سه راه پیشگیری از تخریب خانههای تاریخی
با انتشار خبر خارج شدن خانه نیما یوشیج در محله دزاشیب تهران از فهرست آثار ثبت شده ملی، بار دیگر موجی از نگرانیها برای تخریب یکی از میراثهای ارزشمند ملی کشور میان جامعه و فعالان میراث فرهنگی برانگیخته شد.
روزنامه دنیای اقتصاد: با انتشار خبر خارج شدن خانه نیما یوشیج در محله دزاشیب تهران از فهرست آثار ثبت شده ملی، بار دیگر موجی از نگرانیها برای تخریب یکی از میراثهای ارزشمند ملی کشور میان جامعه و فعالان میراث فرهنگی برانگیخته شد.
در این میان سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری به عنوان نهادی دولتی که مسوول حفظ این دسته از آثار تاریخی و معنوی کشور به شمار میرود، در مرکز انتقادها قرار دارد. هرچند منابع مالی لازم برای تملک، مرمت و نگهداری تعداد وسیع بناهای تاریخی موجود در اقصی نقاط کشور تناسبی با ردیف بودجه تخصیصیافته به سازمان میراث فرهنگی ندارد و نمیتوان انتظار داشت که این سازمان در چنین مواردی خود راسا مالکیت این بناهای تاریخی با ماهیت معنوی را احصا کند، اما حداقل انتظار موجود از سازمان، حمایتهای معنوی برای حفاظت از این بناها است. به علاوه، در سالهای اخیر بخش اعظم بودجه اختصاصیافته به این سازمان به بخش میراث فرهنگی آن تعلق پیدا کرده که دست سازمان را برای مدیریت این بناها، کوشش برای نگهداری و واگذاری آنها به بخش خصوصی که با دست نبردن در بنا کاربری تجاری در آن تعریف کند، به مقدار کافی باز میگذارد. همه اینها درحالی است که در کشورهای دیگر اغلب خانه مفاخر هنری، فرهنگی، علمی و ادبی به پاتوقهایی برای گردهمایی افراد بدل میشود و گردشگران بسیاری را نیز به خود جذب میکند. کارشناسان سه راه حل را برای جلوگیری خطر تخریب از بناهای
ارزشمند پیشنهاد میکنند؛ ایجاد دادگاه میراث فرهنگی، واگذاری بناهای تحت تملک دولت به بخش خصوصی دارای صلاحیت و در نهایت ایجاد فرهنگ احیا در میان مالکان خصوصی بناهای ارزشمند تاریخی.
این بنا با زیربنای ۱۸۰ مترمربع و عرصه ۶۸۰ مترمربع در سال ۱۳۲۷ ساخته شد. پیشتر نیز در سال ۱۳۸۰ اخباری در خصوص تلاش مالک کنونی این خانه برای تخریب آن منتشر شد که با پیگیریهای سیمین دانشور که روزگاری همراه با جلال آلاحمد در همسایگی خانه نیما زندگی میکرد، در دی ماه همان سال در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. حالا به نظر میرسد که مالکان قانونی این بنا مجددا قصد تخریب آن را دارند. بنا به گزارشها، چندی پیش مالکان این خانه با شکایت به دیوان عدالت اداری ادعا کردند که هیچ سندی بر اینکه این مکان روزگاری محل زندگی نیما یوشیج بوده است، گواهی نمیدهد و خواستار خروج این بنا از فهرست آثار ثبت شده ملی شدند.
خبر خروج خانه شاعر نامدار ایرانی از فهرست آثار ملی در حالی به گوش میرسد که از نیما یوشیج با عنوان پدر شعر نو ایران و جریانسازترین شاعر معاصر یاد میکنند. هرچند وی در روستای یوش از توابع شهرستان نور در استان مازندران دیده به جهان گشود و این روستا تا پایان عمر مأمن اصلی او برای خلوتگزینی و آفرینشهای ادبی باقی ماند، اما پدر شعر نو فارسی بیشتر ایام عمر خود را در تهران و در منزلی که در محله دزاشیب در آن ساکن بود گذراند. در کنار این مساله، اهمیت مضاعف این بنا در آن است که در سالهای دهه ۲۰ و ۳۰ هجری شمسی، این خانه محل رفت و آمد چهرههای درخشان ادبی آن روزگار همچون مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج و بسیاری دیگر بوده است. بنابراین بیراه نیست اگر این بنا گهواره پرورش شعر مدرن فارسی خطاب شود.
نهایتا و با پیگیری مالکان در دیوان عدالت اداری، این بنا در تاریخ ۱۵ آبان از ثبت ملی خارج و میتوان گفت مهمترین مانع حقوقی برای تخریب آن از پیش روی صاحبان خانه برداشته شد. این اتفاق در حالی رخ داده که در دادگاه دیوان عدالت اداری نمایندگانی نیز از سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری حضور داشتند و با وجود دفاعیات نمایندگان این سازمان، دیوان عدالت اداری با اعلام اینکه هیچگونه سند ثبتی واجد ارزش قضایی که نشاندهنده نسبت خانه مذکور با نیما یوشیج باشد وجود نداشته، حکم خروج این ملک از فهرست آثار ثبت شده ملی را صادر کرده است. شاید نخستین ایراد را در همین مرحله بتوان یافت که به رغم وجود دهها سند، گزارش تاریخی و عکس از این خانه که نشان از زندگی کردن این شاعر معاصر در آن داشته، حمایت سازمان از چنین بنایی به اندازهای نبوده که بتواند کمترین اقدام ممکن در خصوص چنین خانهای، یعنی حفظ آن در آثار ثبتشده ملی، انجام دهد؛ مشکلی که نه تنها این بنای به خصوص، بلکه پرشمار بنای تاریخی ارزشمند دیگری را که در اقصی نقاط کشور قرار دارند تهدید میکند.
هرچند برای خرید و تملک چنین بناهایی که تعداد بسیارشان در شهرها و روستاهای مختلف کشور از شمارش خارج است، سازمان میراث فرهنگی بودجه محدودی دارد، اما همین میزان بودجه کنونی دست این نهاد را برای کمترین اقدامهایی که حافظ شأن این بناها باشد باز میگذارد. کارشناسان و صاحبنظران بارها پیشنهاد کردهاند که این سازمان میتواند بناهایی را که مالکیت دولتی دارند با احراز صلاحیت به بخش خصوصی واگذار کند تا با تعریف کاربری تجاری در دل این بناها، دست به احیای آن بزنند. همچنین با ارائه آموزشهای لازم به صاحبان بناهای ثبتشده موجودی که تحت مالکیت بخش خصوصی هستند، امکان درآمدزایی از این گونه بناها را نشان دهند و با ارائه تسهیلاتی مالکان را متقاعد کنند که تنها راه موجود برای کسب درآمد از چنین مکانهایی تخریب آنها و ساختوساز جدید نیست.
مضاف بر این مسائل، مشکل دیگری که به نوعی زمینه تخریب خانه نیما یوشیج را فراهم کرده است، فقدان «دادگاه میراث فرهنگی» در کشور است؛ دادگاهی که بهطور ویژه وظیفه بررسی چنین پروندههایی را داشته باشد و بتواند با نظر کارشناسی رای صادر کند. در حال حاضر نهادی که در چنین مناقشاتی میانجی میشود و حکم نهایی را صادر میکند، دیوان عدالت اداری است که شرح وظایف آن بعضا مقتضی مسائل مرتبط با میراث فرهنگی نیست.
هرچند براساس قانون، امکان تخریب از املاکی که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیدهاند سلب شده است، اما خروج از این فهرست نیز به معنی از دست رفتن تمام امیدها نبوده و مالکان کنونی خانه نیما یوشیج با چالشهای دیگری نیز برای تخریب این ملک مواجه خواهند بود. با این حال معضل عدم حمایت شایسته سازمان میراث فرهنگی از بناهای تاریخی و ارزشمند کشور پابرجاست و بنا بر تجارب موفق کشورهای خارجی بهترین راه برونرفت از وضعیت نگرانکننده کنونی، حمایت حداکثری دولت از حفظ و نگهداری این بناها و تعریف کاربری تجاری در دل آنها است؛ اتفاقی که با توجه به کمیت بالا و کیفیت ارزشمند ابنیه تاریخی ایران، در صورت وقوع، اثر قابلتوجهی در توسعه گردشگری و اقتصاد کشور بر جا خواهد گذاشت.
اخبار در خطر تخریب قرار گرفتن بناهای ارزشمند تاریخی کشور در حالی مرتبا به گوش میرسد که بسیاری از کشورهای جهان ارزش معنوی و اقتصادی چنین میراثهایی را درک کردهاند و با احیا، توسعه و تعریف کاربریهای فرهنگی و گردشگری در دل آنان، موجب ایجاد اشتغال و درآمدزایی نیز شدهاند. با اعمال چنین سیاستی، نهادهای مسوول در این کشورها در کنار توسعه گردشگری، فرهنگی و اقتصادی، با لحاظ کردن حساسیتهای موجود، این بناها را حفظ کرده و مانع از تخریب و آسیب پذیرفتن آنها میشوند. همچنین مدیریت گردشگری این کشورها با به رسمیت شناختن حوزههای نوینی از گردشگری همچون گردشگری ادبی، توجه ویژهای به احیا و حفظ خانه ادیبان و شعرای خود دارند.
مثالی از این سیاست را میتوان در کشور فرانسه و در شهر پاریس یافت؛ جایی که خانههای کوچک و بزرگ نویسندگان و شاعرانی همچون ویکتور هوگو و اونوره دو بالزاک که روزگاری در آن زندگی میکردند تبدیل به موزههایی شدهاند که برای جذب گردشگر به کشور بازاریابیهای قدرتمندی بر بستر آنها شکل میگیرد. اهمیت حفظ چنین میراثی در این شهر چنان بالا است که چند سال پیش خانه مارسل پروست، نویسنده نامدار فرانسوی که تخریب شده بود بهطور کامل بازسازی شد و با توجه به اعتبار جهانی وی و تبلیغاتی که صورت گرفته، هماکنون از این ملک که تبدیل به موزه شده است سالانه درآمد بالایی از گردشگران عاید شهر پاریس میشود.
در این شهر جذب گردشگر و درآمدزایی با استفاده از اعتبار مفاخر تنها محدود به ایجاد موزههایی در خانه محل سکونت این چهرهها نشده و هر کافه و رستورانی در پاریس که روزگاری گذر هنرمند یا ادیبی به آن افتاده باشد، امروزه با انبوه مشتریان و گردشگرانی روبهرو است که بر اثر بازاریابیهای شایستهای که صورت گرفته، مشتاق دیدار پاتوقهای چهرههای تاریخی محبوب خود هستند. همچنین ساختمان موزه «لوور» نیز که یکی از مهمترین نقاط گردشگرپذیر این شهر و حتی دنیا به شمار میرود، پیش از انقلاب کبیر فرانسه یکی از کاخهای سلطنتی بود که دولت این کشور با حفظ این میراث ارزشمند فرهنگی و تاریخی خود، آن را تبدیل به پربازدیدترین موزه جهان کرده است.
نظر کاربران
چی شده این چند وقت صاحبانشان پیدا میشود ودرصدد تخریب اثار برمی ایند مگر شهرداری نمیگه که ما دیگه اجازه ساخت برج در تهران نمیدیم