حميدرضا جلاييپور در روزنامه اعتماد نوشت: حركتهاي جمعي دانشجويي ايران چه در قالب حركتهاي «جنبشي» و چه در قالب فعاليتهاي انجمني تاريخي هفتاد ساله دارد. هدف اين مطالعه ورود به تاريخ اين بحث نيست، بلكه ارزيابي وضعيت كنوني حركتهاي جمعي دانشجويي در سال ۱۳۹۶ است.
از نظر اين نوشته فعاليتهاي علمي و تحقيقاتي دانشگاهها (نه فعاليتهاي اداري، مالي و حفاظتي آنها) و حركتهاي جمعي دانشجويي در حوزه جامعه مدني (و نه در حوزه سياسي و دولت) قرار ميگيرد.
البته در شرايطي كه نهاد دولت (دولت به معناي وسيع آن يعني نظام سياسي) قصد كنترل و دستكاري جامعه و جامعه مدني را داشته باشد پارهاي از اتفاقات و تحولات ميتواند حركت جمعي دانشجويان را به يكي از مولفههاي جامعه سياسي ايران تبديل كند. ارزيابي اين نوشته از وضعيت دانشجويي مبتني بر مشاهدات نويسنده، مصاحبه با فعالان دانشجويي و يك نظرسنجي از ٥١٠ فعال دانشجويي است (گزارش اين نظر سنجي كه توسط ابوالفضل حاجيزادگان انجام شده در بالا آمده است.) اين بررسي ارزيابيهاي منفي از فعاليتهاي دانشجويي در ايران (به اين معنا كه جامعه مدني ايران از تحرك جريانهاي دانشجويي محروم است) را تاييد نميكند. اين مطالعه كه در آذرماه ۱۳۹۶ انجام شده در ١٠ فراز زير ارايه ميشود.
مكان، مضمون و نوع فعاليتهاي دانشجويي
در شرايط فعلي در ايران حدود پنج ميليون دانشجو مشغول تحصيلند. بيش از چهار ميليون (۸۶ در صد) دانشجو در مراكز آموش عالي پولي و خصوصي تحصيل ميكنند و كمتر از يك ميليون دانشجو در دانشگاههاي دولتي و قديمي هستند. عمده فعاليتهاي جمعي دانشجويان در دانشگاههاي دولتي و به ميزان كمتري در دانشگاههاي آزاد است و اكثر اين فعاليتها در سه حوزه يا با سه مضمون هست. مضمون اول فعاليتهاي جمعي «سياسي- عمومي» (غيرحزبي) است. اين فعاليتها بيشتر در انجمنهاي اسلامي دانشجويي و تشكلهاي بسيج صورت ميگيرد. اين تشكلها آشكارا به امور عمومي و ملي و فراتر از محيط دانشگاهها ميپردازند. مضمون دوم فعاليتها «فرهنگي- علمي» است كه بيشتر در قالب انجمنهاي علمي انجام ميشود.
دانشجويان در اين فعاليتها بيشتر با نگاه انتقادي به ارتقاي توان علمي خود ميپردازند و در ١٠ سال گذشته تعداد اين انجمنها و نشرياتشان رشد چندصددرصدي داشته است. سومين دسته فعاليتهاي جمعي دانشجويان مضمون «صنفي-اقتصادي» دارد. با پولي و تجاري شدن روزافزون دانشگاهها در سالهاي اخير بر فعاليتهاي صنفي دانشجويان افزوده شده است تا جاييكه به اقتصاد سياسي ايران هم ميپردازند و گرايشهاي عدالتجويانه و چپ اقتصادي در ميان فعالان صنفي رو به تقويت بوده است. وقتي از حركت جمعي و جنبشي دانشجويي صحبت ميشود بيشتر فعاليت جمعي «سياسي- عمومي» دانشجويان مورد نظر است. حركتهاي دانشجويي در وضعيت جنبشي نيست و فعاليتهاي انجمني كنوني بيشتر بر حدود ٣٠ درصد از دانشجويان تاثير ميگذارد، نه همه آنها. حوزه نفوذ فعاليت سياسي دانشجويي در شرايط عادي و انجمني حدود ٥٠٠ هزار دانشجو از پنج ميليون دانشجو است.
