دبیری: ریاض مانند ماری زخمی است
یک کارشناس مسائل بین المللی به بررسی بازیگری عربستان در فضای پسا داعش پرداخته است.
خبرآنلاین: یک کارشناس مسائل بین المللی به بررسی بازیگری عربستان در فضای پسا داعش پرداخته است.
خاورمیانه روزهای بی سابقه ای را پشت سر می گذارد؛ هرچند داعشیها در حال بازگشت به خانه هایشان هستند، اما هنوز نمی توان با قاطعیت نسبت به امنیت و ثبات خاورمیانه خوش بین بود. برخی ناظران بر این باورند که دوران پساداعش دورانی سخت برای سیاست خارجی عربستان تلقی می شود و این کشور دست به هر اقدامی می زند تا نظم مورد نظر خود را با کمک بازیگر غیر منطقه ای از جمله امریکای ترامپ و هم پیمانان منطقه ای محقق کند. پرسشی که به ذهن متبادر می شود اینست که آیا عربستان می تواند روندهای مورد نظر خود را در منطقه حاکم کند؟ تحولات درونی این کشور چگونه قابل تبیین است؟ در این باره با امیر دبیری مهر، کارشناس مسائل بین المللی گفت و گو کرده ایم که در ادامه می خوانید:
عربستان همواره و به شکل کلاسیک در آسیای جنوب غربی و خاورمیانه به دنبال هژمونی و سیطره منطقه ای بوده و این ربطی به سیاست های حاکمان کنونی و حاکمان گذشته عربستان ندارد، بلکه این استراتژی و راهبرد کلان آل سعود است، حتی در پیش از انقلاب اسلامی هم عربستان به دنبال این سیطره در منطقه بوده است، بنا به دلایل متعدد و مزیت هایی که حکام عربستان برای خود قائل هستند از جمله برخورداری از منابع نفتی، واقع شدن مکان مقدسه مکه و مدینه در آن کشور و اینکه به هر صورت آنها خودشان را ام القرای جهان عرب می دانند. به همین خاطر به دنبال این سیطره بوده اند.
در بعد از ماجرای اشغال عراق در دوران جرج بوش پسر و پیشرفت معادلات عراق برخلاف تصورات قبلی و روی کار آمدن گروههای متمایل به ایران و قدرت یافتن شیعیان، عربستان سعودی و آل سعود خود را بازندۀ اصلی این تحولات دانست. و آنچه که محور مقاومت شیعی با عضویت ایران، سوریه و لبنان و حتی عراق شکل گرفت در واقع همچون طناب و کمانی بود که الگوی عربستان را در منطقه می فشرد و عربستانی ها خودشان را بی نصیب از فواید و پیامدهای اشغال عراق تصور می کردند و دست به اقدامات ایذایی و تخریب گر و ویران کننده و ضد نظم در منطقه زدند. عمده ترین آن حمایت از گروههای تروریستی در عراق برای بمب گذاری ها و ناامنی ها و غیره بود، بعد از اینکه این طور عملیات ها در سال ۲۰۱۱ به خاطر تدابیر امنیتی که در عراق اتخاذ شد، کاهش پیدا کرد، گروه داعش به صورت خیلی جدی تر و سازماندهی شده تر، هم زمان در سوریه و عراق شکل گرفت که عرب ها و عربستانی ها (اینجا منظورم عربستانیها و آل سعود است) در حمایت های محسوس و نامحسوس و مستقیم و غیر مستقیم از داعش، از هیچ کمکی فروگذار نکردند.
از این رو بعد از داعش( ما الان در دوران پساداعش هستیم) عربستان مثل مار زخمی است، مانند یک سیستم هست که احساس می کند از تحولات منطقه خاورمیانه به کامیابی دست پیدا نکرده و ما باید منتظر بازیهای تهاجمی عربستان در قبال دیگر کشورها و دیگر موضوعات باشیم، مثل بحران یمن، بحرین، ماجرای ارتباط آنها با اسرائیل و مواضع تندی که علیه جمهوری اسلامی ایران اتخاذ می کنند. عربستان تا زمانی که خودش را متنفع از تحولات خاورمیانه و جنوب غربی آسیا نبیند، به سیاست های ایذایی، تهاجمی و تخاصمی خودش نسبت به کشورهای ثالث از جمله جمهوری اسلامی ایران، ادامه خواهد داد. منطقی هم که آنها از آن دفاع می کنند این است که اگر قرار باشد نظمی در منطقه باشد که این نظم به نفع عربستان نباشد، آنها به دنبال بی نظم کردن آن نظم خواهند رفت و پیچیدگی تحلیل سیاست عربستان نیز به همین مسئله برمی گردد.
یک بخشی در پاسخ قبلی عرض کردم که به حوزه سیاست خارج معطوف بود. اما مسئله ی اصلاحات در عربستان دو وجه دارد:
وجه اول، وجه ناگزیر و اجتناب ناپذیر در داخل عربستان هست. به هر صورت عربستان سعودی سنتی ترین و واپسگراترین دولت را در کره خاکی دارد. در حالی که ادعاها و سوگیری های منطقه ای و فرامنطقه ای دارد. این دو رویکرد و دو وضعیت با هم سازگار نیست یک کشوری نمی تواند در دنیا سیطره و هژمونی منطقه ای داشته باشد، اما هنوز براساس سنتی ترین روش های اعمال قدرت به اعمال حاکمیت در کشور بپردازد آن هم براساس قوم و قبیله و طایفه و تیره و .... هم مطالبات بیرونی، هم مطالبات منطقه ای و مطالبات طبقاتی درون عربستان سعودی روز به روز رو به افزایش است و آل سعود ناگزیر از اعمال تغییرات و اصلاحاتی در این کشور هست که بتواند پایگاه طبقاتی حکومت پادشاهی را گسترش بدهد.
به نظر بخشی از این اصلاحات مثل اعطای حق رانندگی به زنان و برخی از این رفتارهای دیگر و تصمیماتی که اخیراً اتخاذ شده، از سر اضطرار در عربستان سعودی اتخاذ شده است. اما بخشی از ماجرا یا لایه ی دوم برمیگردد یعنی به سیاست همگرا سازی یا یکسان سازی حاکمیت؛ توجه داشته باشیم که میزان مشروعیت و کاریزمایی که پادشاهان و ولیعهدان سابق عربستان داشتند ما الان در سلمان و بن سلمان نمی بینیم، به ویژه در بن سلمان چون سلمان که تقریباً مریض و علیل و فرتوت است و امکان اعمال حاکمیت ندارد و ترک تازی امروز در عربستان به دست بن سلمان است و بن سلمان برای اینکه بتواند زمینه های پادشاهی خودش را بدون کمترین هزینه ای فراهم بکند، ناگزیر هست که موانع جدی گسترش سیطره خودش در داخل عربستان و پادشاه شدن را ایجاد بکند و موانع را رفع بکند. مهمترین موانع، رقبای بالقوه او یعنی دیگر شاهزاده های آل سعود هستند که، این اتفاقات در واقع در آن راستا صورت می گیرد. این دو لایه را بن سلمان به صورت همزمان جلو می برد و حذف رقبا را در پوشش اصلاحات، پیگیری میکند ضمن اینکه در بخش اول عرایضم عرض کردم؛ در بخشی از لایه ها و در برخی از حوزه ها هم ما شاهد اصلاحات نیم
بندی در حوزه اجتماعی از جانب آل سعود هستیم.
بله طبیعتاً در سؤال اول هم اجمالاً اشاره کردم به جهت گیری و سیاست خارجی عربستان در منطقه و همین طور نگاهی که آنها به ایران دارند، من هیچ چشم انداز روشنی به بهبود روابط ایران و عربستان نمی بینم بلکه اعتقاد دارم با توجه به رویکرد رئالیستی که عربستان در سیاست خارجی به شکل یک رئالیسم تهاجمی اتخاذ کردند، ما روزهای پر تنشی را با عربستان سعودی پیش رو خواهیم داشت و باید برای سناریوهای گوناگون رفتار عربستان، برنامه های پیشدستانه و هوشمندانه داشته باشیم. یک کاتالیزور مؤثری هم در اینجا شکل گرفته و آن هم رویکرد ترامپ و هیئت حاکمه ی پیرامون ترامپ است که کاملاً با بن سلمان و تشکیلات آل سعود در این زمینه ها همراه و همگام هستند. معاملات سنگین اقتصادی، تفاهمات امنیتی با همدیگر بستند توافق کردند و اینها می تواند به ضرر ما تمام شود اما به هر صورت صحنۀ سیاست و سیاست ورزی و دیپلماسی، به معنای عام آن، صحنه ی مواجهه با رقبا و دشمنان خطرناک و تصمیمات صحیح برای کمینه کردن این آسیب ها و بیشینه کردن منافع ملی است که امیدواریم در کشور ما هم چنی اتفاقی رقم بخورد.
ارسال نظر