«شازده کوچولو در مترو» منتشر شد
کتاب «شازده کوچولو در مترو»، داستانهای کوتاهِ کوتاه (۱۵کلمهای) با موضوع کودکان کار منتشر شد.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: آقای اگزوپری عزیز سلام! من اخیر شازده کوچولوی شما را، وقتی که مسافر خسته یک قطار درونشهری نسبتا خلوت بودم، ملاقات کردم! شازده کوچولو آدامس عسلی میفروخت. او خسته کنار من نشست. دو کتاب تعارفش کردم. یکی را انتخاب کرد. میدانستید شازده کوچولو کلاس چهارم است؟ کتاب را خواند. لحظاتی لبخند به لبش آمد و لحظاتی با دقت به تصاویر نگاه کرد. همان دقتی که شما هم حسش کرده بودید. خواندنش که تمام شد، کتاب را جلوم گرفت و گفت: مرسی خیلی قشنگ بود خاله! او باید آدامس عسلی میفروخت. آقای اگزوپری! من دیر متوجه شدم که شازده کوچولو را ملاقات کردهام. گذاشتم او برود! حالا فرصتی پیش آمده تا برایش بنویسم، در کمتر از پانزده کلمه! او وقت دارد این داستان کوتاه را بخواند! آنقدر مینویسم تا شازده کوچولو را پیدا کنم... شهرزاد مقصوینسب
نمونههایی از نوشتههای این مجموعه:
مادر با چشمانی اشکآلود سر دخترش را تراشید. کار دختران در کارگاهها ممنوع شده بود.
نوزاد روی پای زن در خواب بود... چه خوشبخت! برای امرار معاش فقط باید میخوابید.
مادرش بیمار بود. ریش مصنوعی بر صورت، اشک در چشم، نمایشی شاد ساخت، دلقک کوچهها...
ای کاش در گور باران نمیبارید، نایلونهای بام گورم را باد برد، همسایگانم همه مردهاند.
کار نام دیگر من است، وقتی کودک نیستم.
پدر و مادر در زندان، او در خیابان.
ارسال نظر