عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: شايد هيچ حوزهاي چون ورزش تضادهاي موجود در سياست ما را به رخ نميكشد. در هفته گذشته چند اتفاق رخ داد كه نشانگر عميق شدن اين تضادها است. متاسفانه به نظر ميرسد كه حتي در اين موارد نيز مساله درست مطرح نشده است.
عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: شايد هيچ حوزهاي چون ورزش تضادهاي موجود در سياست ما را به رخ نميكشد. در هفته گذشته چند اتفاق رخ داد كه نشانگر عميق شدن اين تضادها است. متاسفانه به نظر ميرسد كه حتي در اين موارد نيز مساله درست مطرح نشده است.
نخستين مورد مربوط به دستور مربي كشتي مبني بر باختن به كشتيگير روي تشك است. شايد نخستين بار باشد كه چنين اتفاقي رخ دهد. طبيعي است كه كشتيگير ناراحت ميشود، تيم به هم ميريزد و مردم نيز معترض ميشوند. بنده سالها پيش هم به اين موضوع اشاره كردم كه سياست ورزشي ايران ايراد اساسي دارد.
اين سياست تناقضات جدي دارد. چرا؟ براي اينكه به علل گوناگون نميخواهد يا نميتواند با ورزشكاران اسراييلي روبهرو شود. حتي از اين مهمتر اگر به هر دليلي اين كشتيگير با ورزشكار اسراييلي مواجه نميشد و به مدال طلا ميرسيد و كشتيگير اسراييلي هم از طرف ديگر جدول بالا ميآمد و به مدال برنز ميرسيد، باز هم ورزشكار ايراني نميتوانست روي سكو برود و پرچم ايران در كنار پرچم اسراييل بالا برود.
قضيه روسري سر كردن مربي تايلندي در ايران نيز كمابيش همين مشكل را به نحو ديگري دارد. در اين يادداشت توضيح ميدهم كه چرا اين سياست متناقض است و در ادامه نيز با موارد نقض مهمتري مواجه خواهد شد.
اكنون خيلي خوششانس هستيم كه فوتبال اسراييل و كلا همه فدراسيونهاي ورزشي آن جزو اروپا محسوب ميشوند و اگر قرار بود مثل گذشته جزو آسيا باشند، به احتمال زياد خيلي بايد از حضور در همه مسابقات آسيايي چشم ميپوشيديم. و باز هم خوششانس هستيم كه فوتبال اسراييل آنقدر ضعيف است كه نتواند به جام جهاني بيايد نه فقط فوتبال، بلكه واليبال و بسكتبال آن هم نميتوانند از ميان اروپاييان بالا بيايند كه در يك جام جهاني احتمالي شانس رودررويي با ايران را پيدا كنند. در غير اين صورت اين تناقض به صورت جديتري آشكار ميشد.
تناقض در كجاست؟ نظام بينالملل موجود برمبناي سازمان ملل متحد شكل گرفته است. هر جامعهاي كه از طرف اين سازمان به رسميت شناخته شود، يك عضو رسمي آن تلقي ميشود و موجوديت آن به طور رسمي مورد حمايت سازمان ملل است. فدراسيونهاي جهاني نيز بر همين اساس رفتار ميكنند.
ضمن اينكه بر اساس منشور خودشان، مدعياند كه مسائل سياسي را در امور ورزشي دخالت نميدهند. هرچند موارد خلاف اين ادعا نيز وجود دارد. ايران چون موجوديت اسراييل را به رسميت نميشناسد و تصميم سازمان ملل در سال ١٩٤٧ را نميپذيرد و سرزمين آنجا را اشغالي توصيف ميكند، در نتيجه نميتواند تيم يا ورزشكاري تحت اين عنوان را به رسميت بشناسد.
تا اينجاي كار مشكلي نيست. ولي مشكل از آنجا آغاز ميشود كه تبعات اين مساله را نميپذيريم. يعني اگر بخواهيم صادقانه برخورد كنيم بايد به كشتيگير خود فرصت ميداديم كه طرف خود را شكست دهد. سپس در صورت مواجهه با كشتيگير اسراييلي، خيلي قاطع و روشن ميگفت كه چون موجوديتي به نام اسراييل را به رسميت نميشناسيم با كشتيگيري كه زير پرچم آن كشور باشد نيز كشتي نميگيريم
. ولي ما اين را نميگوييم. هر بار با بيان ادعاهاي خلاف واقع از قبيل مصدوم بودن از مواجهه پرهيز كردهايم تا حداقل تحريم و جريمه نشويم. چرا؟ چون هم ميخواهيم در ورزش قهرماني جهان حاضر باشيم و هم ميخواهيم كه با ورزشكاران اسراييلي روبرو نشويم، در حالي كه مقررات فدراسيونهاي جهاني اين رفتار را نميپذيرد. فرض كنيم كه اسراييل يك وزنهبردار خوب داشته باشد.
وزنهبرداران ايراني چه كار خواهند كرد؟ طبعا وزنه ميزنند زيرا رقابت فردي محسوب نميشود. ولي اگر هر دو روي سكو بروند چه خواهد شد؟ طبيعي است كه آمدن به مسابقات با فرض برنده شدن هر كسي هست و ما نميتوانيم وارد مسابقاتي شويم كه بعدا به نتيجه طبيعي آن تن ندهيم. اين تناقض در مسابقات كبدي نيز به صورت ديگري وجود دارد. از نظر فدراسيون جهاني و آسيايي مذكور جدا بودن زن و مرد آن طور كه در ايران مطرح است پذيرفتني نيست، ولي چون ما دوست داريم ورزش قهرماني حتي در سطح زنان هم پيشرفت كند و ميزباني هم بپذيريم به تبعات اين خواست تن نميدهيم و دچار تناقض ميشويم.
ولي چرا دنبال ورزش قهرماني حتي براي زنان هستيم و مدالآوري برنز خانم عليزاده در المپيك حتي از مدال طلاي مردان براي ما مهمتر بود؟ براي اينكه اگر ورزش به ويژه ورزش قهرماني را از جوانان و مردم ايران بگيريم، همين مقدار اميد و شادي را هم از جامعه دريغ كردهايم. ما ميخواهيم به جهان ثابت كنيم كه زنان در ايران چنينند و چنان پس چه چيزي بهتر از ورزش قهرماني؟ آن قدر جام جهاني برايمان مهم ميشود كه دست به دعا برميداريم كه خدايا مجري برنامه قرعهكشي آن لباسي را بپوشد كه امكان پخش مراسم آن از تلويزيون ايران فراهم شود.
در حالي كه اگر سياست درستي داشتيم بايد خيلي صريح ورزش قهرماني را كنار ميگذاشتيم يا اگر ميپذيرفتيم، بدون تناقض ميپذيرفتيم. سالهاي اول انقلاب چنين بود. كمتر كسي ورزش قهرماني را مهم ميدانست. به راحتي دو المپيك را تحريم كرديم. اخبار ورزشي در حاشيه بود. برخي روزنامهها حتي مدالآوري ورزشكاران را منعكس نميكردند. ولي امروز ورزشكاران را به عرش رساندهايم. گرفتن مدال طلا از سوي آنان باعث ورود به شوراي شهر هم ميشود. تصاويرشان بر تابلوهاي شهري قرار دارد.
هر روز تلويزيون با آنان گفتوگو ميكند. ثروت آنان بسيار زياد است. به محض مدال گرفتن پيامهاي تبريكي كه از پيش آماده شده برايشان ارسال ميشود. چرا؟ چون چيزهاي ديگر نميتواند به جوان ايراني هويت و اميد و اعتماد به نفس دهد و او را قانع كند. همين كه در المپيك لندن به رتبه ١٥ برسيم و از ٢٠٠ كشور جلو بزنيم خيلي بهتر است كه از نظر فساد و شاخصهاي ديگر در رتبههاي آخر باشيم.
آخر بايد به يك جايي دل جوانان و مردم ما خوش شود. مشكل ما اين است كه نميخواهيم تن به هزينههاي هر سياستي بدهيم. تن دادن به سياست تقويت ورزش قهرماني، مستلزم پذيرش مقدماتي در داخل و در سطح بينالملل است. حضور در ورزش قهرماني در جامعه امروز به نحوي يك ضرورت است. ولي بايد از تناقضات خالي شود. متاسفانه چوب هزينههاي آن را ميخوريم، بدون آنكه تمامي نان منافعش را بخوريم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر