۶۳۸۴۴۰
۵۰۰۷
۵۰۰۷
پ

تاریخِ «توجه» و «بی‌توجهی» به‌مثابه‌ی تهدیدی اجتماعی

ظهور اینترنت و دسترسی گسترده به فناوری دیجیتال، باعث شده است وسطِ منابع بی‌پایانی از حواس‌پرتی احاطه شویم: متن‌ها، ایمیل‌ها و پست‌های اینستاگرامیِ دوستانمان، ویدیوها و موسیقی‌ها، اخبارِ دائماً در حال تغییرِ بازار سهام، اخبار و اخبار بیشتر.

وب سایت ترجمان: ظهور اینترنت و دسترسی گسترده به فناوری دیجیتال، باعث شده است وسطِ منابع بی‌پایانی از حواس‌پرتی احاطه شویم: متن‌ها، ایمیل‌ها و پست‌های اینستاگرامیِ دوستانمان، ویدیوها و موسیقی‌ها، اخبارِ دائماً در حال تغییرِ بازار سهام، اخبار و اخبار بیشتر. می‌شود برای آن که به کارمان برسیم، تلاش کنیم که جریان دیجیتال را خاموش کنیم، اما انجام این کار دشوار است، آن‌هم وقتی به اضطراب فومو۱ مبتلا هستیم، ترسِ مدرنِ ازدست‌دادن.
برخی افراد فکر می‌کنند که ارادۀ ما به این دلیل این‌قدر ضعیف است که مغزمان بر اثر هیاهوی دیجیتال آسیب دیده است. اما سرزنش فناوری به‌خاطر افزایش بی‌توجهی نابجا است. تاریخ نشان می‌دهد که اضطراب به علتِ نوآوری‌های جدید تشدید نمی‌شود، بلکه بر اثر تهدیدی تشدید می‌شود که این نوآوری، هر چه می‌خواهد باشد، بر مرجعیت‌های اخلاقی زمانه تحمیل می‌کند.
تاریخِ «توجه» و «بی‌توجهی» به‌مثابه‌ی تهدیدی اجتماعی

بی‌توجهی به‌مثابۀ تهدیدی اجتماعی نخستین بار در اروپای قرن هجدهم ظهور کرد، در طول دورۀ روشنگری، درست هنگامی که منطق و علمْ دین و اسطوره را نقد می‌کردند. واژه‌نامۀ انگلیسی آکسفورد یک مدخل را در سال ۱۷۱۰ از نشریۀ تاتلر به‌عنوان نخستین ارجاع به این واژه ذکر می‌کند، که بی‌توجهی را با تنبلی پیوند می‌دهد؛ هر دو به‌عنوان مفاسدی اخلاقی با اهمیت اجتماعی جدی نشان داده می‌شوند.

فیلسوفان و علمای اخلاقی که در صف مقدم فرهنگ‌سازی بودند، «عادتِ بی‌توجهی» را نه صرفاً یک ضعف اخلاقی مجزا، بلکه منشأ دیگر مفاسد توصیف می‌کردند. جیمز بیتی، فیلسوف اخلاق اسکاتلندی، که با بیان اضطراب‌های اخلاقی زمانۀ خود شهرت یافته بود، در رساله‌ای در باب حقیقت۲ (۱۷۷۰)، بی‌توجهی را منشأ «عادات تبهکارانه‌ای» در نظر می‌گیرد که «قوۀ اخلاق را تنزل می‌دهند». او اظهار می‌کند که «ما دچار بسیاری از عادات بد شده‌ایم، که اگر خوب توجه کرده بودیم، می‌توانستیم از آن‌ها پرهیز کنیم». بیتی بی‌توجهی را با «نامهربانی و ناخرسندی» پیوند می‌دهد و هشدار می‌دهد که اگر به این عادت بد فرصت بال و پر پیداکردن بدهیم، نظم اجتماعی فرو خواهد پاشید.

در انگلستان، مفسران ادبی قرن هجدهم، نظیر ریچارد استیل، یکی از بنیانگذاران روزنامۀ گاردین، و ساموئل جانسونِ اخلاق‌گرا و مقاله‌نویس، بی‌توجهی را نشانه‌ای از «شیوۀ تفکرِ بی در و پیکر» در نظر می‌گرفتند. آن‌ها روش‌هایی را برای مقابله با «شتابزدگی ذهن» توصیه می‌کردند؛ شتابزدگی‌ای که «برخی روح‌های پرمشغله گرفتاری هستند».

یکی از پر ارجاع‌ترین توصیه‌نامه‌ها دربارۀ مسئلۀ بی‌توجهی در قرن هجدهم چنین نام داشت: عناصر تربیت مؤدبانه: گلچینی دقیق از میان نامه‌های جناب فیلیپ دورمر استنهوپ فقید، اِرل.

بی‌توجهی به‌مثابۀ تهدیدی اجتماعی نخستین بار در اروپای قرن هجدهم ظهور کرد، در طول دورۀ روشنگری، درست هنگامی که منطق و علمْ دین و اسطوره را نقد می‌کردند.

چسترفیلد، به پسرش۳ (۱۷۷۴). چسترفیلد در مارس ۱۷۴۶ چنین می‌نویسد: «از دیدگاه من، هیچ چیزی بیشتر از بی‌توجهی و حواس‌پرتی، توهین به جمع به شمار نمی‌رود». او در نامه‌ای به تاریخ ژانویۀ ۱۷۵۲، بی‌توجهی را با «تنبلی ذهن» برابر می‌داند و ادعا می‌کند که هر دوی آن‌ها «دشمنان معرفت» هستند. محور واحد اندیشه‌های چسترفیلد دربارۀ این مفسده آن است که ناتوانی در توجه، نظم اخلاقی و سلسله‌مراتب اجتماعی را از بین می‌برد.

در واقع، فرهنگ دورۀ روشنگری، توجه را به‌عنوان مهم‌ترین قوۀ ذهنی برای به‌کارگیری عقل ارج می‌نهاد. مایکل هاگنرِ مورخ در مقالۀ «کوشش برای ارائۀ تاریخچۀ توجه در فرهنگ و علم»۴ (۲۰۰۳) استدلال می‌کند که در پایان قرن هجدهم، «توجه به چیزی بیش از استعاره‌ای مناسب برای اهداف روشنگرانه تبدیل شد». توجه در آن دوره به‌عنوان بستر آموزش و پیش‌زمینۀ توسعۀ اخلاقی و روحی نیز در نظر گرفته می‌شد.

فیلسوف فرانسوی کلود آدرین هلوسیوس، توجه را به‌عنوان منشأ مهم روشنگری در نظر می‌گرفت. او در کتاب در باب ذهن یا مقاله‌هایی در باب ذهن و قوای مختلف آن۵ (۱۷۵۸)، «توجه مستمر» را با «ذهن‌های برتر» پیوند می‌دهد. بااین‌حال، برخلاف اغلب دیگر ستایندگان توجه، این اندیشمند خداناباور رادیکال، به گرایش جامعه برای محکوم‌کردن بی‌توجهی به‌عنوان مفسده‌ای اخلاقی با انتقاد می‌نگریست. او قبل از آن که این آیین کنترل اخلاقی را رد کند، می‌پرسد: «بازنمایی بی‌وقفۀ بی‌توجهی مردم به‌مثابۀ نوعی جرم، چه اهمیتی دارد؟»

توجه همچون دستاوردی اخلاقی ترویج می‌شد که برای پرورش شخصیت سالم ضروری بود. توماس رید، فیلسوف، مهم‌ترین مبلّغ آموزۀ «عقل سلیم» در اسکاتلندِ قرن هجدهم، در مقالاتی در باب قدرت‌های فعال ذهن بشر۶ (۱۷۸۸)، استدلال می‌کند که «قوانینی اخلاقی در باب توجه وجود دارد» که «بداهت آن‌ها کمتر از اصول موضوعۀ ریاضیات نیست». قوانین اخلاقی توجه مستلزم پرورش و آموزش بودند و وظیفۀ آموزش‌دهندگان آن بود که اطمینان حاصل کنند که جوانان در برابر کسب «عادات بی‌توجهی» محافظت می‌شوند. بی‌توجهی به‌طور روزافزون به‌منزلۀ مانعی در برابر اجتماعی‌شدن جوانان نگریسته می‌شد.

مقابله با عادت بی‌توجهی در بین کودکان و جوانان به دغدغۀ اصلی آموزش و پرورش در قرن هجدهم تبدیل شد. آموزش‌دهندگان همواره در رابطه با جلب توجه کودکان دغدغه داشته‌اند اما این دغدغه در قرن هجدهم از اهمیتی بی‌سابقه برخوردار شد. توجه برای پرورش ذهن استدلال‌گر و همچنین برای توسعۀ اخلاقی و روحی مهم شمرده می‌شد. کتاب‌های راهنما برای والدین، نظیر آموزش عملی۷ (۱۷۹۸) به‌قلم ماریا اِجورث، تأکید داشتند که پرورش تمرکز و توجهْ مستلزم کوشش و مهارت است.

در بحبوحۀ گرامیداشت توجه در مقامِ نوعی فضیلت، آموزش‌دهندگان، مفسران دینی و متخصصان پزشکی پیوسته دربارۀ مضرات اخلاقی بی‌توجهی ابراز نگرانی می‌کردند. از اواخر قرن هجدهم به این سو، اضطراب‌ها دربارۀ «عادت بی‌توجهی» به‌شکل روزافزون در مقامِ نوعی بیماری اخلاقی بازنمایی می‌شد. پزشک آلمانی، ملچیور آدام وایکارد، در کتاب درسی خود در سال ۱۷۷۵، عارضه‌ای را تشخیص می‌دهد که آن را «فقدان توجه» می‌نامد. توصیف او پیوسته بین نقایص اخلاقی و پزشکی جابه‌جا می‌شود. از دیدگاه وایکارد، افراد بی‌توجه فاقد پایداری و منش اخلاقی لازم برای تمرکز هستند. آن‌ها برخلاف قرن هجدهم که بی‌توجهی به‌مثابۀ امری غیرعادی در نظر گرفته می‌شد، امروز بی‌توجهی اغلب به‌عنوان حالت عادی نشان داده می‌شود
«افرادی بی‌ملاحظه، بی‌دقت، دمدمی مزاج و خوش‌گذران توصیف می‌شدند». افرادی نسبتاً نابالغ، بی‌پروا و اعتمادناپذیر ترسیم می‌شدند.

وایکارد اعتقاد داشت که روش‌های ضعیف فرزندپروری منشأ بیماری بی‌توجهی است و این عارضه در بین جوانان نسبت به افراد مسن‌تر شیوع بیشتری دارد. برای درمان ذهن بی‌توجه، او گونه‌ای قرن هجدهمی از پرورش شخصیت را پیشنهاد کرد. استفاده از شیر ترش، پودر فولاد و سواری بر پشت اسب را نیز تجویز کرد.

نخستین کتاب دربارۀ بیماری بی‌توجهی به زبان انگلیسی، کاوشی در باب ماهیت و خاستگاه آشفتگی ذهنی۸ (۱۷۹۸) به قلم الکساندر کریچتون بود. از دیدگاه کریچتون، اختلال بی‌توجهی «متعلق به حوزۀ پزشکی بود» اما تحت تأثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی قرار داشت. او مدعی بود که توجه می‌تواند به‌طور نامطلوبی تحت تأثیر آموزش ضعیف، فقدان انگیزه و عوامل خانوادگی قرار بگیرد. هم بی‌توجهی از روی عادت و هم استفادۀ بیش از حد از توجه می‌تواند توانایی تمرکز را تا آنجا تضعیف کند که به نوعی بیماری ذهنی تبدیل شود. کریچتون اظهار می‌کرد آن‌هایی که از نقص توجه رنج می‌برند با «درجه‌ای غیرطبیعی از ناآرامی ذهنی» برانگیخته می‌شوند. او می‌نویسد آن‌هایی که از این عارضۀ ناتوان‌کننده رنج می‌برند، «دارای نام خاصی برای وضعیت احساسات خود هستند»؛ آن‌ها «می‌گویند دچار بی‌قراری شده‌اند».

در طول قرن نوزدهم، حالت بی‌توجهی کاملاً به امری اخلاقی تبدیل شد. بی‌توجهی چون تهدیدی برای پیشرفت صنعتی، توسعۀ علمی و رفاه نگریسته می‌شد. اقتصاددان سیاسی اسکاتلندی ویلیام پلیفر، اتفاق نظر غالب بر سر این موضوع را در جملۀ زیر خلاصه می‌کند:

تنزل منش اخلاقی و از دست‌رفتن توجه به اصول بنیادینی که رفاه و امنیت جامعه به آن‌ها وابسته است، که هر دوی این مشکل‌ها همراه با ثروت پدید می‌آیند؛ قدرتمندترین عوامل در سقوط ملل.

پلیفر حتی مدعی بود که در فرانسه، «بی‌توجهی اشراف به وظیفۀ خود یکی از علل انقلاب بود».

در پایان قرن نوزدهم، بی‌توجهی یکی از نشانه‌های انحطاط نژادی به شمار می‌رفت. منتقد اجتماعی، ماکس نورداو، در اثر کلاسیک خود در پایان قرن نوزدهم با عنوان انحطاط۹ (۱۸۹۵)، هشدار می‌دهد که «فعالیت مغزی افراد دیوانه و منحط، بدون نظارت و بدون کنترل توجه، بوالهوسانه و بدون قصد یا هدف است».

در واقع، تا دهۀ ۱۹۷۰، هنگامی که تشخیص پزشکیِ منطقیِ اختلال نقص توجه۱۰ یا اِی.دی.دی وارد گفتمان غالب شد و از آن برای فهم یک زیرگروه با یک ناتوانی واقعی استفاده شد، معمولاً عارضۀ اجتماعی شایع بی‌توجهی اساساً به‌عنوان عارضۀ کنترل اخلاقیِ ناقص بازنمایی می‌شد. درس‌گفتارهای پیشگامانۀ جورج استیل در باب «برخی عارضه‌های روانی غیرعادی در کودکان»۱۱ (۱۹۰۲) بر صفاتی منفی نظیر «کینه‌توزی-بی‌رحمی، حسادت، قانون‌شکنی، فریبکاری، ویرانگری-شیطنتِ بی‌دلیل، بی‌شرمی- بی‌حیایی، بی‌اخلاقی جنسی، و شرارت» متمرکز بود. تأثیر این عقیده هرگز از بین نرفته است. در واقع، این عقیده زیربنای کتاب مگی جکسون با عنوان حواس‌پرت: زوال توجه و ظهور عصر تاریک۱۲ (۲۰۰۸) است همراه با ادعاهای آن مبنی بر این که توجه «حیوانِ درونِ ما را رام می‌کند» و «عنصری ضروری برای داشتن وجدان» است.

در دهه‌های اخیر شاهد چرخشی چشمگیر در مفهوم‌سازی از بی‌توجهی هستیم. برخلاف سودمندتر آن است که موضوع حواس‌پرتی را نوعی نگرانی دربارۀ عدم توجه مردم به آن چیزی بدانیم که به‌عنوان کانون مشروع توجه بازنمایی می‌شود.

قرن هجدهم که بی‌توجهی به‌مثابۀ امری غیرعادی در نظر گرفته می‌شد، امروز بی‌توجهی اغلب به‌عنوان حالت عادی نشان داده می‌شود. عصر کنونی اغلب همچون عصر حواس‌پرتی توصیف می‌شود، و بی‌توجهی دیگر مثلِ عارضه‌ای ترسیم نمی‌شود که افراد اندکی دچار آن هستند. امروزه، زوال توانایی آدمی برای توجه را همچون مسئله‌ای وجودی ترسیم می‌کنند که با آثار بنابر ادعا مخربِ جریانِ دیجیتالِ اطلاعات پیوند دارد؛ جریان اطلاعاتی که بی‌وقفه بر سر راه ما هجوم می‌آورد. نیکولاس کار در کتاب کم‌عمق‌ها: اینترنت چگونه در حال تغییر شیوه‌ای است که می‌خوانیم، می‌اندیشیم و به یاد می‌آوریم۱۳ (۲۰۱۰)، ادعا می‌کند: «اینترنت توجه ما را جلب می‌کند فقط برای آنکه آن را پراکنده سازد». از دیدگاه دنیل لویتین، عصب‌شناسِ آمریکایی، حواس‌پرتی‌های جهان مدرن واقعاً می‌تواند به مغز ما آسیب بزند.

باوجوداین، نگرانی‌های اخلاقی‌ای که همواره زیربنای دغدغۀ خاطر جامعه دربارۀ بی‌توجهی بوده، هنوز هم در پس‌زمینه نهفته است. همان‌طور که منتقد ادبی آمریکایی سون بیرکرتس اخیراً اذعان کرده است: «آنچه می‌دانم این است که واژه‌های توجه و اخلاقی با فوریتی شدید همراه هم به ذهن من خطور می‌کنند».

این چیزها برای هر مورخی معنادار است. بی‌توجهی، در طول تاریخ خود، نوعی امعان نظر دربارۀ نگرانی‌های مربوط به مرجعیتِ اخلاقی به شمار می‌رفته است. امعانِ نظری که تغییرشکل داده و موجه جلوه می‌کرده است. کشف آن در قرن هجدهم شگفت‌انگیز نیست. روحیۀ فکری عصر خِرَد، حقایق مقدس سنت را رد می‌کرد و اصرار داشت که استدلال‌ها باید مبتنی بر شواهد و منطق باشند.

همان‌طور که معلمان در طول تاریخ می‌دانند، جلب توجه جوانان همواره یک‌جور چالش است. اما هنگامی که مرجعیتِ اخلاقیِ حاکم بر جوانان دستمایۀ کشمکش شود، این مسئله که چه کسی توجه آن‌ها را جلب خواهد کرد، به مسئله‌ای اضطراری تبدیل خواهد شد. این یکی از دلایلی است که فیلسوفان اخلاق به مسئلۀ بی‌توجهی روی آوردند. این نکته‌ای بود که جان دیویی در روان‌شناسی کوشش۱۴ (۱۸۹۷) به آن اذعان کرده و گفت ما وقتی از توجه آگاه می‌شویم که جامعه با ادعاهای رقیب برای آن روبه‌رو است.

بنابراین اگرچه بی‌توجهی به‌عنوان قطب مخالف توجه بازنمایی می‌شود، سودمندتر آن است که موضوع حواس‌پرتی را نوعی نگرانی دربارۀ عدم توجه مردم به آن چیزی بدانیم که به‌عنوان کانون مشروع توجه بازنمایی می‌شود. این نگرانی همچنین بیانگر ترسی است مبنی بر این‌که فردِ بی‌توجه ممکن است به سنت‌های فرهنگی و متون نادرست، بیش از حد، توجه کند. این نکته را شری ترکل که در ام.آی.تی رابطۀ انسان با جهان آنلاین را مطالعه می‌نماید، تأیید می‌کند. ترکل در کتاب بازپس‌گیری گفتگو: قدرت مکالمه در عصر دیجیتال۱۵ (۲۰۱۵) می‌نویسد چیزهای زیادی با «توجه در معرض خطر قرار می‌گیرند» زیرا «این که توجه را کجا صرف می‌کنیم، شیوه‌ای است که نشان می‌دهد به چه چیزی ارزش می‌نهیم».

تصورِ عصرِ حواس‌پرتی مرتبط است با تردید ما در پاسخ به این پرسش که «توجه به که و به چه». اضطراب‌های تغییرشکل‌یافته دربارۀ مرجعیتِ اخلاقی که در شکلِ وسواس نسبت به حواس‌پرتیِ محصولِ تکنولوژی در کودکان و جوانان بروز می‌یابد، ابعادی نامعقول پیدا کرده است. بااین‌حال، همان‌طور که بیشترِ ناظرانِ آگاه می‌دانند، کودکانی که به معلمان خود بی‌توجه هستند، اغلب نسبت به پیام‌های متنی‌ای که دریافت می‌کنند به‌شکلی وسواس‌گونه توجه دارند. شکوۀ دائم دربارۀ جوانان بی‌توجه در جهان انگلیسی-آمریکایی را می‌توان به‌منزلۀ نشانه‌ای برای مسائل مرتبط با اِعمال اقتدار بزرگسالان تفسیر کرد.

اغلب ناکامی در الهام‌بخشی و جلب تخیلِ جوانان، به حالت بی‌توجه ذهنی آن‌ها نسبت داده می‌شود. اغلب اوقات مربی‌های آموزش و پرورش، در واکنش به این وضعیت، رویکردی تقدیرگرایانه در پیش می‌گیرند که با عادات خواندنِ بدونِ توجه که در نسل دیجیتال مفروض گرفته می‌شود، همراه است. این الگو در آموزش عالی آشکار است. طبق این الگو، بنا به فرض که دیگر از دانشجویان نمی‌شود توقع داشت که متون طولانی و دشوار را بخوانند یا به سخنرانی‌های جدی در کلاس توجه کنند، به تطابق مواد درسی با ذهنیت بی‌توجه نسل دیجیتال منجر شده است. دعوت به تغییر محیط آموزشی برای آن که «مناسب دانشجو شود»، در آموزش عالی به امری رایج تبدیل شده است.

این واکنش چقدر متفاوت است با واکنش فیلسوفان اخلاقی نظیر دوگالد استیوارت که مسئلۀ دانشجوی بی‌توجه دغدغۀ آن‌ها نیز هست. استیوارت، نویسندۀ کتاب کلیات فلسفۀ اخلاق: برای استفادۀ دانشجویان در دانشگاه ادینبورو۱۶ (۱۷۹۳)، بر این باور بود که از طریق آموزش اخلاقی می‌توان بر مسئلۀ بی‌توجهی فائق آمد. برخلاف برخی متخصصان دانشگاهی معاصر، او «عادت اولیۀ بی‌توجهی» را مسئله‌ای در نظر می‌گرفت که باید حل شود نه اینکه واقعیتی تغییرناپذیر در وجود آدمی باشد. هلوسیوس عمیقاً اعتقاد داشت که هر کسی توان آن را دارد که «توجه مداوم» و «پیروزی بر تنبلی» را به دست آورد.

متأسفانه، خوش‌بینی هلوسیوس موجب دمیدن در نوعی روحیۀ تسلیم شده است. توجه همچنان امری مطلوب دانسته می‌شود که دستیابی به آن تقریباً ناممکن است. آن‌چنان که یکی از این روایت‌های جنجالی هشدار می‌دهد (به بخش‌های پیشین نگاه کنید): «زوال همه‌گیر توجه نشانۀ قطعی عصری تاریک و قریب‌الوقوع است». تقدیرگراییِ نهفته در این شکوه هلوسیوس را پریشان حال می‌کرد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج