آیتالله شبیری زنجانی: در ملاقات اول از هاشمی خوشم نیامد
اول که با آقای هاشمی ملاقات داشتم از ایشان خوشم نیامد، اما تجربه کردهام هرگاه با کسی که در نگاه اول از او خوشم نیامده است و بعد با هم رفیق شدهایم آن رفاقت دوام داشته است.
این موضوع و خاطره در منزلی که ما برای اقامت در بین الحرمین گرفته بودیم، روی داد. به همراه آقای هاشمی و برخی از دوستان به کربلا رفته بودیم. من اولین باری که وارد صحن امام حسین(ع) میشدم، در صحن متوجه شدم که آقای خامنهای از صحن روبهرو تشریف میآورند. آخرین باری هم که ایشان را ملاقات کرده بودم، ۱۳ روز پیش از آن بود و قرار نبود که من به کربلا بیایم. تا مرا دیدند گفتند چه زمانی آمدهاید من در جوابشان گفتم تازه آمدهایم. گفتم موقعیت خوبی است که با بعضی از دوستان که از ایران آمدهایم آشنا شوید، به منزلی که در کربلا گرفته بودیم، رفتیم. آقایان هاشمی و ربانی املشی و شیخ محمد هاشمیان و چند نفر دیگر در منزل ما بودند. در آن جلسه این چند نفر با هم آشنا شدند و از آن به بعد آقای خامنهای و هاشمی دوستی زیادی با هم پیدا کردند. آشنایی این بزرگواران در آنجا اتفاق افتاد.
در زمان ریاست جمهوری آقا، زمانی که چگونگی سفر رفتنم را برایشان نقل کردم، فرمودند بسیار جالب است و تا به حال جریان این سفر را بازگو نکرده بودید. بعد از نقل داستان فرمودند «آیا میدانید در این سفر مسبب آشنایی من با آقای هاشمی شدید؟ اول که با آقای هاشمی ملاقات داشتم از ایشان خوشم نیامد، اما تجربه کردهام هرگاه با کسی که در نگاه اول از او خوشم نیامده است و بعد با هم رفیق شدهایم آن رفاقت دوام داشته است» و بعد فرمودند «شما نیز جزو آن افراد هستید.» (میخندد)
در زمانی که مقام معظم رهبری رئیس جمهوری بودند من با خود فکر کردم وقتی آقای اردبیلی کنار بروند فعالیتهایی کنیم که آقای هاشمی رئیس دیوان عالی کشور شوند. روال این گونه بود که امام، دادستان و رئیس دیوان را باید معرفی میکردند من فکر کردم که آقای هاشمی را به عنوان رئیس دیوان عالی کشور به امام پیشنهاد دهم. بعد متوجه شدم که گفتند آقای هاشمی رقت قلبی دارند و میگویند نمیتوانم مثلاً حکم اعدام را تأیید و امضا کنم از این جهت متوجه شدم نه نمیشود واقعاً هم این گونه بود. شما میدیدید که خیلی مواقع در نماز جمعه گریهشان میگرفت.
اختلاف آقای هاشمی با احمدینژاد به صورت ریشهای بود و احمدینژاد به آقایان توهین و جسارت کرده بود و خیلی از حد خود خارج میشد. کارهای مثبتی هم انجام داده بود اما آقای هاشمی دیدگاههای متفاوتی برای خود داشتند ولی آنچه مهم بود، برخلاف آنکه بعضی افراد کوشش میکردند که بین مقام معظم رهبری و ایشان اختلاف بیندازند ایشان تا پایان عمر خود هرگز با آقا اختلاف اساسی پیدا نکردند.
من خود دو جلسه با هاشمی صحبت کردم و صریح گفتم عدهای مخالفان آقا کنار شما و عدهای مخالفان شما کنار آقا هستند، مبادا زمانی شما با هم رو در رو قرار گیرید. ایشان در پاسخ گفتند نه هرگز ممکن نیست و تعبیرشان این بود که من رهبر را علاوه بر اینکه مانند برادر دوست دارم ایشان رهبرمان هستند و از لحاظ شرعی ایشان را واجب الاطاعه میدانم. به ایشان گفتم موارد اختلاف نظرهایتان را با آقا صحبت نمیکنید؟ گفتند آن هم وظیفه شرعی ماست. بالاخره آنچه به نظرم مصلحت میرسد، صلاح مملکت را طبق وظیفهمان، وظیفه داریم با رهبرمان صحبت کنیم و صحبت و بحث میشود اما در نهایت اگر اختلاف نظر باقی ماند نظر ایشان باید اجرا شود. من حتی گفتم میخواهید راجع به شما با آقا صحبت کنم. گفتند خیر، ضرورت ندارد ما خود هر دو هفته یکبار با ایشان جلسه داریم و از نزدیک ایشان را میبینیم.
آقای هاشمی بخش بزرگی از جامعه را حفظ میکرد. حتی جاهایی نصیحت و راهنمایی و تذکراتی به مسئولان رده بالا میکردند. من به یاد دارم در جریان آیتالله شیخ نمر که حکم اعدامشان صادر شده بود تنها کسی که به نظر میرسید، بتواند اقدام کند، ایشان بود. در سفری که به عربستان رفته بودند، احترام زیادی برای ایشان قائل بودند. به یاد دارم، برادر بزرگوارمان (آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی) آقازاده هایشان را به تهران فرستاده بودند با هم خدمت آقای هاشمی رسیدیم. آنجا پیغام اخوی را آقازادهها رساندند که اگر میشود شما اقدامی کنید که ایشان اعدام نشوند.
آقای هاشمی در معذوریتی بودند. گفتند من دوست ندارم که با این مسئولان عربستان تماس بگیرم اما در عین حال از طرفی برای جلوگیری از اعدام این عالم بزرگوار گفتند من از طریقی اقدام میکنم. اینکه از چه طریقی من متوجه نشدم. اقدام آقای هاشمی باعث شد که در آن زمان شیخ نمر اعدام نشوند و به تأخیر افتاد و توانستند جلو حکم صد درصد حتمی شده را بگیرند و بعدها متأسفانه ایشان را اعدام کردند
نظر کاربران
اخه این چه جور تیتر زدن است ؟