ناصر فکوهی . استاد دانشگاه در روزنامه شرق نوشت: بدون آنکه به نوعی «قانون» در تاریخ یا به یک تاریخگرایی اعتقاد داشته باشیم، میتوان بنا بر مطالعه و واقعیاتی که دستکم مروری بر تاریخ چندصد سال اخیر در جهان نشان میدهد، برخی از فرایندها را ناگزیر یا بسیار محتمل دانست.
ناصر فکوهی . استاد دانشگاه در روزنامه شرق نوشت: بدون آنکه به نوعی «قانون» در تاریخ یا به یک تاریخگرایی اعتقاد داشته باشیم، میتوان بنا بر مطالعه و واقعیاتی که دستکم مروری بر تاریخ چندصد سال اخیر در جهان نشان میدهد، برخی از فرایندها را ناگزیر یا بسیار محتمل دانست.
یکی از این فرایندها بروز یک واکنش تقابلی و نقضکننده سخت در برابر هر کنشی از همین دست است. بسیاری از ما به یاد داریم در برابر موج گسترده واژگان غربی و تقلیدی که در همه امور و شکلها و ساخت برنامههای فرهنگی و اجتماعی از اروپا و آمریکا میشد و قرار بود ما را به دروازههای «تمدن بزرگ» و سپس لزوما به خود این تمدن بزرگ برساند، این باور وجود داشت که ما هیچ چیز کمتر از غربیها نداریم و شکل و شمایل خودمان، شهرهایمان و برنامههایمان هم باید شبیه آنها باشد.
هر کسی هم با این جریان همراه نیست، جایگاهی در نهادهای عمومی و خصوصی ندارد، به گونهای که ورود بسیاری از افراد به دلیل شکل ظاهری «سنتی» و «غیرمدرن» به بسیاری از اماکن ممنوع بود. نتیجه را همه میدانیم و نیازی به بحث درباره آن نمیبینم. اما دقیقا این یکی از مصادیق فرایندهای معکوس واکنشی دیگر بود. پس از انقلاب چنان هر چیزی که با غرب رابطهای شکلی و محتوایی داشت با رژیم گذشته پیوند خورد که حتی گذاشتن نامهایی که کوچکترین شکی درباره «سلطنتیبودن»(به معنای باستانگرابودن) یا غربیبودن آنها میرفت، بر فرزندان و بهویژه بر هر فضایی در سطح شهر ممنوع شد.
حال این امر را مقایسه کنیم با زمانی که تصور میشد قرار است از سختگیریها بیرون آمده و نتیجه آن از یکسو نامهایی شگفتانگیز بود که افراد امروز گاه بر فرزندان خود میگذارند و از سوی دیگر، ورود گسترده نهفقط نامگذاریهای «غربی» بر بسیاری از فضاهای عمومی و کالاها و از آن بدتر ورود عناوینی که امروز حتی شنیدنش نیز آزاردهنده است؛ نظیر «لاکچری»، «سلبریتی» و «برند» که اینها را نیز باید واکنشی دیگر در برابر آن رویکردهای پیشین دانست. اما اگر فاجعه «لاکچری» (که فرصتی دیگر برای بحث میطلبد) و مصیبت «سلبریتی» که در این یادداشت به آن میپردازیم به موضوعی در سطح زبان و سلایق زبانشناختی مربوط میشد، چندان اهمیتی نداشت که به آن بهمثابه موضوعی مهم نگریسته شود کمااینکه بین دو زبان پرگویشگر و بینالمللی فرانسه و انگلیسی به دلایل بسیار با رواج این یا آن واژه از زبان دیگر روبهرو هستیم مثل واژه فرانسوی «لِسه فِر» (اقتصاد بازار آزاد) در انگلیسی یا واژه انگلیسی «فستفود» (غذای سرپایی یا فوری) در فرانسه. همه زبانها از یکدیگر چنین وامگیریهایی میکنند. اما فاجعه زمانی آغاز میشود که مشکل نه در یک انتقال زبانی و حتی معنایی،
بلکه در یک انحراف معنایی مخرب است؛ کاری که ما با «سلبریتی» کردهایم. در اروپای غربی و آمریکا، سلبریتیها عموما در چند شاخه متمرکز هستند؛ موسیقی پاپ، ورزش فوتبال، تلویزیون و سینمای گیشه.
این سلبریتیها به وسیله نظامهای بسیار سازمانیافتهای «ساخته» و به کار گرفته میشوند تا در وهله نخست بازگشت سرمایه بالایی داشته باشند و در وهله بعدی بتوانند به تعداد زیادی از دستکاریهای درون حوزه خود، اعمال نفوذها و زدوبندهای درونی و بیرونی در خدمت آن حوزه امکان دهند.
ما نیز بر اساس باور بیمارگونهای که بیش از صد سال است به «تقلید» به مثابه راه رسیدن به مدرنیته داریم، تصورمان این بوده و هست که لابد مدرنیته، بدون سلبریتی چندان معنایی ندارد. البته به دلیل نداشتن آشنایی با جهان نه میتوانیم وضعیت کشورهایی مانند اسکاندیناوی، کانادا، ایسلند، استرالیا، نیوزیلند، سوئیس و بسیاری دیگر از کشورهای توسعهیافته جهان را مجسم کنیم که در بالاترین رفاه به سر میبرند ولی هرچند ممکن است سلبریتیهای محلی هم داشته باشند هرگز وارد بازی سلبریتی نشدهاند، نه وضعیت کشورهای فقیر یا در حال توسعه و با چارچوبهای آمرانه و دیکتاتوری و حتی نظامهایی را که سلبریتیهایی میسازند تا در خدمت مستقیم افزایش سلطه و تخریب نظامهای رفاه به کار بگیرند نظیر برزیل، مکزیک، بسیاری از کشورهای آفریقای سیاه، روسیه و... که برای ما صادق است. به عبارت دیگر برای خود تصمیم گرفتهایم سلبریتیهایی از جنس خودمان بسازیم که نهفقط در آن حوزههای رایج وجود دارند، یعنی موسیقی، ورزش و تلویزیون و سینما، بلکه سلبریتیهایی هم بسازیم از جنس روشنفکر، هنرمند و دانشگاهی، فعال فرهنگی و فعال سیاسی و سیاستمدار و حتی «آقازاده» صاحب «ژن
خاص».
اما ما به این اکتفا نکردهایم، بلکه ساختار سلبریتیهای عامیانه و عامهپسند را به شکلی تقریبا باورنکردنی و بیسابقه در جهان (به جز در آمریکا که بهشدت مورد استناد گروهی از روشنفکران ماست) هر دو گروه را با یکدیگر آمیختهایم و سپس تلاش کردهایم به رفتارهایی کاملا بیمارگونه شکلی «عادیشده» بدهیم. کشوری که هنوز مردمش از ترس یک زلزله کوچک به خیابانها میریزند، به پمپبنزینها هجوم میبرند، از شهرهایشان میگریزند، اما چند روز بعد همه چیز را فراموش میکنند و دوباره روی گسلهای خطرناک برج میسازند، کشوری که هنوز مشکلات اساسی در مدیریت یکی از بزرگترین پهنههای توریستی جهان (ایران) دارد و از کسب حتی یک درصد از گردشگران جهان عاجز است اما به جای آن همهکار میکند تا دیگر کسی نه به خارج برود (با وضعیت اعتبار پاسپورت و میزان هزینههای سفر) و نه بتواند حتی به سفرهای داخلی عنایتی داشته باشد (با گرانی و «لاکچری»کردن تدریجی همه چیز در بازار توریسم)، ما چنین کشوری هستیم آنگاه هرچند روز یکبار جشن و جشنوارهای به پا میکنیم، سینما و ورزش خود را در سطح جهانی میدانیم و موفقیتهای گروهی کوچک از نسلهای دوم و سوم مهاجرانی را
که به دلیل عدم توانایی کار یا زندگی از ایران رفتهاند و احتمالا با سرمایههای پیشین یا کمکهای کشور میزبان زندگی جدید و به دور از ما برای خود ساختهاند، موفقیتهای ملی ارزیابی میکنیم.
سلبریتیهای ورزشکار و سینماگر و خواننده ما نهفقط خود متأسفانه هنوز خواسته یا ناخواسته نتوانستهاند با وجود موفقیتهای جهانی، محدودیتهای حوزه خود را در مسائل اولیه کاهش دهند، که برعکس روشنفکران و دانشگاهیان را هم وارد بازیهای خود کردهاند که مثل آنها عمل کنند و به جای فشارآوردن بر دولت برای مسئولانه عملکردن و شانه خالینکردن از وظایف قانونیاش در اداره کشور، مثل سوپرمنها جلو بیفتند و بخواهند وظایف یک دولت ملی را بهتنهایی انجام بدهند. بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان ما از انتشار عکسهایشان در صفحه اول روزنامهها و مجلات لذت میبرند؛ از شمارههای ویژه خود و البته از جشنها و جشنوارههایی که برایشان برگزار میشود و این در حالی است که اینگونه مراسمها اگر هم در غرب جایگاهی داشته باشند، اغلب برای درگذشتگان هستند یا در محیطهایی صرفا دانشگاهی و به دور از هیاهو برگزار میشوند و کمترین اثری از آنها در مطبوعات و رسانههای عمومی دیده نمیشود.
اما در ایران رسالت روشنفکر و دانشگاهی با رسالت یک ورزشکار و سینماگر که همگی برای خود جایگاهی قابل احترام دارند، درهم آمیخته شده و ما به وضعیتی رسیدهایم که سلبریتیهای مثلا ورزشکارمان، دائم در حال اظهارنظرکردنهای سیاسی هستند و سلبریتیهای دانشگاهیمان در حال اظهارنظرکردنهای ورزشی. این فقط یک تصویر است؛ تصویری که نمیخواهد و بهتر است بگویم ظرفیت آن وجود ندارد که آنقدر که لازم است انتقادی باشد. اما شکی نداشته باشیم تا زمانی که جسارت رسیدن به چنین حدی از نقد از خود را نداشته باشیم، باید مثل صد سال گذشته پشت در مدرنیته درجا بزنیم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر