عاطفه شمس در روزنامه آسمان آبی نوشت: گریز از مسائل سیاسی رفتاری است که در یک جامعه سیاستزداییشده از سوی افراد جامعه انجام میشود، اما گاه جامعه بهویژه جامعهای که در آن همه ابعاد زندگی مردم به نوعی رنگ و بوی سیاسی دارد، در شرایطی که به نظر میرسد نسبت به سیاست بیتوجه است با بهکارگرفتن روشهایی میکوشد از طریق ابراز وجود در عرصههای دیگر، قدرت خود را نشان دهد.
عاطفه شمس در روزنامه آسمان آبی نوشت: گریز از مسائل سیاسی رفتاری است که در یک جامعه سیاستزداییشده از سوی افراد جامعه انجام میشود، اما گاه جامعه بهویژه جامعهای که در آن همه ابعاد زندگی مردم به نوعی رنگ و بوی سیاسی دارد، در شرایطی که به نظر میرسد نسبت به سیاست بیتوجه است با بهکارگرفتن روشهایی میکوشد از طریق ابراز وجود در عرصههای دیگر، قدرت خود را نشان دهد.
این اتفاق، تحلیل رفتار سیاسی جامعه را با دشواری روبهرو کرده و به پیشبینیناپذیرشدن رفتار جامعه در برخورد با پدیدههای متفاوت منجر میشود. سعید معیدفر، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در گفتوگو با «آسمان آبی» معتقد است شاید بتوان عرصههای سیاسی را با الزام و اجبار کنترل کرد، اما از آنجا که عرصههای فرهنگی و اجتماعی را نمیتوان بهراحتی تحت کنترل درآورد، جامعه نیز تاکتیکهای خود را برای حضور در عرصه سیاسی تغییر داده است و با رفتن بهسمت زمینههای دیگر از هر فرصتی برای متمایزکردن خود از جریان ایدئولوژیک غالب استفاده میکند. متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
برخی از فعالان سیاسی و جامعهشناسان معتقد هستند در حال حاضر جامعه ایران سیاستزدایی شده است، درحالیکه عدهای تاکید دارند جامعه ما هنوز سیاستزده است. به نظر شما، کدامیک از این دو پدیده اکنون بر جامعه حاکم است؟
به نظر من، چنین برداشتی چندان با جامعه ما تطبیق نمیکند. شاید رفتار جوانان یا تغییر سبک زندگی آنها بهشکل خاص در کشورهای غربی و توسعهیافته در چارچوب جامعهشناسی یا مکاتب انتقادی، نوعی سیاستزدایی تلقی شود، اما در جامعه ما الزاماتی در همه ابعاد فکری، رفتاری، اعتقادی وجود دارد و اتفاقی در حال رخدادن است که خود یک عمل سیاسی به شمار میآید؛ بنابراین من چندان با این کارشناسان همعقیده نیستم و معتقدم امروز جامعه بهویژه نسل جوانی که در چنین نظام سیاسی بههیچوجه فرصت عرض اندام ندارد از هر فرصتی برای بروز خود استفاده میکند؛ در مجموع، مسئله فرصتهای متعددی است که برای یک نسل که با نسل انقلاب زاویه پیدا کرده به وجود میآید تا بتواند خود را نشان دهد و این نمایش هم باید درست در مقابل نمادهای نسل پیشین باشد.
پس شما معتقدید همواره تلاش برای سیاستزداییکردن جامعه از سوی نهادهای قدرت وجود دارد، اما جامعه زیر بار پذیرفتن آن نمیرود؟
دقیقا، به این معنی که جامعه تاکتیکهای خود را برای حضور در عرصه تغییر داده است؛ برای مثال جامعه پیش از این مستقیمتر وارد منازعه سیاسی میشد، اما در شرایط فعلی میبینیم که از هر فرصتی مثل محرم و برگزاری مراسم تاسوعا و عاشورا، برندهشدن تیمملی در مسابقات مختلف، برندهشدن یک نامزد در انتخابات یا هر فرصت دیگری برای نشاندادن و متمایزکردن خود از جریان غالب استفاده میکند؛ بنابراین من اعتقادی به این ندارم که جامعه ما سیاستزدایی شده است، بلکه جامعه دنبال فرصتی برای پیگیری مطالبات خود میگردد.
ریشههای این تلاش برای سیاستزداییکردن جامعه در چیست؟
امروزه دولت در جامعه ما نقش پررنگی دارد و در ریزترین ارکان زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی افراد وارد شده است. میتوان گفت جایی برای جامعه باقی نمانده است که به دور از مداخله دولت باشد. بخش عمدهای از طرز تفکر، کتابخواندن، سینما رفتن و حتی نوع فیلمی که افراد برای دیدن انتخاب میکنند در تسلط نظام سیاسی قرار گرفته است؛ در نتیجه، جامعهای که در آن تقریبا بسیاری از تفکرها، رفتارها و فعالیتهایی که در یک مدار متفاوت باشد مجال چندانی برای بروز نمییابد و خودبهخود صبغه سیاسی پیدا میکند، رفتارها نیز رنگ و شکل سیاسی به خود میگیرند. در جاهایی که مواجهه جامعه و سیاست مستقیم باشد مثل انتخابات، از آنجا که مرکز و کانون قدرت بوده ممکن است بیشترین فشار بر گروهها، احزاب یا شخصیتهای بانفوذ سیاسی در آنجا وارد شود؛ به عبارتی ممکن است جریان قدرت تلاش کند این افراد را از دور خارج یا اینها را نزد جامعه منکوب کند؛ برای مثال، میکوشد افراد و جریانهای مهم و بانفوذ سیاسی یا اشخاص فرهنگی دارای اصالت که ممکن است در فرایند انتخابات و کسب قدرت دردسرساز باشند، تخطئه کند و به عبارتی، جامعه را بهسمت دیگری هدایت
میکند، مثلا بهسمت توجهکردن به ورزشکاران یا هنرمندان. به نظر من، درست است که دولتمردان برای بیاثر و تخطئه کردن رهبران جریانهای سیاسی مخالف یا رقبای خود این اقدام را انجام دادهاند، اما خب به این معنا نیست که جامعه هم این بازی را بهراحتی پذیرفته است.
درواقع، اگر در عرصه سیاسی برای آن محدودیتهایی ایجاد شده، اما جامعه عملا به سمت دیگری متمایل شده است و دولتمردان نتوانستهاند به هدفی که به دنبال آن بودند برسند؛ یعنی جامعه سیاستزدایی نشده، بلکه تاکتیک آن تغییر کرده است و از یک مواجهه مستقیم با سیاستمداران در عرصه سیاسی بهسمت مواجهه با آنها در عرصههایی مثل فرهنگی، ورزشی و اجتماعی رفته است.
به اعتقاد شما، اگر در جامعه سیاستزدایی شود، چه تبعاتی را به دنبال خواهد داشت؟
در یک جامعه سیاستزداییشده در ظاهر به نظر میرسد کنشی از سوی جامعه صورت نمیگیرد؛ برای مثال اگر عرصه مواجهه عرصه سیاسی باشد، تکلیف مشخص است و میتوان رقیب را ارزیابی کرد و فعل و انفعالاتی را شاهد بود، اما عرصههای دیگر اگر مدنظر باشد، مواجهه دشوارتر خواهد بود و نمیتوان رفتار جامعه را پیشبینی کرد. این اتفاق مانع از ارائه تحلیل دقیقی از رفتار سیاسی افراد جامعه از سوی جامعهشناسان میشود. درواقع، جامعه در مقابل تلاش برای سیاستزداییکردن از سوی نهاد قدرت اغلب مواضع روشن، رسمی و قابل فهمی از خود بروز نمیدهد، اما هنگامی که فرصتی برای ابراز وجود پیش بیاید، از آن استفاده کرده و درحالیکه نهاد قدرت تا حدی به این باور رسیده که به هدف خود در جهت غیرسیاسیکردن جامعه دست یافته اتفاقی پیشبینیناپذیر را رقم میزند.
به نظر شما، نهاد قدرت از کدام پدیده استقبال بیشتری میکند؛ سیاستزدگی جامعه یا یک جامعه سیاستزداییشده؟
بستگی دارد؛ با حذف رقبای سیاسی و جریانات بانفوذ این احساس در نهاد قدرت به وجود میآید که برد با او بوده، اما اکنون که جامعه در عرصههای دیگر فعال شده به نظر میرسد مشکلات دیگری بهوجود آمده است. اکنون میبینیم در مجلس طرحهای خاصی برای تغییر سبک زندگی مطرح میشود؛ چراکه متوجه شدهاند این دعوا و مواجهه به عرصههای دیگری کشیده شده است و باید برای آن تدبیری اندیشیده شود. موضوع اینجاست که عرصههای سیاسی را با الزام و اجبار میتوان کنترل کرد، اما عرصههای فرهنگی و اجتماعی را راحت نمیتوان تحت کنترل درآورد؛ بنابراین این دردسر تازهای است که بهوجود آمده و راهحل آن هم ساده نیست؛ چراکه هرچه از سطوح مادی بهسمت سطوح معنایی و فرهنگی برویم، رفتارها پیشبینیناپذیرتر و مواجهه بسیار سختتر و کنترلناپذیرتر خواهد شد.
آیا این امکان وجود دارد ترکیبی از این دو پدیده برای جامعه اتفاق بیفتد؟
اساسا سیاستزدگی و سیاستزدایی بهطور توأمان در یک جامعه وجود دارند. تلاش برای سیاستزدایی در یک جامعه که کاملا سیاسی است و هر فعلی که در آن اتفاق میافتد رنگ سیاسی دارد و خودبهخود باعث میشود سیاستزدایی آنطور که مدنظر نهاد قدرت است اتفاق نیفتد؛ به عبارتی، در یک جامعه سیاستزده صورت رفتار سیاسی ممکن است تغییر پیدا کند، اما نفس فعل همچنان سیاسی خواهد بود و بهراحتی تغییر پیدا نخواهد کرد. درواقع، این مقاومت از ویژگیهای جامعهای است که قدرت سیاسی در آن همه عرصههای زندگی را فراگرفته است.
به نظر شما، چه راهکارهایی برای حل این دو معضل وجود دارد؟
از آنجا که سیاستزدایی از جامعه ازسوی حاکمیت و با برنامهریزی انجام میشود، کسی هم به دنبال راهکار برای آن نیست؛ چراکه اساسا قدرت بهطور کامل بهدنبال محققکردن آن برای خود است و رقبای دولت نیز درصدد رقابت و مقابله با آن هستند؛ این یک بازی است مثل بازی شطرنج که در آن بسته به کنش یک طرف، طرف مقابل تلاش میکند متناسب با آن بازی کند. اکنون نیز به نظر میرسد چیزی شبیه به این بازی در جریان است. بسته به رفتار یک طرف که حکومت و قدرت است، طرف مقابل که مردم و گروههای رقیب هستند، میکوشند متناسب با آن رفتار کنند؛ بنابراین راهحلی نهایی برای آن وجود ندارد و متناسب با هر کنشی یک واکنش انجام میشود و این از اقتضائات جامعهای است که تلاش برای سیاستزدایی صورت میگیرد، اما افراد جامعه بهطور همزمان مقاومت نشان میدهند و بهدنبال فرصت میگردند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر