ممیزی، اخلاق، عشق و ادبیات در گفتوگوی «شهروند» با مهدی غبرایی
روزنامه شهروند- امین فرجپور: اوایل هفته گذشته آنهایی که به ویترینگردی مقابل فروشگاههای کتاب روبهروی دانشگاه عادت دارند، وقتی با نسخه ترجمهشده یکی از جنجالیترین رمانهای موراکامی مواجه شدند، به احتمال زیاد اولین واکنششان شگفتزدگی بود؛ دلیل برای شگفتزدهشدن هم زیاد بود در این بین. اول اینکه این رمان که تاکنون به نام جنگل نروژی در بین جماعت کتابخوان شناخته شده بود، به نام چوب نروژی به بازار عرضه شده بود. دومین دلیل هم نام مترجم کتاب بود که مهدی غبرایی سالهای سال بارها و بارها از بلاتکلیفی در صدور مجوز این رمان گفته بود و حالا بعد از ٦ سال بلاتکلیفی تماشای جلوهگری این رمان پشت ویترین کتابفروشیها خوشحالکننده بود. دلیل دیگر هم در این بین صرف انتشار رمانی چنین بود. رمانی با حضور پررنگ عشق و اروتیسم که از همان ابتدا دست و دل مترجمان حین مواجهه با چنین رمانهایی میلرزد؛ چرا که با نوعی پیشآگاهی تکتک روزها و ساعات چانهزنی برای اصلاح تکتک کلمات و انتظار طولانی برای صدور مجوز انتشار کتاب را میتوانند تصور کنند. انتشار چوب نروژی هم میتوانست به این معنا باشد که مترجم کتاب که از پیش پیه این بلاتکلیفی
و انتظار را به تنش مالیده بود، این روند را گذرانده و از این رو بود که انتشار رمان موراکامی اتفاقی خوشحالکننده بود.
عشق و دیگر هیچ
با اینکه نسخهای دیگر از این کتاب سال گذشته با ترجمه معصومه عمرانی به بازار کتاب عرضه شده بود، اما در هر حال از این رو که موراکامی در این کتاب عشق و اروتیسم را در نقطه مقابل تعهد و رسالت جنبشهای دانشجویی و... قرار داده، انتشار آن بهخصوص با ترجمه مترجمی که نامش با خود کنجکاوی طیف گستردهای از جماعت کتابخوان را متوجه کتاب میکند، اتفاقی جذاب به شمار میآید. درباره این رمان موراکامی که میگویند نویسنده را به سوپراستاری تمامعیار تبدیل کرد، باید گفت که چوب نروژی داستان دختر و پسری است که در دوره دانشگاه عاشق هم میشوند اما دختر گرفتار بیماری روانی شده و در بیمارستان بستری میشود که این عشق بیفرجام میماند. درواقع کتاب چوب نروژی تبوتاب و سوزوگداز این عشق است. پس زمینه رمان توکیو دهه ۱۹۶۰ میلادی است، زمانی که دانشجویان توکیو مانند دانشجویان بسیاری از ملتهای دیگر که داستان بخش اروپایی آنها را در فیلم رویازدگان برناردو برتولوچی دیدهایم، علیه نظام مستقر اعتراض میکردند. در عین اینکه داستان بر این زمینه بسط مییابد، موراکامی جنبش دانشجویی را عمدتا کماراده و ریاکارانه میداند.
مهدی غبرایی مترجم چوب نروژی رمان را چنین توصیف میکند: این رمان، داستانی است بر مبنای حسرت گذشته، فقدان و تنشهای عاشقانه. شخصیت اصلی و راوی رمان تورو واتانابه است که روزگار دانشجویی در توکیو را یاد میکند. در خلال یادآوری تورو بسط روابط او را با دو دختر متفاوت میبینیم.
سانسور علیه ادبیات
در تمام اخباری که تاکنون درباره این رمان در رسانههای فارسی منتشر شده، به سالهای بلاتکلیفی رمان و مترجمش در راهروهای ارشاد نیز اشاره شده است. درواقع غبرایی کتاب را در دولت احمدینژاد به ارشاد ارایه داد و حالا بعد از اینکه یک دوره از دولت حسن روحانی نیز گذشته است، در دوره دوم ریاستجمهوری دولت اعتدال موفق به دریافت مجوز انتشار کتاب میشود. خود مترجم این ٦ سال انتظار را چنین خلاصه میکند: این ششمین سال انتظار کتاب برای دریافت مجوز انتشارش بود که چهار سال و نیم از این زمان در دولت کنونی بوده است و جالب اینکه همان ایرادهایی را گرفتند که میشد همان پنج سال پیش گرفت.
سالها بلاتکلیفی
آنهایی که نسخه اصلی رمان را خواندهاند، خبر از ممیزی شدیدی میدهند که چوب نروژی آن را از سر گذرانده است. مهدی غبرایی درباره ممیزیهای چوب نروژی میگوید: چوب نروژی از همان ابتدا وقتی ارايهاش کردیم، ممیزی خورد. ممیزیهایی که بسیاری از آنها نه منطقی بود و نه عاقلانه. برخی از موارد را اگر بگویم یا باور نمیکنید و یا فکر میکنید دارم شوخی میکنم. مثلا یکی از برادران سانسورچی اصرار داشت کلمه «سینه بند» که هر بچهای هم میداند به چه کاری میآید، حذف شود و به جای آن از «پیش بند» استفاده کنیم؛ حق میدهم اگر کسی باور نکند این موضوع را. به هر حال در این ٦ سال بارها حضوری و تلفنی و با سفارش فرستادن و با هزار راه دیگر رفتم و صحبت کردم. حتی عصبانی شدم و گفتم که متاسفانه ما خودمان هم سانسورچی شدهایم و از کتابهای خودمان حذف میکنیم، اما افاقه نکرد و سال به سال موارد جدید پیش آمد و باز حذفهای دیگری هم در طول این سالها صورت گرفت. غبرایی که سالها منتظر انتشار چوب نروژی بوده، مورد بلاتکلیف دیگری هم دارد و جالب اینکه این مورد مربوط است به رمانی که بارها و بارها در ایران به چاپ رسیده است. این مترجم درحال حاضر
یازدهسال است در انتظار دریافت مجوز چاپ رمان این ناقوس مرگ کیست؟ نوشته ارنست همینگوی که قبلا با نام زنگها برای که به صدا درمیآید منتشر شده است، به ارشاد میرود و حالا خبر میرسد که مجوز این کتاب بعد از یازدهسال صادر شده و بهزودی منتشر میشود.
همدردان
رمانهای دیگری هم با شرایطی مشابه با چوب نروژی وجود دارد که در سالهای اخیر با حذفیات فراوانی به چاپ رسیده است. کتابهای خیانت و جاسوس هر دو از پائولو کوئیلو از این جمله است. جاسوس با نگاهی به زندگی یکی از مشهورترین جاسوسههای تاریخ یعنی ماتاهاری و خیانت نیز با داستانی درباره ملال زندگی زناشویی و تلاشهای زنی افسرده و ایستاده بر لبه خیانت هر دو بشدت از تیغ سانسور زخم خوردهاند. خیانت داستان زنی است که در چهارمین دهه زندگیاش دچار بحران هیجانات دوران جوانیاش میشود و نویسنده با نگاهی تیزبینانه به انگیزههای روانشناسانه خیانت، خواننده را به سفر کردن درون احساسات بشری دعوت میکند و جاسوس نیز شهر فرنگی از افسونگری، قربانی خشونت جنسی، قربانی بازیهای سیاسی، مادر بیبهره از حق سرپرستی فرزند، قربانی خشونت خانگی، رامشگری، جاسوسی، هنرمندی و... حول زندگی ماتاهاری بنا میکند و طبیعی است که نویسنده در روایت این داستانها لایههای سطحی اخلاق عوام را زیر پا گذاشته باشد تا به هدفی والاتر در روایت رمانش برسد، اما ممیزی با سطح کار دارد و وظیفهاش ستردن ظاهر آثار از مظاهر بیاخلاقی است.
بودن یا نبودن
نکتهای که در این بین بااهمیت جلوه میکند، این است که آیا الزامی در چاپ داستانهایی مانند چوب نروژی یا جاسوس و خیانت وجود دارد؛ وقتی ممیزی و سانسور اجازه نمیدهد چیزی از اصل داستان به چاپ برسد؟ در حقیقت از نگاه برخی از منتقدان، چاپ کتابهایی چنین زخمی و لت و پار شده چندان فضیلتی نیست و این درحالی است که شماری دیگر از منتقدان با این نگاه که نمیتوان به صرف وجود سانسور تنها راه ارتباط قشری از مخاطبان را که انگلیسی نمیدانند با جریان ادبیات مسدود کرد، این تنها روزنه موجود را گرامی میدارند. خود مهدی غبرایی از این سلک است و عقیده دارد انتشار- حتی سانسورشده- رمانهایی چون چوب نروژی از اینرو که میتواند عدهای را با دنیای نویسندهای چون موراکامی آشنا کند، اتفاق مثبتی است.
غبرایی البته شرط هم میگذارد: من البته در صورتی به ممیزی گردن مینهم که ببینم آسیب زیادی به ساختار کتاب نمیزند و اگر ببینم این اتفاق قرار است رمان را از داشتههایش بیبهره کند، به هیچ وجه زیر بار ترجمه چنین کتابی نمیروم. در کل، سانسور موضوعی است که خیلی وقتها به همه ما تحمیل میشود و کتابهای زیادی هستند که چنین شرایطی دارند. منِ مترجم اما کتابی را که میدانم در شرایط سانسور لطمه زیادی خواهد خورد ترجمه نمیکنم و میروم سراغ کتابهایی که احساس میکنم با تغییرات کوچکی میتواند منتشر شود.
آیا چوب نروژی از سانسور لطمه نخورده؟ غبرایی پاسخ میدهد: لطمه که حتما خورده، اما این را اطمینان میدهم که کتاب از نظر ساختاری لطمه زیادی نخورده و تنها ظواهری از آن حذف شده است. این مترجم در پاسخ به اشاره به رمانی چون نیکیتا میگوید: آن رمان در خارج از کشور چاپ شده است و من هیچوقت چنین رمانی را برای انتشار در ایران ترجمه نمیکنم چون میدانم قرار است چه بلایی سرش بیاید. برای انتشار در افغانستان هم حقیقتش حال و حوصله درگیریهای بعدش را ندارم.
غبرایی در این بین به کتاب سنگ صبور اشاره میکند: سنگ صبور عتیق رحیمی یک رمان ١٢٠ صفحهای است و گفتهاند بیست صفحه از کتاب را حذف کنم که قطعا تا زنده هستم این کار را نخواهم کرد؛ مگر اینکه بخشی از حذفیات غیرمنطقی منتفی شود. چنین حذفیاتی به کتاب لطمه میزند. این مترجم پرکار حکایت بامزه و در عین حال دردناکی درباره یکی دیگر از ترجمههایش روایت میکند: درباره رمان آلیس در سرزمین عجایب گفتهاند که دو فصل از کتاب را که ورقهای بازی جزو شخصیتهای آن هستند، حذف کنم، آن هم درحالیکه این کتاب پیش از این در ایران ترجمه و منتشر شده است!
حرف آخر
غبرایی سخنانش را چنین پایان میدهد: ممیزی خلاف قانون است، اما مجبوریم به آن تن دهیم. این تنها حرفی است که در شرایط فعلی میشود زد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر