عمادالدین باقی در روزنامه شرق نوشت: در سه دهه گذشته پارهاي نسبتها به آيتالله منتظري داده شده و در مستند «قائممقام» نيز عينا تکرار شده است. تبدل آرا و سادهلوحي ازجمله آنهاست. اساسا مرجع تشخيص سادگي، اشخاص وجدان عمومي است. اکنون بايد ديد قضاوت وجدان عمومي با اين قضاوت چقدر منطبق است.
عمادالدین باقی در روزنامه شرق نوشت: در سه دهه گذشته پارهاي نسبتها به آيتالله منتظري داده شده و در مستند «قائممقام» نيز عينا تکرار شده است. تبدل آرا و سادهلوحي ازجمله آنهاست. اساسا مرجع تشخيص سادگي، اشخاص وجدان عمومي است. اکنون بايد ديد قضاوت وجدان عمومي با اين قضاوت چقدر منطبق است.
من فکر ميکنم کساني که علاقهمند به موضوع هستند، نبايد به مطالب تصويري و نوشتاري ديگران اکتفا کنند که اغلب شبيه محاکمه غيابي بوده و بههميندليل در وجدان عمومي پذيرفته نشده است. افراد بايد آراي گوناگون را مطالعه کنند. وجدان عمومي نيازمند داوري عالمانه و علمي و مستند از طريق شنيدن روايتهاي متفاوت است.از ذکر مصاديق گوناگون که نقيض عناوين منتسبه است، ميگذرم. اين مصاديق در خاطرات ايشان و انتقاد از خود و واقعيت و قضاوتهاي مورد تأييد آيتالله، به تفصيل آمدهاند. در اينجا بيشتر بر وجه نظري مسئله تمرکز ميکنم.
دگرديسي آرا
در اين سخن يک پيشفرض نهفته است و آن اين است که انجماد و سنگوارگي و نفوذناپذيري، مطلوب و تغيير آرا نامطلوب است. برايند ستايش انجماد، خسارتهاي جبرانناپذيري است که در دوران مختلف به کشور وارد شده است. ويژگي آيتالله منتظري اين بود که اگر نظري با منطق و استدلال برايش درست يا نادرست تشخيص داده ميشد، شجاعت داشت که آن را اعلام کند و از اينکه متهم به تجديدنظرطلبي شود، هراسي نداشت؛ زيرا تبدل آراي او، عليالمبنا بود. بههميندليل همان اندازه که منعطف بود، اگر در مسئلهاي متقاعد نميشد، مقهور جو نيز نميشد؛ چنانکه براي مثال درباره رياستجمهوري زنان چون مجاب نشده بود، با وجود جو سنگين مطالبات مطرحشده در اين زمينه زير بار نميرفت.
در شنيدن نظرات ديگران نيز سن و مقام افراد بههيچوجه مدخليت نداشت. از يک فرد عادي تا کوچکترين شاگرد خود، از جوانان تا معمرين رأيشان محترم و مغتنم بود. حتي اصرار داشت همه نامههاي ارسالي به او داده شود و ميگفت گاهي در همين فحشهايي هم که به من ميدهند، نکتههاي خوبي وجود دارد.
او خود بارها در درسهاي خارج و در سخنرانيهايش از قول آيتالله بروجردي، استاد خويش، ميگفت: «انا في کل يوم رجل». يعني من فرزند زمان خويشم و امروز و فردايم ممکن است متفاوت باشد. اين مرام او در علم و سياست و زندگياش بود. در نظريههاي علمي نيز منجمد نبود. ابتدا از «نظريه نصب» به «نظريه نَخب» رسيد؛ سپس در نظريه ولايت فقيه که شارح اصلياش بود، تجديدنظرهايي داشت. دکتر شريعتي هنگامي که در درسهاي اسلامشناسي تهران مورد انتقاد قرار ميگيرد که آنچه ميگويد با اسلامشناسي مشهد او متفاوت است، پاسخ ميگويد: به قول استادم گورويچ من کنسرو نيستم. اين ويژگي آيتالله منتظري مشهور بود. جالب اينکه شهيد بهشتي دو نفر را داراي ويژگي پويايي دانسته است: شريعتي و منتظري را. او ميگويد: «کساني که خلاق نيستند، اگر در سال سيام زندگي خود، رأيي را بگويند، ميتوان آن را به حساب سال هفتادم زندگيشان هم گذاشت.
ميپرسيم رأي آقا درباره فلان مطلب چه بوده؟ ميگويند به نوشتههايش نگاه کن؛ ميخواهد نوشتههاي سال سيام، ميخواهد نوشته سال هفتادم! همه يک جور است؛ ولي آدمهايي که داراي انديشه پويا، متحرک و خلاق هستند، رأيشان درباره يک مطلب امسال با سال قبل فرق ميکند. به قول آيتالله منتظري، دوست عزيز و فقيه مجاهد ما «امروز امروز است، ديروز ديروز». ايشان اگر ديروز مطلبي گفته باشد و امروز رأيش عوض شده باشد، ميگوييم آقا! ديروز اينجور گفتيد! ايشان ميگويد: «ديروز ديروز بود، امروز امروز است» (کتاب: دکتر شريعتي در جستوجوي شدن).
اين سخن بهشتي بهعنوان يکي از کساني که از پيش از انقلاب در پي مرجعيت آيتالله منتظري، آيتالله خميني بود، نشان ميدهد اين ويژگي ممتاز و مثبت آيتالله منتظري، شهره بوده و همه کساني که او را همراهي و پشتيباني کردند، با علم به اين صفات بوده است؛ اما برخي از دگرديسي آراي او اتهام ديگري را بهعنوان سادهلوحي برگرفتهاند.
سادهلوحي
به طور خلاصه بهعنوان کسي که حرفه اصلياش پژوهش بوده، درباره سند چنين مدعايي، در اين ٣٠ سال هرچه بيشتر کاويدهام، کمتر يافتهام؛ يعني تا امروز يک نفر را نديدهام که براي اين سخن يک دليل قانعکننده بياورد؛ در نتيجه اين پرسش ايجاد ميشود که چرا اين اتفاق ميافتد. پاسخ را ميتوان در نظريه معروف فرافکني در روانشناسي جست.
اگر افرادي قبل يا اوايل انقلاب از هوشمندي آيتالله منتظري ميگفتند و پس از آن قائل به سادهانديشي او شدند، ايراد متوجه آنهاست که تغيير رأي دادند؛ نه متوجه آيتالله منتظري؛ اما به لسان طلبگي ميتوان گفت، عدالت از امور اثباتي و علميت و فراست از امور ثبوتياند. ممکن است شخصي با يک دروغ از عدالت ساقط شود؛ ولي علميت از امور ثبوتي است و ساقط نميشود.
فراست و هوشمندي نيز از امور ثبوتي است نه اثباتي؛ يعني اين صفات زايلشدني نيستند؛ مگر به زوال وجود شخص؛ اما اين اتهام دو عارضه دارد: يکي اينکه اصل انقلاب و نظام را هدف ميگيرد. دوم اينکه خود مسئولان انقلاب و نظام را هم در معرض اتهام قرار ميدهد و شنونده ميگويد اگر او سادهانديش بود، چرا ديگران او را تأييد و ترويج کردند.از بيان مصاديق و نقد آنها که فعلا ميسور نيست، ميگذرم. منابع خبري و کانالهاي اطلاعاتي آيتالله منتظري آنقدر متعدد بود که امکان کاناليزهشدن او وجود نداشت و در دفتر او نيز تکثر وجود داشت.
درِ خانه او و درِ ذهن او به روي همه باز بود.هنگامي که مرحوم سيداحمد خميني در رنجنامهاش خطاب به آيتالله منتظري مينويسد: شما نقش تعيينکنندهاي در تثبيت مرجعيت امام داشتيد و آقاي حميد روحاني در جلد نخست کتاب بررسي و تحليل نهضت امام خميني که با ويرايش و نظر امام خميني در نجف منتشر شد، از آيتالله منتظري بهعنوان رهبر انقلاب در داخل کشور ياد کرده است و مسئولان و همراهان انقلاب همواره از او بهعنوان دومشخص انقلاب ياد کردهاند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر