهیده قلمداد می شد. بسیاری از شاعران حتی هجوگویی را که شکلی هنرمندانه و ادیبانه از توهین است، طرد کرده اند و آن را در شأن خویش ندانسته اند. عفت کلام فردوسی در سراسر شاهنامه مثال زدنی است. در حالی که این متنی حماسی است و به درگیری و کشمکش جنگاورانی دشمن خو مربوط می شود و برخلاف حماسه های سایر تمدن ها حجم چشمگیری از گفت و گوهای میان پهلوانان هماورد و رجزهایشان را هم در بر می گیرد، بی آن که کوچک ترین سخن رکیک یا دشنام زشتی در آن راه یافته باشد. کمی پس از فردوسی، سنایی نیز از این رو به خود می بالد که:
«هرگز ندیده و نشینده این کسی ز من/ کردار ناستوده و گفتار ناسزا// این فخر بس مرا که ندیدست هیچ کس/ در نثر من مذمت و در نظم من هجا»
این سنت دوری گزینی شاعران از توهین و دشنام تا روزگار ما ادامه داشته است. چنان که ملک الشعرای بهار، از بزرگ ترین شاعران معاصر پارسی گو، می گوید:
«نیستم من دریغ مردِ هجا// گرچه باشد هجا به وقت، به جا// مفت خواهند جست از دستم/ که بدین تیر نگرود شستم»
و جایی هم که بعد از دعوایی با نایب التولیه استان قدس مشهد او را هجو می کند، سخن خود را با این عبارت آغاز می کند و از خودش سلب مسئولیت می کند:
«خود سراپا جوهر هجوید و بهر هجو خویش/ زین خریت ها به دست خلق مضمون داده اید.»
در عین حال شاعرانی هم داشته ایم که فحاش و پرخاشگر بوده و به هجوگویی خود می بالیده اند. مشهورتر از همه در این میان سوزنی سمرقندی است که به خاطر گزنده بودن ناسزاهای نهفته در شعرهایش به او لقب سوزنی داده بودند. هجوهای تندی که او از سنایی غزنوی کرده مشهور است و جالب این که سنایی در جایی فحش گویی را از شأن خود بیرون می داند و بعد در پاسخ به او هجویه هایی سروده که در رکاکت و پرخاشگری با اصل اشعار سوزنی کوس برابری می زنند. نمونه دیگر حکیم شفایی کاشانی (۹۶۷-۱۰۰۶ ه.ش) است که هجوگویی و توهین در لفاف شعر را تنها سلاح شاعران می داند:
«اما چو رفت بی ادبی ها ز حد برون/ تادیب خصم واجب شرعیست گاه گاه// هر کس ز خصم کینه به نوعی دگر کشد/ مژگان به گریه لب به دعا خسرو از سپاه// دستش به انتقام دگر چون نمی رسد/ شاعر به تیغ تیز زبان می برد پناه»
و همو در جایی دیگر به قدرت خود در هجوگویی می بالد و آن را ماهیت خویش می داند:
«رسم هجا چو لازم ماهیت من است/ چو کهربا کزو نتوان شست جذب کاه»
با این زمینه، این نکته که امروز نیز مردمان به هم ناسزا می گویند امری غریب و دور از ذهن نیست. هر چند چنین می نماید به دنبال زیر و زبر شدن لایه بندی اجتماعی ایران، به ویژه طی دهه های گذشته، بخش هایی از قید و بندهای حاکم بر زبان فرهیختگان و مشاهیر برداشته شده باشد. این امر به ویژه در میان دولتمردان نمود یافته است، در حدی که گاه گفتارهایی ناسنجیده و ناسزاهایی خطاب به رقیبان سیاسی بر زبان دولتمردان جاری می شود که پیش از این سابقه نداشته است. احتمالا رواج چشمگیر ناسزاگویی در میان نسل جوان به این محو شدن حد و مرزها مربوط باشد. در غیاب داده های آماری دقیق و پیمایش های علمی معتبر تنها می توان به مشاهده عینی و موضعی بسنده کرد و در این حد حکم کرد که سه الگوی طی دهه های گذشته درباره الگوی ناسزاگویی ایرانیان (یا دست کم مردم تهران) نمایان است:
هر سه الگوی یادشده ساختی مشترک دارند و به زیر و رو شدن نظم های اجتماعی و مخدوش شدن حد و مرز حریم های شخصی و ابهام در مرزبندی های اجتماعی مربوط می شوند. این هموار شدن شکاف های اجتماعی میان نوجوانان و بزرگسالان یا نشت گفتمان در فضای مردان و زنان قاعدتا پیامد سه انقلاب اجتماعی عمیقی- انقلاب سفید محمدرضا شاه، انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و انقلاب رسانه ای دهه هشتاد- است که جامعه ایرانی طی نیم قرن گذشته از سر گذرانده است. انقلاب هایی که نخست مرزبندی میان شهر و روستا را دگرگون ساخت و بعد را فرو ریختن مرزهای طبقاتی و قالب های سنتی زندگی شهری و بازتعریف مفهوم ارتباط انسانی در فضاهای مجازی تجربه زیسته ای به کلی متفاوت با دوران های پیشین را رقم زد.
این جوش خوردگی اخیر به انقلاب رسانه ای دهه های گذشته مربوط می شود که الگویی یکسره نوظهور از تبادل ناسزا و فحش را ممکن ساخته است. آن هم شیوه ای کتبی است که با ارسال پیام در تلگرام و فیسبوک ممکن می شود و چون ممکن است در فضایی عمومی مثل گروه های مجازی مخابره شود، دقیقا همان کارکرد فحش های سنتی را دارد. با این تفاوت که مرزهای زمانی و مکانی را در هم می ریزد. یعنی گیرنده فحش همزمان با فرستنده آن را دریافت نمی کند و گاه فاصله زمانی چشمگیری در این میان دهان می گشاید. ناهمزمانی دیده/ خوانده/ فهمیده شدن فحش از سوی تماشاچیان هم ویژگی شگفت دیگری است که در این شیوه از ناسزاگویی می بینیم.
نظر کاربران
ازاون روزي كه ماهواره و حتي سينماي خودمون با نشان دادن تصويري خشن و مردانه از زنان كه به تعبير پيغمبر ريحانه هست همين شد كه الان دختران ما لباس مردانه ميپوشن سيگار ميكشن و مثل بعضي مردان صحبت ميكنن از اون روزي كه زندگي ها غربي شد و سگ بازي جاي بچه داري رو گرفت از اون روزي كه بازيگران ما براي بهم نخوردن هيكلشون بچه دار نشدن و ... همين شد
پاسخ ها
چیز دیگه ای نیست سر دلت مونده باشه الان بخوای بهترین فرصته میتونی ربطش بدی،
اینجا محدودیت کاراکتر نداره.
حرف حق تلخه كابر پرچم فرانسه شما ها هم ياد بگيريد به جاي توهين با منطق از ايدئولوژي نداشتتون دفاع كنيد
اوضا فرهنگی جامعه خیلی خراب ، حال دل مردم خوب نیست ، خسته و بی حوصله شدن از این همه مشکلات مختلف که تو زندگیاشون پیش اومده ، کاش پاسخگو باشن که چه بلایی سر مردم ایران آوردند....
دخترا رو در طی مسیر بزرگ شدن کم کم خشمگین میکنن هم خانواده هم اجتماع با تبعیض بین دو جنس.با محدودیتها.با عدم حمایت از طرف هیچ نهاد و قانونی.با توهین های خاص و بیشعورانه و متلکهای ریز و درشتی که بی دلیل دائم میشنون یا تمسخرایی که موقع انجام دادن اکثر کارها از جنس مقابل میشنون و این قبیل چیزها.اینا واقعا آزاردهندس.زنان کشور ما قدیمشم آسوده خاطر نبودن و اکثرا خشم فرو خورده داشتن الان اما بیشتر نمود بیرونی پیدا میکنه.در نهایت یه زن تو این کشور اصلا خودشو یه شهروند مستقل نمیتونه بدونه و مجبوره برای کوچکترین چیزها دائم بخواد خودشو اثبات کنه و احقاق حق کنه و بجنگه یه جنگ دائمی و طولانی که واقعا روح آدمو خسته میکنه.مردای ما که حتی شوخیها و تفریحاتشونم اکثرا با فحشه
سالهاست كه ملت و رها كردند به حال خودشون
هيچ گونه كار فرهنگي و اموزه هاي فرهنگي نه در صدا و نه در سيما وجود ندارد
كار به جاي رسيده كه پرخاشگر ترين ملت دنيا شده ايم .
هيچ چيزي از اون فرهنگ چندين هزار ساله كه گاهي بهش افتخار ميكرديم برامون نمونه
با قانون و ابزار هاي سختگيرانه حتي انگلوساكسون ها با فرهنگ ترين ملت دنيا شدن
خوب طبيعيه وقتي روي فرهنگ و تربيت كار نشه همين ميشه ......
پاسخ ها
آره میدونی چرا?چون همش تقصیره آمریکاست اونا به زور فرهنگشون رو به ما تحمیل کردن:-)
اونقدري كه فحش هاي كمر به پايين روي زبان دخترا هست تو مردا كمتر ديده ميشه ...!!!!
پاسخ ها
از بس ک مردا بی تربیتن
من با این قضیه خیلی مشکل دارم چطور میشه که مردم این همه فش بدن واقعا زشته پس ادب کجا رفته امیدوارم بیشتر رو خودمون کار کنیم ما میتونیم خودمونو تغییر بدیم این همه بی فرهنگی حجم کل کشورو گرفته کاش بدونیم با ادب بودن خوبه و هیچوقت خز نمیشه