مهدي غني در روزنامه اعتماد نوشت: همان طور كه ستمگران در طول تاريخ براي سركوب مخالفان شيوهها و ابزار گوناگوني به كار ميبردند، ستمديدگان هم براي مقابله با ستم و دفاع از خود چارهجويي كرده و تكنيكهايي جديد پيدا ميكردند. در دورهاي كه نهادي و قانوني براي تظلمخواهي نبود، بستنشيني يكي از اين تكنيكها بود.
مهدي غني در روزنامه اعتماد نوشت: همان طور كه ستمگران در طول تاريخ براي سركوب مخالفان شيوهها و ابزار گوناگوني به كار ميبردند، ستمديدگان هم براي مقابله با ستم و دفاع از خود چارهجويي كرده و تكنيكهايي جديد پيدا ميكردند. در دورهاي كه نهادي و قانوني براي تظلمخواهي نبود، بستنشيني يكي از اين تكنيكها بود.
فردي كه مورد تعقيب و مجازات حاكم بود، در محلي امن بست مينشست و خواهان امنيت و دادخواهي ميشد. در آن دوران بنا به عرف پذيرفته شده، ماموران حاكم مجاز نبودند وارد محل بست شده و متهم را مجازات كنند. محل بست اماكن مقدسه يا منزل علماي بزرگ بود كه بعدها به سفارتخانهها، محل دربار، پارلمان و... تعميم يافت. اما تكنيك بستنشيني كه راهي براي ستمديدگان بود، مثل خيلي مسائل ديگر مورد سوءاستفاده مجرمان و شريران هم قرارگرفت. در دوران معاصر به مواردي ميتوان اشاره كرد چون: بستنشيني سيدجمالالدين اسدآبادي، مشروطهخواهان، شيخفضلالله و همراهانش، دكترمصدق در دربار براي اعتراض به تقلب درانتخابات، بستنشيني تيمسار زاهدي در مجلس شوراي ملي و...
دادخواهي و رفع ستم
سيدجمالالدين در اواخرسال ١٣٠٧ قمري كه از دسيسههاي اطرافيان شاه نسبت به خود مطلع شد، در حرم عبدالعظيم بست نشست. اين بست مدت هفت ماه طول كشيد. در اين هفت ماه بستنشيني، حرم عبدالعظيم تبديل به پاتوقي براي ناراضيان حكومت و فرهيختگان و هواداران سيد شد. سيد در نامهاي روشنگرانه كه در همين ايام به ناصرالدين شاه نوشت، افشاكرد كه وزير اعظم شما به خاطر بحراني كه با روسيه داشتيد اصرار كرد من فعال شوم و به ايران بيايم و در برخي مشكلات داخلي و خارجي به شما كمك كنم. حكومت از ادامه اين روند نگران شد و تصميم گرفت از آن جلوگيري كند. با وجود حرمت حرم، ماموران حكومت وارد حرم شده و سيد جمال را در حالي كه بيمار و بستري بود با وضعيت فجيعي بيرون برده و با غل و زنجير سوار بر اسب درهواي برف زمستاني، به مرز عثماني برده و از كشور تبعيد كردند. گفته شده اين برخورد ناهنجار با سيد موجب برانگيختن خشم هواداران وي و از جمله دلايل قتل ناصرالدينشاه شده است.
عدم پاسخگويي و فرار به جلو
اما در دوره مشروطه و تاسيس مجلس شوراي ملي و دادگستري و وجود قانون اساسي هم باز بستنشيني از ميان نرفت. ازجمله موارد قابل توجه اين دوران بستنشيني تيمسار فضلالله زاهدي در مجلس شوراي ملي پس از قتل افشارطوس است. پس از افشاي بسياري اسناد اكنون مساله روشن شده است كه ماجراي قتل سرتيپ افشارطوس رياست شهرباني دوره دكترمصدق توسط كودتاگران ١٣٣٢ طراحي و اجراشده بود. اما در آن دوران هنوز مساله واضح نبود. پس از اعترافات متهمان به قتل، عدهاي براي پاسخگويي احضارشدند از جمله زاهدي و مظفربقايي و... كه هيچگاه هم تن به حكم قانون ندادند. بقايي از مصونيت پارلمانياش استفاده كرد و زاهدي براي فرار از پاسخگويي روز ١٤ ارديبهشت ١٣٣٢به مجلس شوراي ملي پناهنده شد و در آنجا مورد استقبال و حمايت آيتالله كاشاني رييس وقت مجلس قرار گرفت. وي مدت دوماه و نيم در يكي از عمارتهاي مجلس بست نشسته و آنجا را محل ديدارها و ارتباطات خود كرده بود و عليه دولت مصدق تبليغات ميكردند.
زاهدي علت بستنشيني خود را يأس از حمايت قانون و نداشتن امنيت اعلام ميكرد و تا ٢٩ تير١٣٣٢ در آنجا ماند. دكترمصدق هم نه ميخواست حرمت مجلس را بشكند و مامور سراغ او بفرستد و نه افراد لباس شخصي در اختيار داشت كه به آنجا ريخته و تيمسار را بيرون بكشند. او به قانون ولو برخلاف منافعش باشد وفادار بود و حكومت كردن به هر شيوهاي را پيروزي نميدانست.
زاهدي نيمه شب قبل از سي تير ١٣٣٢ از مجلس خارج شد، يك ماه بعد را هم به صورت مخفي زندگي كرد تا كودتا موفق شد و به جاي دكتر مصدق به نخستوزيري رسيد و پرونده قتل افشارطوس هم بايگاني شد.
بستنشيني ياران احمدينژاد
اكنون سالهاست سنت بستنشيني متروك شده است. اما بارديگر توسط ياران احمدينژاد در يادها زنده شد. پس از چندبار احضارآقاي حميدبقايي به دادگاه و اعتراض ايشان به غيرقانوني بودن روال دادگاه، يكباره بستنشيني آنان در حرم عبدالعظيم خبرسازشد. شايد ميخواستند مشابه آنچه در جنبش مشروطهخواهي پيش آمد را تداعي كنند كه مردم خواهان ايجاد عدالتخوانهاي بودند كه از حقوق ملت در برابر حاكميت دفاع كند. اما اين همه ماجرا نبود. چراكه زماني نيز خود آقايان در حاكميت بودند و در آن دوران هم در بر همين پاشنه ميچرخيد.
تخلفات آشكاري كه در دوران حكومت ايشان چه در عرصه سياست و چه اقتصاد و اخلاق و حتي دينداري روي داد چنان گسترده است كه حاميان، همفكران و مدافعان سابق ايشان هم ديگر پشت ايشان را خالي كردهاند. حتي اقدامات مثبت ايشان از جمله پروژه مسكن مهر در اجرا چنان بد عمل شده است كه همزمان با بستنشيني ايشان و زلزله اخير از آن پرده برداشته شد. اكنون گرچه ياران احمدينژاد بر آنند بستنشيني خود را از نوع دادخواهي و عدلطلبي مشروطهخواهان و مشابه سيدجمالالدين قلمداد كنند، اما به نظر ميآيد فرار از پاسخگويي هم در اين واكنش نقش پررنگي دارد.
بياختيار مثال خروس ميرزاحسن زندهياد دكترشريعتي به يادميآيد. ايشان ميگفت عموي من در مزينان سبزوار يك بار خروسي به نوكرش ميرزاحسن داد كه به يكي از آشنايان درروستاي بالادست برساند. گويا نوكردر امانت خيانت كرده و خروس را براي خود برميدارد. مدتي بعد آن آشنا به ديدن حاج عمو ميآيد. نوكر سخت نگران ميشود كه نكند مساله خروس مطرح شده و ماجراي دزدي افشا شود. مراقبت ميكند همين كه اسم خروس به ميان ميآيد، داخل اتاق پريده و بناي داد وفرياد ميگذارد كه چه نشستهايد! خانههاي مردم روستا آتش گرفته و دارد ميسوزد. همه بيرون پريده و به سوي مركز ده ميدوند. بعد معلوم شد خبر واقعيت نداشته اما ماجراي خروس هم فراموش شد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نخ برادر زمانی که آقایان در راس کار بودن خیلی از الان بهتر بود صنعت کشور فعال بود خود به خود باعث اشتغال رای میشد ولی الان صنعت سکته قلبی کرده وبه زودی سکته مغزی هم خواهد کرد
محمدرضا بختیار
مقاله اعتماد مرا به یاد متنی از فرخزاد انداخت که می گوید آدم ها دو دسته اند:یا از ما پولدارترند که بهشون می گوییم مال مردم خورها !یا بی پولند که بهشون می گوییم گدا گشنه!یا بهتر از ما کار می کنن که بهشون می گوییم خر حمال!یا کمتر از ما کار میکنند بهشون می گویبم تنبل!یا از ما سر سخترند بهشون میگوییم کله خر!یا بی خیالند بهشون می گوییم مشنگ!یا از ما باهوش تر هستندکه بهشون میگوییم پر افاده!یا ساده ترند بهشون می گوییم هالو!یا بیشتر از ماخرج می کنن که بهشون می گوییم ولخرج!یا اهل حساب و کتاب هستند بهشون می گوییم خسیس!یا از ما بزرگترند بهشون میگوییم گنده!یا از ما کوچکترند بهشون میگوییم فسقلی!یا از ما مردمدار ترند بهشون میگوییم بوقلمون صفت!یا رو راسترند بهشون می گوییم احمق! در کل معیار همه چیز ما هستیم نه حقیقت!!!!!وای به ما و خودخواهی و قضاوت.
نظر کاربران
نخ برادر زمانی که آقایان در راس کار بودن خیلی از الان بهتر بود صنعت کشور فعال بود خود به خود باعث اشتغال رای میشد ولی الان صنعت سکته قلبی کرده وبه زودی سکته مغزی هم خواهد کرد
مقاله اعتماد مرا به یاد متنی از فرخزاد انداخت که می گوید آدم ها دو دسته اند:یا از ما پولدارترند که بهشون می گوییم مال مردم خورها !یا بی پولند که بهشون می گوییم گدا گشنه!یا بهتر از ما کار می کنن که بهشون می گوییم خر حمال!یا کمتر از ما کار میکنند بهشون می گویبم تنبل!یا از ما سر سخترند بهشون میگوییم کله خر!یا بی خیالند بهشون می گوییم مشنگ!یا از ما باهوش تر هستندکه بهشون میگوییم پر افاده!یا ساده ترند بهشون می گوییم هالو!یا بیشتر از ماخرج می کنن که بهشون می گوییم ولخرج!یا اهل حساب و کتاب هستند بهشون می گوییم خسیس!یا از ما بزرگترند بهشون میگوییم گنده!یا از ما کوچکترند بهشون میگوییم فسقلی!یا از ما مردمدار ترند بهشون میگوییم بوقلمون صفت!یا رو راسترند بهشون می گوییم احمق! در کل معیار همه چیز ما هستیم نه حقیقت!!!!!وای به ما و خودخواهی و قضاوت.