سينا قنبرپور در روزنامه اعتماد نوشت: رابطه مردم با «خواندن» و «نوشتن» تغيير كرده است؛ مثل بقيه رابطهها كه تغيير كرده. قبلا، همين كه كسي «خواندن» و «نوشتن» ميدانست «باسواد» شمرده ميشد؛ تازه لقب و جايگاهي هم مييافت. حالا ديگر اين سطح از توانايي معيار سنجش سواد نيست.
سينا قنبرپور در روزنامه اعتماد نوشت: رابطه مردم با «خواندن» و «نوشتن» تغيير كرده است؛ مثل بقيه رابطهها كه تغيير كرده. قبلا، همين كه كسي «خواندن» و «نوشتن» ميدانست «باسواد» شمرده ميشد؛ تازه لقب و جايگاهي هم مييافت. حالا ديگر اين سطح از توانايي معيار سنجش سواد نيست.
اين روزها مردم بيشتر مينويسند و بيشتر ميخوانند. البته نه قلمي هست و نه كاغذي. يا حسگر صفحه نمايش تلفنهاي هوشمندمان است كه صفحه كلمات را جلويمان حاضركرده تا حروف را كنار هم بگذاريم يا صفحه كلمات لپتاپ يا كامپيوتر.
زماني نوشتن سخت بود. هم بايد قلم و مركب فراهم ميبود و هم كاغذ. كاغذ به اندازه امروز در دسترس نبود و البته گران هم بود. كمكم خودنويس و خودكار و بعد رواننويس آمد. اگر قرار بود مرقومهاي بنويسند آدابي بايد به جا ميآوردند. كاغذخشككن داشتند تا مركب پس ندهد. كاغذها كه خط نداشت؛ فرم نوشتن هم، به هنر و ذوق نويسنده شكل ميگرفت. حتي وقتي خودكار و رواننويس هم نوشتن را سادهتر كرد باز هم بايد آدابي براي نوشتن به جاي ميآورديم.
امروز هرجا كه باشي، هرجايي؛ وسط خيابان، وسط بيابان، در ايستگاه مترو و اتوبوس، در اتاق خواب يا جاي ديگر فقط كافيست گوشي هوشمندت همراهت باشد؛ فرصت براي نوشتن و خواندن فراهم ميشود.
امروز كاغذ گرانتر از قبل شده است ولي «خواندن» و «نوشتن» ارزان شده است. به راحتي «دانلود» ميكنند و كتابي قطور را هم بيآنكه وزن و حجمي تحميل كند به داشتههايشان ميافزايند. حكايت «سانتياگو» در كيمياگر «پائولو كوئيلو» هم رنگ باخته كه با خود گفت: «بايد كتابهاي قطورتري را براي خواندن شروع كنم زيرا هم مطالعه آنها مدت زمان بيشتري طول ميكشد و هم بالشهاي راحتتري خواهند بود.»
خلاصه همهچيز تغيير كرده است اما هنوز يك چيز تغيير نكرده است؛ «حرمت كلمات». شايد نوشتن و خواندنش ارزان شده باشد اما كلمهها هنوز حرمت دارند كه كجاي جملهاي بنشينند. اگر غير از اين بود هيچگاه آن ۳۰هزاربيتي كه فردوسي سروده بود را ۳۰هزارسكه طلا قيمت نميگذاشتند تا بر سر ۳۰هزارسكه طلا يا ۳۰هزار سكه نقره و خلف وعده سلطان محمود غزنوي داستان نقل كنند.
همين حرمت كلمههاست كه محدوديت توييتر در تعداد كاراكتر را جذاب ميكند ولي كيست كه با نوشتن يا بهتر بگوييم چيدمان حروف در ۱۴۰ يا ۲۸۰ كاراكتر نويسنده شده باشد.
همين حركت كلمههاست كه ميتواند در روزگار ارزان شدن «نوشتن» و «خواندن»، هنوز هم كاغذ سياهشده زير غلتكهاي ماشين چاپ را ارزشمند كند.
رابطهها تغيير كرده است؛ وقتي خبرها را «توييتر» و «تلگرام» به سرعت برق و باد و بدون سانسور به دستتان ميرسانند رابطه شما با منابع كسب خبر را هم پس تغيير دادهاند و معطل روزنامه با تاخيري كه در روند تهيه، چاپ و توزيع دارد، نميمانيد. اما روزگاري «روزنامه» ابزار خبررساني بود. امروز ما هم دير يا زود فهميدهايم كه ديگر با روزنامه نميتوان خبررساني كرد!
قرار نيست شما را از خلوت و آرامشتان بكشانيم در اين هواي آلوده پاي دكه روزنامهفروشي تا خبرهاي سوخته ديروز و ديروزها را آن هم به قيمتي كه خيلي گرانتر از اشتراك اينترنتتان درميآيد بفروشيم.
پاي دكهآمدن هم شايد به همين عبارت، ديگر سرگرمكننده نباشد چون هزار مدل پيشخوان مطبوعات ديجيتال درست شده است. همين شده كه ديگر آن هزار تا هزاروصد دكه مطبوعات ديگر سرگرممان نميكند.
دكهها قبلا هم، سيگار و پفك و شارژ تلفن همراه يا فروختن آب معدني سود بيشتري برايشان داشت. حالا باز هم سود فروختن خوراكيها برايشان خيلي بيشتر از آن همه نشريه كاغذي است. اگر روزنامهها شبيه هم نبودند حتي دكهها هم شبيه هم نميشدند.
هنوز هم ميتوان ديد كه اين دكه با آن يكي دكه متفاوت است چون چيدمان متفاوتي دارد. پس هم «حرمت كلمات» هنوز به كار ميآيد و هم ايجاد تفاوت ميان خبر نوشتن و مطلب نوشتن. هنوز ميتوان كاغذها را به شكلي به ماشين چاپ سپرد كه وقتي سياه ميشوند از آنچه در توييتر و تلگرام ميخوانيد و در اينستاگرام ميبينيد جذابتر باشد. پس ميشود دوباره با كاغذ و دكه آشتي كرد. بازار عرضه و تقاضا است. محصول خوب هميشه خريدار خواهد داشت.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر