منيژه حكمت بعد از سالها دوري از عرصه فيلمسازي در فيلم «جاده قديم» به ادامه همان راهي ميپردازد كه قبلا طي كرده است. «جاده قديم» از پس همان جادهاي ميآيد كه منيژه حكمت در «زندان زنان» و «سه زن» طي كرده است.
روزنامه اعتماد به قلم سیدرضا صائمی در رابطه با سه فیلم جاده قدیم، بمب؛ یک عاشقانه و شعلهور نوشت:
جاده قديم: جاده خاكي
منيژه حكمت بعد از سالها دوري از عرصه فيلمسازي در فيلم «جاده قديم» به ادامه همان راهي ميپردازد كه قبلا طي كرده است. «جاده قديم» از پس همان جادهاي ميآيد كه منيژه حكمت در «زندان زنان» و «سه زن» طي كرده است. «جاده قديم» را ميتوان ازجمله فيلمهايي دانست كه تحت تاثير «فروشنده» اصغر فرهادي قرار دارد، حتي اگر اين مساله از سر اتفاق يا بدون اراده بوده باشد. مساله اصلي آن روانشناختي زني است كه مورد تجاوز و تعرض قرارگرفته است و درست مثل زن فيلم «فروشنده». او شخصيتي مستقل، قدرتمند و اجتماعي دارد و بالطبع آثار مخرب تجاوز بر اين زنان بيش از ديگران است.
با اينحال تمركز بر فرديت ماجرا در اين فيلم پررنگتر از «فروشنده» است و شرايط روحي و رواني شخصيت اصلي قصه در يك آسيب جدي جسمي- رواني بيشتر مورد تاكيد قرار ميگيرد. اما در بازنمايي آن چندان منطبق با يافتههاي روانشناسي نيست يا چندان وارد تحليل جزيينگرانه آن نميرود. فيلم خيلي دير شروع ميشود و مقدمهچينيهاي آن اگرچه براي معرفي استقلال شخصيت زن قصه (مهتاب كرامتي) چيده شده تا از آن در بازنمايي نيمه دوم استفاده شود اما اين مقدمه و معرفي خيلي كشدار و طولاني است و به رمزگشايي از شخصيت اصلي، كمك چنداني نميكند؛ ضمن اينكه گرهگشايي از قصه نيز خيلي ناگهاني و بيقوام است. اينكه ناگهان مهتاب كرامتي دچار تحول شده و به وضعيت عادي برميگردد، غيرعادي است.
شعلهور: قصه بخل و حسادت
«شعلهور» را ميتوان به نوعي تداوم «آرايش غليظ» حميد نعمتالله در روايت و ساختار سينمايي دانست؛ اگرچه قصه و مولفههاي مفهومي آن متفاوت است. فيلم روايت اضمحلال يك فرد بخيل و بيمسووليت و البته معتادي است كه در اوج فروپاشي زندگياش تن به يك سفري ميدهد كه شايد از اين سير آفاق به انفسي ديگر برسد. زاويه ديد فيلم نسبت به خصلتهاي منفي اخلاقي در «شعلهور» جذاب و متفاوت است و درواقع شعله ورشدن رذيلتهاي اخلاقي و تاثيرات مخرب بيروني آن را به تصوير ميكشد و از اين حيث ميتوان آن را يك درام روانشناختي دانست. تمركز فيلم روي شخصيت اصلي و پرهيز از روايتهاي فانتزي كه در «آرايش غليظ» بود آن را يك گام جلوتر قرار ميدهد اما فيلم هرچه به پايان خود نزديك ميشود از نگاه اوليه خود فاصله ميگيرد و زبانش تغيير ميكند.
«شعلهور» را ميتوان بهنوعي زيباييشناسي پلشتيهاي آدمي دانست كه بدون تعارف، پرده از سويه سياه آدمي برميدارد با يك امين حيايي متفاوت كه اگرچه در برخي از صحنه ها راكورد نقش خارج ميشود اما بازي قابل قبولي از خود ارايه ميدهد. «شعلهور» با پرهيز از اخلاقگراييهاي مرسوم تلاش ميكند روايتي روانشناختي از ضدقهرمان خود به تصوير بكشد.
بمب، يك عاشقانه: نوستالژي دهه ٦٠
عنوان فيلم بهظاهر پارادوكسيكال به نظر ميرسد اما همين پارادوكس بهمثابه يك واقعيت اجتماعي در دهه ٦٠ و در زمان جنگ، قابلفهم و تجربه است و پيمان معادي با وجود برخي ضعفهاي فيلمنامهاي توانسته در فضاسازي و بازنمايي اين دوران هم از حيث رفتار شهري و هم ساختار اجتماعي موفق عمل كند.
نگاه انتقادي فيلمساز به شرايط اجتماعي و زندگي مردم در آن دوره با روايت عاشقانه درهمآميخته تا از دل اين تضاد بتواند قصه خود را تعريف كند. «بمب؛ يك عاشقانه» بهويژه براي نوجوانان دهه ٦٠ كه اكنون در آستانه ميانسالي قرارگرفتهاند ميتواند يك فيلم نوستالژيك باشد كه هم خاطره و هم تجربههاي زيسته آنها را در آن دوره قاب ميگيرد. ازجمله نقاط قوت فيلم بازنمايي نظام آموزشي و ساختار مدرسه و تجربههاي دانشآموزي در آن دوره است كه شكنندگي و آسيبپذير بودن آن را به زباني كاملا تاثيرگذار و مماس با واقعيت بازگو ميكند. اگرچه ميتوان به منطق رابطه زوج قصه (ليلا حاتمي و پيمان معادي) شك كرد كه همين مساله نيز در كند شدن ريتم فيلم بهويژه در ميانههاي آن تاثير داشته است.
«بمب» را ميتوان فيلمي ضد جنگ دانست كه دستكم در اينجا روابط و مناسبات عاطفي آدمها را تحت تاثير آثار مخرب خود قرار داده و دوران سختي از تجربه نوجواني را براي آنها كه دهه ٦٠ را تجربه كردهاند موجب شده است. بااينحال نگاه فيلم به قصه جنگ و مسائل برساخته آن يكسويه نيست و ميتوان تاويلهاي مختلفي از آن داشت. «بمب؛ يك عاشقانه» بهشدت فيلمي متن محور است كه در قالب قرائتهاي مختلف ميتوان آن را تبيين و بازنمايي كرد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر