وقــــــــتی فیلمسازی که فـــــــــــیلم اولش با اقــــــبال منتقدان و کارشناسان سینمایی مواجه شده فیلم بعدیاش را پس از هفت سال میسازد و البته اخبار درباره فیلم دوم نشان میدهد که تمام این سالهای وقفه، فیلمنامه فیلم دوم در حال نگارش بوده، توقعات را صدچندان میکند.
وقایع اتفاقیه- مرسده مقیمی: وقــــــــتی فیلمسازی که فـــــــــــیلم اولش با اقــــــبال منتقدان و کارشناسان سینمایی مواجه شده فیلم بعدیاش را پس از هفت سال میسازد و البته اخبار درباره فیلم دوم نشان میدهد که تمام این سالهای وقفه، فیلمنامه فیلم دوم در حال نگارش بوده، توقعات را صدچندان میکند.
اینکه کارگردانی بعد از فیلم موفق اولش حالا نزدیک به یک دهه زمان صرف تکمیل فیلم دومش کرده، در عین حالی که میتواند تعریف و تمجیدی از معادی باشد پتانسیل این را دارد که بزرگترین ضربه را به او بزند زیرا با این توقع بالارفته مخاطب (بهویژه مخاطب کارشناس) فیلمی درخشان را با کمترین نقص انتظار میکشد و این توقع بالا میتواند به واکنشهای پس از تماشای فیلم ضربه جدی بزند.
طبعا که مخاطبی بدون انتظارات بالا از یک فیلم راحتتر آن را میپذیرد اما وقتی خودت را برای کاری چهار ستاره آماده کرده باشی حتی اندکی لغزش از تصورت نیز میتواند فیلم را به کلی از سکه بیندازد. (بهویژه در فضای رسانهای جشنواره و با فشردگیهای خاص خودش برای نظر و تحلیل). «بمب، یک عاشقانه» اما واقعا فیلمی هفت ساله است؛ حسابی جا افتاده و حسابی خوشمزه. رعایت ریز و دقیق جزییات، اولین عامل موفقیت فیلم تازه معادی است.
اولین پلان فیلم همچون ماشین زمان عمل کرده و مخاطبش را راهی دهه ۶۰ میکند بیآنکه مخاطب تمام طول این همراهی را صرف شمردن «سوتی»های تصویری کند. ترسیم درست فضا و موتیفهای تکرار شونده اولین نقطه قوتی است که از مخاطب دلبری میکند.
از فیلم نخست معادی پیداست که او ذهن صلحطلبی دارد و همواره زندگی را به ایستایی ترجیح میدهد. در «برف روی کاجها» نیز رویا پس از تحمل بحرانی سنگین، زیستن را به زانوی غم بغل گرفتن ترجیح میدهد و اینجا در «بمب، یک عاشقانه» در میانه مرگ و وحشت انتخاب معادی عشق و زیستن است.
از همین حالا نگرانیهای متفاوتی پیرامون فیلم تازه معادی وجود دارد؛ عدهای به سبب فضای مدرسه و صفهای صبحگاهی نگران واکنش احتمالی برخی جریانات هستند که مبادا به جرم ضدجنگ بودن این بار معادی را به مسلخ ببرند و عدهای نریشن پایانی فیلم را بیشتر از آنکه در ستایش عشق بدانند، در ستایش جنگ میدانند!
و این حالا چند سالی است که بزرگترین آفت سینمای ماست؛ اینکه به جای دیدن و لذت بردن در تمام طول تماشای فیلم به این فکر باشیم که گروههای فشار فیلم را چطور تعبیر و تفسیر میکنند و چه واکنشی نشان خواهند داد! درحالیکه قرار ما با سینما این نبود! قرارمان این بود که در جادوی سینما حل شویم و همراه آدمهای قصه سفر کنیم.
«بمب، یک عاشقانه» تمام عاشقانههای زمانی را که روایت میکند به درستی تصویر کرده؛ از رابطه زن و شوهری که برادری جنگ رفته، پیشازاین میانشان بوده که حالا با تکذیب خبر شهادتش ترسی که رنگ شک دارد افتاده به جان برادر تا عشق پسر بچهای نوجوان به دختر همسایه که تنها لحظههای دیدارش با یار لحظههای ترس و دلهره برای مرگ است. «بمب، یک عاشقانه» همانطور که از نامش پیداست عاشقانهای است در بستر مرگ و فیلم بهطور جدی و روشن این هدف را دنبال میکند که عشق موتور محرک زندگی است، حتی اگر به لحظهای بند باشد.
فیلم تازه معادی در ستایش عشق است و بیاعتبار کردن مرگ! چنانچه زوج اصلی تا وقتی عشق میانشان را گم کردهاند از آژیر مرگ هراسی ندارند و پس از پیدا کردن آن هم نگران تمام شدن فرصت برای عاشقیاند، نه مرگ؛ برای همین است که میخواهند سریعتر حرفهایشان را بزنند؛ ازآنسو، نیز پسر بچه برای کنار عشقش بودن منتظر آژیر مرگ است و شاید همین که با او در یک زیرزمین تنگ و تاریک که میتواند قتلگاه هر دویشان باشد با او همنفس شود هر هراسی را بیاثر میکند.
در لحظات پایانی نیز آقا ناظم چوب به دست با شنیدن نام سمانه بیتوجه به مرگی که آن حوالی پرسه میزند، میرود پی نامه تا واصل عشق باشد. برخلاف نظرها و نگرانیهای فرامتنی، فیلم تازه معادی نه ضدجنگ است نه جنگطلب؛ فیلم معادی فیلمی است عاشق که نوازشی است شیرین برای ملتی که همیشه هراس مرگ بر عشقشان سایهای سنگین انداخته! «بمب، یک عاشقانه» همانی است که باید باشد و کاش در جشنوارهها جایزهای بود برای تقدیر از تک به تک اعضای یک کار گروهی؛ جایزهای گروهی برای لحظه به لحظه عاشقانه معادی با سینما.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر