هوشنگ ماهرویان در روزنامه شرق نوشت: دموکراسی در دنیای مدرن به نظر من با این حرف ولتر آغاز شد که وقتی کتاب ژان ژاک روسو را خواند، گفت: «با اینکه با تفکر تو مخالفم، ولی حاضرم جانم را بدهم تا این تفکر تو نشر و گسترش پیدا کند». این پایه دموکراسی شد؛ یعنی تحمل تفکر غیر؛ جلوی تفکر غیر را نگرفتن و حتی ترویج آن را تأییدکردن.
هوشنگ ماهرویان در روزنامه شرق نوشت: دموکراسی در دنیای مدرن به نظر من با این حرف ولتر آغاز شد که وقتی کتاب ژان ژاک روسو را خواند، گفت: «با اینکه با تفکر تو مخالفم، ولی حاضرم جانم را بدهم تا این تفکر تو نشر و گسترش پیدا کند». این پایه دموکراسی شد؛ یعنی تحمل تفکر غیر؛ جلوی تفکر غیر را نگرفتن و حتی ترویج آن را تأییدکردن.
این تفکر چندان در جامعه ما شکل نگرفت؛ ازجمله در اپوزیسیون قبل از انقلاب، جریان چپ که مطلقا میگفت: «آگاهی و شناخت من رونوشت راستین واقعیت است»؛ یعنی من رونوشت راستین واقعیت را پیدا کردهام و بقیه تفکرها رونوشت کجوکولهای از واقعیت هستند که دشمن خلق هستند و بنابراین باید سرکوب شوند. تفکر ملی ما هم نمیپذیرفت. هیچکدام از این تفکرهای گوناگون که ما در تاریخ معاصر خود داشتهایم، تفکر غیر را نمیپذیرفتند. این باید آرام آرام در جامعه ما جابیفتد.
وقتی اجازه میدهید که تفکر غیر گسترش پیدا کند، چه اپوزیسیون و چه پوزیسیون، چه دولت و چه مخالف دولت، وقتی اجازه نشر پیدا کند، از خطر زیرزمینیشدن، مسلحشدن و خانهتیمی ایجادکردن جلوگیری میشود. وقتی رژی دبره از آمریکای لاتین به فرانسه برگشت و «انقلاب در انقلاب» را نوشت، «انقلاب در انقلاب» پشت ویترینها رفت. بعد از یک سال و خردهای خود رژی دبره کتاب دیگری نوشت که در آن مبارزه مسلحانه را رد کرد و گفت مبارزه مسلحانه اختناق را زیاد و مردم را غیرفعال میکند و مسائل دیگر. روشی که فرانسه و اروپا انتخاب کردند، جریانی را که در دهه ٧٠ و ٨٠ میلادی در ایتالیا و آلمان اتفاق افتاد، عملا از بین برد و وقتی در ایتالیا یکی از وزرای کابینه به نام آلدو مورو را گروگان گرفتند و تهدید کردند که اگر رهبرشان آزاد نشود، او را میکشند و آلدو مورو را کشتند، جریان چپ چنان تظاهراتی در مخالفت با کشتن آلدو مورو در ایتالیا راه انداخت که قضیه تمام شد.
ولی در کشور ما شاه دو حزب را که یکی از آنها «ایران نوین» بود، منحل کرد و حزب رستاخیز را تشکیل داد و گفت هرکس عضو حزب رستاخیز نمیشود، از ایران برود. فکر میکرد ایران مال خودش است. این یعنی تفکر دموکراتیک در این مملکت شکل نگرفته بود. آنهای دیگر مثل مائوییستها، مثل طرفداران تئوری کانون و رژه دبره و چه گوارا که چریکها بودند، آنها هم تفکر غیر را نمیپذیرفتند.
پذیرفتن تفکر غیر به این عنوان که حق دارد خود را مطرح کند، مسئله مهمی است و موجب رشد تفکر و اندیشه در جامعه میشود. در جامعه وقتی تفکری حاکم شد و اجازه نداد مخالف سخن بگوید، اندیشه در آن جامعه رشد نمیکند. رشد اندیشه در جامعه زمانی اتفاق میافتدکه تفکرها بتوانند همدیگر را نقد کنند و به چالش بکشند و نقاط ضعف تفکر، رو شود. این جریان در غرب اتفاق افتاد، ولی در کشور ما اتفاق نیفتاد؛ چون هرکسی که به نتیجهای میرسید، معتقد بود حقیقت مطلق را پیدا کرده است.
هر اندیشهای با آن پارادایمی که شروع به نگاهکردن به جهان میکند، بخشی از واقعیت را بهتر میبیند و بخشی از واقعیت را نمیتواند ببیند. من مثالی از علوم تجربی برایتان میزنم؛ شما وقتی با ریاضیات اقلیدسی شروع میکنید، بخشی از واقعیت را که روی کره زمین است، میبینید، ولی در فضا نمیتوانید آن را ببینید؛ چون در فضا اینکه از یک نقطه فقط یک خط به موازات خط دیگر میتوان رسم کرد، نیست. شرایط دیگری برقرار است. مجموع زوایای مثلث ١٨٠ درجه نیست. بنابراین پارادایم دیگری میطلبد؛ ریاضیات ریمانی، ریاضیات لباچفسکی و ... .
جامعه نیز چنین است. هر زمانی یک پارادایمی را میطلبد. پارادایمی که مارکس برای تحلیل طبقاتی جامعه ایجاد میکند، اصلا نمیتواند طالبان را بررسی کند. طالبان یک قضیه فرهنگی است. بنابراین با پارادایم دیگری باید طالبان و داعش را تحلیل کرد. این یعنی در آزادی اندیشه پارادایمهای گوناگون متولد شوند و سعی کنند واقعیات را تجزیه و تحلیل کنند و این یعنی رشد اندیشه.
به این دلیل یکی از ضروریترین چیزها در جامعه ما، رشد تفکر دموکراتیک است؛ نهفقط در حاکمیت که در کل مردم. مردم بپذیرند که همسایه من حق دارد تفکری غیر از من داشته باشد و این حق طبیعی اوست که تفکری غیر از من، اندیشهای غیر از من و ایدئولوژیای غیر از من داشته باشد و من در کنار او صلحآمیز زندگی کنم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر