احمد پورنجاتي در روزنامه اعتماد نوشت: يك چيزي هست به نام«زمان طلايي» ! نميدانم از كي «طلا» شد شاخص سنجش ارزشمندي همهچيز: از زيوريها گرفته تا گنبد و ضريح و معبد و تنديس خدايان و قديسان و تا زمان و كلام. از دير باز گفتهاند و ميگويند: برخي «گزين گويه ها» يا همان كلمات قصار را بايد با آب طلا نوشت.
احمد پورنجاتي در روزنامه اعتماد نوشت: يك چيزي هست به نام«زمان طلايي» ! نميدانم از كي «طلا» شد شاخص سنجش ارزشمندي همهچيز: از زيوريها گرفته تا گنبد و ضريح و معبد و تنديس خدايان و قديسان و تا زمان و كلام. از دير باز گفتهاند و ميگويند: برخي «گزين گويه ها» يا همان كلمات قصار را بايد با آب طلا نوشت.
تا هنوزواژهاي ارزشمندتر پيدا نكردهايم به ناچار با همين«طلا» كنار ميآيم و اندكي درباره «زمان طلايي» مينويسم. براي انسان در موقعيتهاي گوناگون، لحظهها يا برهههايي پيش ميآيد كه چه بسا سرنوشت او را به كلي دگرگون ميكند به شرط اينكه حواسش باشد يا ديگران، حواسشان به او باشد.
كسي كه در يك حادثه، خواه ويران شدن سقف و زير آوار ماندن يا برخورد و واژگوني خودرو يا زلزله يا حتي يك سكته قلبي يا مغزي دچار آسيب در اعضاي حساس مغز و قلب و ريهها و ستون فقرات ميشود، «زمان طلايي» گاه برايش فاصله زماني كوتاهي است ميان مرگ و زندگي يا دستكم ميان معلول شدن و بازگشت به سلامت.
تنها رخدادهاي ناگوار نيستند كه «زمان طلايي» در آنها اهميت دارند. لحظههاي سرشار از شور و شادماني همراه با نوعي دلهره خاص، همان وقت كه دو نفر كنار هم نشستهاند تا در حضور پدر و مادر يا بزرگترهايشان پيمان زندگي مشترك ببندند يا بانويي كه در آستانه زايمان است و در اوج درد و فشار، گاه نيم نگاهي به آن سوي در زايشگاه دارد كه همسرش آيا هست؟ بيقرار اوست يا اصلا نيست! و چه رسم و شيوه پسنديدهاي است كه در بسياري كشورها، شوهران را امكان حضور در كنار بانوي در حال زايمان فراهم است. بگذرم. در اين رخدادهاي گوارا نيز«زمان طلايي» همان لحظههاي پر شتاب انتظار حضور است.
گاه خاطره «بودن يا نبودن» كسي كه بايد باشد، همه عمر بر ذهن و ضمير و احساس آدمي باقي ميماند، شيرين يا تلخ ! اما در مجال كوتاه اين نوشته من از رخدادهاي ناگوار سخن ميگويم.
«زمان طلايي» حضور مقامات و مسوولان بر بالين يا در كنار شهرونداني كه به هر علت دچار حادثه شده يا ميشوند، چه وقت است؟ تفاوتي ندارد كه حادثه، زلزله باشد يا سقوط يك هواپيما يا ريزش كوه يا يخزدگي و مرگ يك كوهنورد يا دستگيري و زنداني شدن عدهاي به خاطر حضور در يك گردهمايي اعتراضي يا آتشسوزي ساختمان پلاسكو يا برخورد و آتش گرفتن يك نفتكش در پهناي بيكران دريا آن دوردستها.
خيلي تفاوت دارد كه يك مقام مسوول به ويژه در ردههاي ارشد و ملي، نخستين كسي باشد كه «زمان طلايي» هر رخداد را بشناسد و به آن توجه و اهتمام داشته باشد. جا نماند. دير نرسد. ديرتر از حتي خبرنگاران! اينكه در آن برهه كوتاه «زمان طلايي» چه بايد بكند، سخن ديگري است. گاه همين كه پيش از همه خبر داشتن و آگاهي و دغدغه مندي خود را به افكار عمومي منتقل ميكند، نشان از درك او از اهميت «زمان طلايي» دارد.
برگرديم و بيهيچ قضاوت و ارزشگذاري خاصي، نيم نگاهي كنيم به چند رخداد ناگوار كه بر گسترهاي ملي از افكار عمومي ايرانيان اثر گذاشت: آتشسوزي و ويراني ساختمان پلاسكو، برخورد قطارها، زلزله كرمانشاه، زندانيان حوادث اعتراضي يا اغتشاشي چندي پيش و اين آخري: فاجعه برخورد نفتكش و جان باختن كاركنان آن در ميان آب و آتش. گمان ندارم كسي انتظار يا دل خوشي داشته باشد از مسوولان ايراني كه به شيوه شوآفي و مضحك «دونالد ترامپ» هنگام بازديدش از پيامدهاي توفان و بوران ايالت تگزاس رفتار كنند.
همان ايالتي كه چاههاي نفت و سنتهاي كابويياش براي او خيلي هم عزيز است. او كه پس از چند روز از حادثه گذشته يادش آمد يا به يادش آوردند كه: هي دونالد، تگزاس! بخش گستردهاي از خانهها و ساختمانهاي شهر، درب و داغان شده بود و او با تشريفات يك سفر شيك و مجلسي و ملوكانه ساعتي به آنجا رفت و با فاصله از دور، براي التفات به شهروندان آسيب ديده، براي آنان بستههاي دستمال كاغذي رول پرتاب كرد و از مقامات دولتي تشكر. نه! اين تحقير و مچل كردن انسانهاست.
من ميگويم: آقا يا خانم مسوول! «زمان طلايي» ماجراي نفتكش، چند روز پس از حادثه و سكوت يا بيرمقي خبري در رسانه ملي نيست. همان روز يا شب اول است. «زمان طلايي» ابراز حساسيت درباره سرنوشت بازداشتشدگان حوادث اخير و چگونگي وضعيت نگهداري و رسيدگي به پرونده آنان، از همان نخستين روز است. اينكه چندين روز بگذرد و تازه يك هشتم نمايندگان مردم در مجلس، تازه با نامهنگاري و درخواست براي بازديد از زندان در پي پرس و جو باشند و البته هنوز به نتيجهاي ملموس يا قابل انتشار نرسيده باشند، توجه به «زمان طلايي» حضور در اين رخداد نيست.
شهروندان يك كشور اگر در عمل به اين نتيجه برسند كه متوليان امور، درست در همان لحظه كه به حضورشان نياز دارند، كنارشانند، خيلي چيزها عوض ميشود. مگر راهي جز اين براي كاهش شكاف ميان ملت - دولت در همه جوامع انساني سراغ داريم؟ در پايان لازم ميدانم بر اين نكته تاكيد كنم كه «زمان طلايي» حضور در كنار مردم هنگام رخدادهاي ناگوار، تنها به يك بار خلاصه نميشود. مدام بايد از احوال مردم پرسوجو كرد. بايد بود؛ در همه لحظهها كه بايد بود.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
بابا مدیریت خوب ندارین یک کلام