آرايش موجود تشكلهاي سياسي دانشجويي
در ميان انجمنها و تشكلهاي سياسي دانشجويان از دو جريان اصلي يعني اصلاحطلبان و اصولگرايان و يك جريان فرعي كمتر مريي يعني چپهاي رفورميستي ميتوان سراغ گرفت. انجمنهاي اسلامي نخستين جريان دانشجويي از حيث نفوذ روي دانشجويان دانشگاهها هستند كه در سال ۹۶ از سه طيف تشكيل شدهاند: طيف شوراي «احيا» (كسانيكه پس از ضرباتي كه انجمنهاي اسلامي از سال ۸۴ تا ۹۲ دريافت كردند دوباره بهدنبال بازسازي و احياي انجمنها هستند و از نظر خط مشي به جريان اصلي اصلاحطلبان نزديكند)، طيف «تادا» (اتحاديه تشكلهاي اسلامي دانشجويان ايران كه به نسبت احيا مشي ميانهروتري دارد) و طيف خط امام. هريك از اين طيفها ارتباطات خاص سياسي و حوزه نفوذ ويژه خود را دارند. به عنوان نمونه طيف احيا را ميتوان برآمده از دل دفتر تحكيم و جناح مدرن اصلاحطلب آن دانست، طيف تادا روابط نزديكتري با دولت اعتدال و چهرههاي اصلاحطلب درون جمهوري اسلامي دارد و طيف خط امام نيز نزديك به طيف احيا شده است و حتي اين دو طيف براي دريافت مجوز «اتحاديه» نيز اقدام كردهاند. از نظر محبوبيت در بدنه دانشجويي اين طيفها به ترتيب عبارتند از احيا، تادا و خط امام.
البته تادا به دليل نزديكتر بودن به مجوز فعاليت اتحاديه، روابط حسنهاي با برخي اعضاي دولت دارد و از دسترسيهاي بيشتري برخوردار است. در مجموع اين سه طيف عموما در مسائل كلان جامعه همسو هستند، همانطور كه در انتخابات ۹۴ و ۹۶ كنشهاي هماهنگي در حمايت از ليست اميد و حسن روحاني داشتند. در برخي دانشگاهها مثل اميركبير هر سه طيف تشكل دارند و در برخي دانشگاهها يك يا دو تشكل از اين طيفها حضور دارند. دانشگاه تهران خود را تا حدودي جدا از اين طيفبنديها و در تعامل با همه ميداند. دانشگاههايي مثل علم و صنعت و علامه و شاخه ترقيخواه اميركبير به احيا نزديكتر هستند و دانشگاه شريف به خط امام. در ضمن طيف تادا به برخي چهرههاي نزديك به سيدمحمد خاتمي نيز نزديك است.
طيف خط امام هم ارتباطاتي دارد اما به اندازه تادا ارتباطاتش باعث پشتوانه براي گرفتن مجوز اتحاديه نشده است. طيف احيا بيشتر به برخي چهرههاي سابقا دانشجويي كه عضو تشكلهاي پيشرو جبهه اصلاحات هستند نزديك است- يعني بيشتر با دانشجويان و تحكيميهاي سابق. اما بيشترين فشارها از سوي نهادهاي امنيتي نسبت به ديگر طيفها در سراسر كشور روي تشكلها و افراد نزديك به احيا بوده است. طيف احيا در واقع بعد از انتخابات ٩٢ نخستين جلسات خود را متشكل از هفت- هشت دانشگاه تشكيل داد. طيف خط امام البته خود را مستقل از چهرهها و جريانات سياسي ميداند اما با توجه به نزديكي بيشتر اين طيف با احيا و البته دورتر بودن از دولت، با چهرههاي اصلاحطلب خارج از ساختار قدرت ارتباط دارد، تقريبا مثل احيا. خط امام در سال ٩٣ اعلام موجوديت كرد. تادا از اواسط سال تحصيلي ٩٣-٩٢ شروع به شكلگيري كرد و از ابتدا برخي سابقون دانشگاه تهران هم به آنها نزديك بودند. اما تادا سال ٩٤ رسما اعلام كرد به دنبال مجوز اتحاديه است.
در ضمن اخيرا به دليل تداوم مشكلات اقتصادي گفتمان عدالت اجتماعي در انجمنها پررنگتر از سالهاي اول دهه هشتاد شده است. دومين جريان دانشجويي اصولگرايان هستند كه انجمن بسيج، جامعه اسلامي، انجمن مستقل و جريان عدالتخواه را شامل ميشوند. بسيج و جامعه اسلامي نزديك به هم هستند. انجمنهاي مستقل جداي از اينها هستند و در بسياري از دانشگاهها اعضاي بسيج و جامعه اسلامي گفتهاند كه خود را همراه مستقل نميدانند. تفاوت عدالتخواهان با بقيه تشكلهاي دانشجويي اصولگرا در اين است كه براي مثال حتي به رييس قوه قضاييه هم انتقاد ميكنند و هر كس يا عاملي غير از مقام رهبري را اگر در راه عدالت اقتصادي در نظر آنها مانع ايجاد كرده باشد، نقد ميكنند.
سه طيف بسيج و جامعه اسلامي و انجمن مستقل در مخالفت با دولت روحاني و برجام گاهي همسو ميشوند اما انجمن مستقل بهدليل نزديكياش به برخي چهرههاي دولت احمدينژاد عموما جداي از سه طيف ديگر است. احمدينژاديها به طيف انجمنهاي مستقل نزديكترند و اين طيف در سالهاي بعد از ٩٢ به وضوح مدافع دولت احمدينژاد بودند، اما جديدا مواضع خود را به وضوح اعلام نميكنند. جامعه اسلامي در انتخابات ۹۶ به قاليباف نزديكتر بود تا رييسي و دعوت از پايداريها و چهرههاي تندرو بيشتر توسط اين طيف و بسيج صورت ميگيرد. در ميان جريانهاي متشكل دانشجويي يك جريان فرعي و كمترمريي چپ سوسياليستي نيز وجود دارد كه خود شامل: چپ نوي رفورميستي (اروپايي) و معتقد به دموكراسي (با فعاليتهاي متشكل بيشتر) و چپ ارتدوكس و انقلابي (روسي) و معتقد به تغييرات راديكال اقتصادي (با فعاليتهاي كمتر) ميشود.
طيف چپ قومگرا نيز بيشتر در قالب نشريات دانشجويي حضور دارد. جريان ليبرالهاي فرااصلاحاتي نيز كه در ابتداي دهه هشتاد شمسي در نشريات دانشجويي حضور داشتند هم در سالهاي اخير و خروج فعالان اصليشان از كشور ديگر فعاليت موثري در فضاي دانشگاه ندارند. عموم دانشجويان چپ خارج از ساختار انجمنها را ميتوان چپ سوسياليستي- رفورميستي دانست. ولي در برخي دانشگاهها مثلا در جاهايي كه بحث قوميتي رونق دارد يا ارتباطاتي با چهرههاي چپ شناختهشده وجود دارد، گاهي چپ انقلابي هم ديده ميشود، اما از نظر كمي و كيفي جريان قدرتمندي نيستند و عموما در كنار ساير دانشجويان چپ نو و رفورميستي حضور دارند. مثلا در روز دانشجو در برخي دانشگاهها مثل دانشگاه علامه تعدادي از دانشجويان با شعارهايي نظير پيوند دانشجو و كارگر و دفاع از كارگران زنداني و سنديكاهاي كارگري تجمعات كوچكي داشتند.
اينها عموما با اصلاحطلبان زاويه دارند اما فاصله آنها با جريان اصولگرا و حامي ساختار جمهوري اسلامي بيشتر است. در برخي دانشگاهها كه نهادهاي امنيتي حساسترند، اگر گفتمان چپي درون انجمنها وجود دارد و بحثهاي عدالتمحور را مطرح ميكند، بيشتر در چارچوب قانون و فعاليتهاي رسمي و اجراي نشستها و برنامههايي با اين موضوعات است. در اين دانشگاهها معمولا فاصله تشكلهاي رسمي دانشجويي با چپها حفظ ميشود تا فشار امنيتي بر دانشجويان تحميل نشود. چپهاي نوي مذهبي بعضا داخل انجمنهاي اسلامي هم فعاليت دارند ولي اكثرشان بيرون از انجمنها به نحو جسته گريخته فعالند.
كاركردها و مطالبات حركت جمعي دانشجويي
اول اينكه دانشجويان «با هم» با مسائل عمومي و خير همگاني آشنا ميشوند. دوم اينكه تشكيل جلسات گروهي و نشستهاي عمومي براي بررسي مسائل كشور علاوه بر اينكه براي دانشجويان وجه آموزشي دارد، به فضاي نقد و بررسي در عرصه عمومي كشور و گفتوگوي عمومي درباره معضلات كشور كمك ميكند. سوم اينكه اين فعاليتها به هويتيابي دانشجويان و كسب سرمايه اجتماعي براي آنها كمك ميكند. چهارم اينكه برقراري ارتباط دانشجويان با روشنفكران، مسوولان دولتي و تشكلهاي سياسي براي دعوت به حضور در نشستهاي دانشجويي باعث انتقال تجربه نسلي ميشود. پنجم اينكه دانشجويان در تشكلهاي دانشجويي در فعاليت جمعي و سياسي تجربه كسب ميكنند و به تدريج در سياستورزي ماهرتر ميشوند و در ادامه مسير ميتوانند در احزاب و نهادها و مديريتهاي سياسي مشغول شوند.
همانطور كه اشاره شد در مجموع فعاليت تشكلهاي فوق كمتر از سي در صد جمعيت دانشجويي را پوشش ميدهد. بقيه دانشجويان «در خود» هستند يا دغدغههاي اقتصادي و شخصي مجال فعاليت جمعي و حساسيت جدي به مسائل عمومي را به آنها نميدهد. بخشي از آنها هم بيشتر دنبال مصرف كالاهاي فرهنگي- فراغتي هستند. با اين همه حتي اين بخش بزرگ و كمتر فعال بدنه دانشجويي هم مطالبات سياسي دارند. در نظرسنجي فوق از فعالان دانشجوني در سوالي باز مهمترين مطالبات دانشجويان پرسيده شد. بر اساس اين نظرسنجي عمدهترين مطالبات دانشجويي هنوز مطالبات سياسي مثل آزادي بيان و رفع حصر است. محبوبترين شخصيت سياسي در بدنه دانشجويان نيز محمد خاتمي، محمد مصدق و مهدي بازرگان هستند.
مهمترين دغدغههاي دانشجويان انجمني به ترتيب عبارتند از: ضرورت گشايش سياسي؛ توجه به فساد ساختاري و حمايت از اصل شفافيت در حكمراني؛ توجه به فرسايش اقليم و زيستبوم ايران و اخيرا محكوميت سياستهاي ترامپ و راست افراطي اسراييل- امريكا. جريان تحولطلب و معتقد به «عبور» از جمهوري اسلامي در جريانات سياسي اصلي در دانشگاه فعاليت متشكل ندارد و حضور اين جريان بيشتر بيرون دانشگاه و بهصورت گفتماني در ماهوارهها و شبكههاي اجتماعي آنلاين است. همچنين در چهار سال اخير با رشد زيرساختهاي فضاي آن لاين و رشد گروههاي تلگرامي ارتباطات جريانهاي دانشجويي در فضاي آنلاين و پيامرسانهاي موبايلي بيشتر شده است. هنوز اثر اين متغيير جديد در حركتهاي دانشجويي به خوبي بررسي نشده است و اين موضوع نيازمند مطالعهاي مجزاست.
تحليل جنس فعاليتهاي دانشجويي
در شرايط فعلي فعاليتهاي دانشجويي در سطح حركتهاي جنبشي نيست. در شرايط فعلي حركت دانشجويي بيشتر حركتي در سطح فعاليتهاي «انجمني» و تا حدودي «شبكهاي» است. پس از سركوب جنبش دانشجويي در سال ۷۸ در كوي دانشگاه تهران ديگر شاهد جنبش مستقل دانشجويي نبوديم. البته كثيري از دانشجويان جريانهاي اصلي دانشجويي (كه در بالا اشاره شد) در حركتهاي انتخاباتي در بيرون دانشگاه فعال ميشوند و دانشجويان بخشي از جنبشهاي انتخاباتي در برهههاي انتخاباتي بودهاند. به تعبيري ديگر كانون فعاليت دانشجويان سياسيتر از تشكلهاي دانشجويي به جوانان احزاب و كمپينهاي انتخاباتي و شبكههاي اجتماعي منتقل شده است. عدهاي از تحليلگران ركود فعاليت جنبش دانشجويي را امري منفي ميبينند و آن را به سياستهاي امنيتي حاكميت در دو دهه اخير و مادي و فردي شدن دانشجويان ربط ميدهند. عامل سياستهاي امنيتي در كنترل فضاي دانشجويي همچنان موثر بوده است، ولي به دو دليل زير تغيير در نوع فعاليتهاي دانشجويي (از جنبشي به انجمني و شبكه اي) را لزوما نبايد منفي به شمار آورد.
اول اينكه هيچ حركت جمعي از جمله حركت دانشجويي نميتواند همواره در وضعيت خيزش جنبشي باشد. شرايط جامعه تحت تاثير مجموعهاي از عوامل شناختهشده و شناختهنشده جنبشي ميشود و همه اين عوامل را نميتوان به نحو ارادهگرايانه ايجاد كرد. از قضا حركت نرمال دانشجويي «انجمني» بوده است و وضعيتهاي خيزش جنبشي استثنا بودهاند. در انتخابات سال ۸۸ هم فعاليتهاي دانشجويي «انجمني» و در چارچوب كمپينهاي انتخاباتي پويش موج سوم و ۸۸ بود، ولي انتخابات رياستجمهوري سال ۸۸ طوري برگزار شد كه حركت انجمني دانشجويي و كمپين انتخاباتي نرمال را به حركتي جنبشي تبديل كرد. در روز اين انتخابات در حالي كه هنوز در شعبههاي اخذ راي بسته نشده و شمارش آرا آغاز نشده بود در ساعت ١٠ و ربع شب يكي از رسانههاي اصولگرايان پيروزي احمدينژاد را با بيست و چهار ميليون راي اعلام كرد. اين اقدام نابخردانه منجر به شكلگيري جنبش سبز با شعار «راي من كو؟» شد. حركتهاي دانشجويي يكي از مولفههاي اين جنبش مدني بود. دوم اينكه در دو دهه اخير ماهيت كلان جامعه تغيير كرده و اين تغيير محيط اجتماعي بزرگتر روي فعاليت جمعي دانشجويي نيز اثر گذاشته است. مثلا در دوره اصلاحات
جامعه ايران يك جامعه نيمهتودهاي- نيمهدموكراتيك بود و فعاليتهاي جمعي دانشجويي رونق گرفت و مثلا بيش از دو هزار و پانصد نشريه دانشجويي توليد ميشد. در دوره مهرورزي جامعه ايران نيمهتودهاي- نيمهكنترلشده بود و فعاليتهاي جمعي دانشجويي منقبض شد. در دوره فعلي يا دوره اعتدال جامعه ايران نيمهدموكراتيك- نيمهشبكهاي است.
در چنين فضايي فعاليتهاي دانشجويي هم بيشتر انجمني- شبكهاي است كه ارزيابي اين بخش شبكهاش نيازمند مطالعه ديگري است. بنابراين رشد فعاليتهاي انجمني و احياي آن و رشد فعاليتهايي با مضمون فرهنگي و علمي و صنفي با ساختار جامعه نيمهدموكراتيك و نيمهشبكهاي ايران سازگاري دارد. ولي اين به معناي پايان جنبش دانشجويي نيست. در آينده بسته به شرايط جامعه و نحوه حكمراني جامعه حركت پويا و جمعي دانشجويان ميتواند در قالب انجمني و تودهاي ادامه يابد. يا اگر تندروها دوباره با جامعه ايران شوخياي كنند (مثل ۸۸) ظهور عوامل غير قابل پيشبيني ميتواند حركت انجمني دانشجويان را به «جنبشي» تبديل كند. به هر ترتيب به دلايل بالا اين ادعا كه حركت دانشجويي در ايران تمام شده يا مرده است ارزيابي دقيقي نيست.
از دانشگاه دانشجويي به جامعه دانشجويي
تغيير اساسي در دهههاي گذشته در جامعه ايران رخ داده است: به تدريج نه دانشگاه كه كل جامعه «دانشجويي» شده است. چنانكه گفته شد امروز پنج ميليون دانشجو داريم و بيش از هفت ميليون فارغالتحصيل دانشگاهي در ايران داريم. به تعبير ديگر تقريبا به ازاي هر چهارده ميليون خانواده ايراني يك دانشجو يا فارغالتحصيل دانشگاهي داريم. چهار دهه پيش دانشجويان درصد كوچكي از جامعه را تشكيل ميدادند و موقعيت و منزلتي ويژه داشتند و پس از فارغالتحصيلي هم مسير تضمينشدهتري براي افزايش بهره از ثروت و قدرت و منزلت داشت. اما امروز با توجه به افزايش چشمگير جمعيت دانشجو و فارغالتحصيل هر سه متغير بالا اهميت خود را از دست داده است و فارغالتحصيل بيكار كممنزلت كمقدرت درصد بيشتري از دانشگاهيان سابق را تشكيل ميدهند. اين افزايش جمعيت دانشجويان و فارغالتحصيلان پيامدهاي منفي و مثبت زيادي دارد. يكي از پيامدهايش اين است كه بهجاي دانشگاه مطالبهگر با يك جامعه مطالبهگر با انفجار انتظارات روبهرو هستيم. در بيست سال گذشته در برهههاي انتخاباتي به روشني ميتوان اين جامعه مطالباتي، انتظاراتي و جنبشي را ديد. اگر جامعه ايران در مسير توسعه پايدار،
همهجانبه، عادلانه و مبتني بر حكمراني خوب قرار نگيرد ما اگر نه با يك دانشگاه جنبشي، با يك جامعه انتظاراتي و نامتعادل و جنبشي روبهرو خواهيم بود.
آسيبشناسي محيطهاي دانشجويي
محيط دانشگاه و جامعه ما را همچنان عارضه پاپوليسم (يا مردمانگيزي) تهديد ميكند. اغلب تصور ميشود مردمانگيزي بيشتر كار احمدينژاد بود، درصورتيكه او تنها يكي از تجربههاي پاپوليستي از نوع راست افراطي بود. مهمترين مولفه پاپوليسم اين است كه يك فرد يا گروه يا حزب يا دولت آماده باشد به مردم وعدههايي جذاب اما غير عملي بدهد. البته بسته به شرايط جامعه بعضي از تجربههاي پاپوليستي ميتوانند بخشي از مردم را تحت تاثير قرار دهند يا ندهند. در سالهاي ۸۰ به بعد حركتهاي دانشجويي با يك پاپوليسم ناكام به نام ليبراليسم روبهرو شد. عدهاي از دانشجويان تحكيم در دور دوم خاتمي به اين ارزيابي رسيدند كه تغيير و اصلاح در چارچوب گفتمان و سازوكارهاي جمهوري اسلامي امكانپذير نيست و به دنبال تغيير اصقلابي رفتند. آنها به مردم وعده تغيير قانون اساسي (بر مبناي يك ليبراليسم سياسي ناب) را دادند و با بيانيه فراخوان رفراندوم و سايت شصت ميليون دات كام از مردم خواستند كه موافقت خود را براي تغيير قانون اساسي با كليك روي سايت اعلام كنند!
ولي اين شعار به ظاهر جذاب با توازن قواي نيروهاي كشور همراهي نداشت و به جاي شصت ميليون تنها شصت هزار كاربر گمنام كليك و هزينههاي زيادي را به حركت دانشجويان تحميل كردند. صدها دانشجو زنداني، ستارهدار و مهاجر شدند بدون اينكه دستاورد خاصي براي جريان دانشجويي يا جامعه سياسي داشته باشند. تشكلهاي دفتر تحكيم در دانشگاهها هم سركوب شد. امروز هم كه نزديك به دو دهه از آن رخداد ميگذرد باز هم جامعه و هم دانشگاه ميتوانند در معرض پاپوليسم از نوع ديگري قرار بگيرند. البته اينبار اين مردمانگيزي ممكن است ليبراليسم ناب سياسي نباشد بلكه به نام تحقق عدالت اجتماعي و بدون توجه به لوازم عملي بسط عدالت، وعده يك سوسياليسم ناب داده شود.
به نظر ميرسد راهبرد تقويت فعاليتهاي انجمني و شبكهاي دانشجويي با توجه به شرايط ساختاري جامعه هم عملي است و هم داراي كاركرد مثبت براي دانشجو و دانشگاه و جامعه ايران است. بنابراين اين توصيه بهاره هدايت (به عنوان نماد دانشجوي كنشگري كه براي آزادي هزينه داده است) مبتني بر ضرورت حفظ و تقويت سرمايههاي انجمني و سازماني دانشجويي توصيهاي راهگشا است و در سطح تغييرات كلان التزام دانشجويان به الگوهاي اصلاحي در برابر الگوهاي انقلابي و اصقلابي ميتواند التزامي عملي، راهگشا و رهاييبخش باشد.
ارسال نظر