«حقیقت»، زیر بارش برف گم شده است؟
احسان محمدی در عصر ایران نوشت: معلم نقاشی از شاگردانش خواست تا یک کلبه را در دل طبیعت نقاشی بکشند. همه نقاشیهایشان را آوردند و معلم نمره داد. یکی از شاگردها فقط یک خط کوچک وسط دفتر نقاشی کشیده بود. معلم گفت نقاشیات کو؟
احسان محمدی در عصر ایران نوشت: معلم نقاشی از شاگردانش خواست تا یک کلبه را در دل طبیعت نقاشی بکشند. همه نقاشیهایشان را آوردند و معلم نمره داد. یکی از شاگردها فقط یک خط کوچک وسط دفتر نقاشی کشیده بود. معلم گفت نقاشیات کو؟
شاگرد رندانه جواب داد: آقا اجازه! این یه روز برفیه، کلبه زیر برف مونده فقط یه ذره اش بیرونه! معلم هم پائین برگه یک صفر نوشت. شاگرد آشفته شد و اعتراض کرد که چرا صفر؟ معلم گفت: عزیزم! من به تو بیست دادم اما چون برف بوده، عدد ۲ زیر برف گم شده!
گاهی فکر میکنم «حقیقت» هم این روزها زیر بارش برف گم شده. معلوم نیست حق با چه کسی است. مردمی که به مسئولان اعتراض میکنند که چرا غافلگیر شده اند یا مسئولانی که مدعی هستند کوتاهی نکردهاند و بارش بیش از انتظار بود و امکانات شان در همین حد است.
هر دو طرف انگار حق دارند. عکس ها و گزارش ها نشان می دهد حتی در پایتخت بعضی از اقدامات اولیه و ساده انجام نشده، شاهراه های کشور مسدود شده اند و فرودگاه ها تعطیل و ... در جاهایی هم به چشم میشود دید که برخی از نیروهای امدادی از جان شان مایه میگذارند.
کسانی هم از خارج کشور پیام داده اند که حتی در کلانشهرهای دنیا مثل لندن و مونترال و ... هم بارش برف تقریباً همین بلاها را سر شهر می آورد و نباید این همه طلبکارانه مسئولان را نکوهش کرد.
در این میان با آنکه رسانه های رسمی در اختیار نهادهای دولتی است اما افکار عمومی به مدد شبکه های مجازی صدای به مراتب بلندتری دارند و غلبه می کنند و این جدال رسانه ها گاهی باعث می شود که برف روی «حقیقت» بریزد و تمام آن را نبینیم.
گاهی ما از مسئولان و مدیران دلخوریم اما نقدهایمان باعث می شود حتی نیروهای زیرمجموعه آنها که هم زیر آوار نقدهای تند تلخکام کنیم.
این پیام را از یک خواننده دریافت کردم. بهانه نگارش این مطلب شد. قضاوت با شما:
نیش ها و کنایه های چند روزه بعضی از دوستان خبرنگارتان آنقدر سنگین بوده که ناچارم برای اندک دفاعی هم که شده چند خطی برایتان بنویسم. دوستان به گونه ای غافلگیری و مشکلات ناشی از برف را به سخره می گیرند که گویا در ادارات و نهادهای خدمات رسان مشتی تن پرور و بیکار تنها دور بخاری نشسته و تنها به برگزرای جلسات کذایی می پردازند.
نه این طورها هم نیست. اصولاً پیش از آمدن برف حتماً هواشناسی پیش بینی های مناسبی ارائه می دهد و در صورت شدید بودن به صورت اطلاعیه مجزا به ارگانها خبررسانی می کند. ما هم در یکی از همین ارگانها (برق) در یکی از همین استانها آماده بودیم.
ولی دوستان از معنی آمادگی چه برداشتی دارند؟ اکیپ های اجرایی "آن کال" تمامی در اداره ماندند و خودروها و تجهیزات جانبی بازدید شد. ولی خب فکر می کنید وقتی برف سنگینی اینچنین می باید چه می شود کرد؟ شاخه های پر برف که سیم ها را پاره می کنند، سنگینی برف ها که تاسیسات را به هم می ریزد، خودروهای سواری که سُر می خورند و پایه های برق رسانی را ناخواسته هدف قرار می دهند به یک باره چند ده برابر می شوند که حتی چند برابر کردن اکیپ های هم باز به چشم نمی آید.
ولی خُب بیشتر کاری نمی شود کرد. اکیپ های آماده و خبره برای چنین مواقعی محدودند به همان چند برابر کردن ولی دیگر نمی شود ده برابر حالت عادی نیرو آورد که آوردن نیروی ناخبره مشکلاتی بسیار وخیم تر به همراه خواهد داشت. عزیزی در یکی از خبرگزاری های نظر نوشته بود از کم کاری شهرداری بنویسید که هنوز درخت جلوی خانه ما را نتکانده! آخر برادر یک حساب سر انگشتی بد نیست.
اگر چه من به عنوان یک شهروند از عملکرد شهرداری شهرم در جاهای دیگر انتقاد دارم ولی اینجا حق به آن عزیز نمی دهم. مگر شهرداری چقدر می تواند و چقدر باید نیروی آماده برای این حجم برف داشته باشد که درخت روبروی درب خانه شما هم در روز اول از برف خالی کند؟ عزیز کمی تکانی به خود بدهی راه دوری نمی رود.
به شخصه گواهی می دهم همکارانم در ساعت ۳ بامداد هنوز در حال رفع عیب برق روستایی بودند که ساکنانش از تعداد انگشت های دست تجاوز نمی کرد. در گردنه های برفگیر و کولاک شدید از پایه هایی در نیمه شب بالا می روند که تنها چشمان گرگها دیده. بارها اکیپ های دوم و سوم برای نجات نفراتی فرستاده ایم که با مرگ و مرگ و سرما و یخ زدگی و گرگ چند قدمی بیشتر فاصله نداشته اند.
باور کنید به عنوان سرپرست و مسئول در بسیاری از اعزام ها از نگاهشان فرار کردم که مبادا آخرین نگاهشان باشد که در ذهنم می ماند. بارها ماشین را گذاشته و پیاده خود را به آبادی رساندهاند. البته می فهمم زندگی هر روزه این عزیزان حکم فیلمهای سینمایی دهه شصت برایتان را دارد.
شاید بهتر باشد اندکی نگاهمان را تغییر دهیم. از جایگاه مردمان همیشه طلبکارم اندکی تکان بخوریم. اما نکته آخر اینها را نه به عنوان تطهیر مسئولین که به عنوان لایق تشکر بودن همکارانم نوشته ام. همانها که با حداقل حقوق و توقع در حال خدمتاند. هم چنین شکی نیست در بعضی جاها قصور و کمکاری هست اما باور کنید آن کارگر زحمتکش را نباید به چوب همان مسئولین زد.
نظر کاربران
برادر گرامی از تفسیر صادقانت ممنون به همه اینها اضافه کن دوقطبی جامعه را که یه عده خودشان را مالک الرعایا میدانند و شعار فریبنده میدهند زمانی که خودشان در راس امورند مشکلانی درست مکنند باید چقدر نیرو هزینه کرد تا به ریل اصلی برگردد البته توسط ایادی سر سپردشان خرابکاری و چوب لای چرخ هم میگذادند
بدانید مدیریت یک شغل سخت وخطرناک است که مردان کار دان به سختی تن به آن میدهند ولی عواملی باعث میشود این کار را انجام دهد یک وجدان وانسانیت و عقل حکم میکند که افراد نادان وبی خرد مدیر نشوند چون هزار ها برابر خسارت به وجود می اید عشق به میهن وکشور است که مدیر دانا را وارد عرصه نبرد کار وسازندگی میکند ودر اخر مرگ بر مدیریت بی خاصیت